بخش ۵۵ - حکایت پیر روستایی با پسر
ساده مردی شد مسافر با پسر
هر دو را بر یک خرک بار سفر
بود پای از محنت ره ریششان
بر سر آن کوهی آمد پیششان
کوهی از بالا بلندی پر شکوه
موج زن دریایی اندر پای کوه
بر سر آن کوه راهی نیک تنگ
کز عبورش بود پای وهم لنگ
هیچ کس زانجا نیارستی گذار
تا نکردی از شکم پا همچو مار
هر چه افتادی ازان باریک راه
قعر دریا بودیش آرامگاه
ناگهان شد آن خرک زانجا خطا
زد پسر بانگ از قفایش کای خدا
شد خرم زین ره خطا نگذاریش
هر کجا باشد سلامت داریش
پیر گفتا بانگ کم زن ای پسر
کاختیار از دست او هم شد بدر
گر تو حکم راست خواهی خیز راست
اختیار اینجا گمان بردن خطاست
بخش ۵۴ - جواب گفتن سلامان حکیم را: چون سلامان از حکیم اینها شنیدبخش ۵۶ - تنگ شدن کار بر سلامان از ملالت بسیار شاه و حکیم را گذاشتن و با ابسال راه گریز برداشتن: هر کجا از عشق جانی در هم است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.