بخش ۴۸ - نصیحت کردن پادشان سلامان را
شاه با وی گفت کای جان پدر
شمع بزم افروز ایوان پدر
دیده اقبال من روشن به توست
عرصه آمال من گلشن به توست
سالها چون غنچه دل خون کرده ام
تا گلی چون تو به دست آورده ام
همچو گل از دست من دامن مکش
خنجر خار جفا بر من مکش
در هوای توست تاجم فرق سای
وز برای توست تختم زیر پای
رو به معشوقان نابخرد منه
افسر دولت ز فرق خود منه
دست دل در شاهد رعنا مزن
تخت شوکت را به پشت پا مزن
منصب تو چست چوگان باختن
رخش زیر ران به میدان تاختن
نی گرفتن زلف چون چوگان به دست
پهلوی سیمینبران کردن نشست
در شکارستان اگر تیر افکنی
گاه آهو گاه نخجیر افکنی
به کز این آهووشان شیر گیر
بینمت نخجیروار آماج تیر
در صف مردان روی شمشیر زن
وز تن گردان شوی گردن فکن
به که از مردان مرد افکن جهی
پیش شمشیر زنی گردن نهی
ترک این کردار کن بهر خدای
ور نه خواهم زین غم افتادن ز پای
سالها بهر تو ننشستم ز پا
شرم بادت کافکنی از پا مرا
بخش ۴۷ - آگاه شدن حکیم و پادشاه از حال سلامان و ابسال و سرزنش کردن سلامان را و تنگ شدن احوال بر او: چون سلامان شد حریف ابسال رابخش ۴۹ - اشارت به خونریزی شیرویه خسرو را و نامبارکی آن بر وی: غرقه خون چون خسرو از شیرویه خفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شاه با وی گفت کای جان پدر
شمع بزم افروز ایوان پدر
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: ای عزیز، تو روشنیبخش میهمانی پدرم هستی.
دیده اقبال من روشن به توست
عرصه آمال من گلشن به توست
هوش مصنوعی: نگاه پرامید من به سمت توست و آرزوهایم در کنار تو به شکوفایی میرسد.
سالها چون غنچه دل خون کرده ام
تا گلی چون تو به دست آورده ام
هوش مصنوعی: سالهاست که دل من مانند غنچهای خونی شده است تا بتوانم گلی چون تو را بدست آورم.
همچو گل از دست من دامن مکش
خنجر خار جفا بر من مکش
هوش مصنوعی: مانند گلی که از دست میرود، دامن خود را از من دور نکن. تا دردی که از جفای خارها دارم، بر من نرسانی.
در هوای توست تاجم فرق سای
وز برای توست تختم زیر پای
هوش مصنوعی: من در عشق تو تاجی بر سر دارم و در زیر پای تو تختی دارم که به خاطر توست.
رو به معشوقان نابخرد منه
افسر دولت ز فرق خود منه
هوش مصنوعی: به محبوبان نادان توجه نکن و مقام خود را به خاطر آنها از دست نده.
دست دل در شاهد رعنا مزن
تخت شوکت را به پشت پا مزن
هوش مصنوعی: دست دل را به زیبایی معشوق نزن و بر روی تخت سلطنت آسان نگذران.
منصب تو چست چوگان باختن
رخش زیر ران به میدان تاختن
هوش مصنوعی: مقام تو مثل بازی چوگان است، جایی که باید سوار بر اسب خود، در میدان رقابت به پیش بروی و با تیزی و دقت حرکت کنی.
نی گرفتن زلف چون چوگان به دست
پهلوی سیمینبران کردن نشست
هوش مصنوعی: زلفی که مانند چوگان به دست گرفته شده، در کنار سیمینبران (پهلوانان) نشسته است.
در شکارستان اگر تیر افکنی
گاه آهو گاه نخجیر افکنی
هوش مصنوعی: اگر به شکار بروی، ممکن است گاهی به آهو برسی و گاهی به حیوانات دیگر.
به کز این آهووشان شیر گیر
بینمت نخجیروار آماج تیر
هوش مصنوعی: از دور میبینمت که مانند یک آهو در حال حرکت هستی و تیرهایی به سمتت نشانه رفتهاند.
در صف مردان روی شمشیر زن
وز تن گردان شوی گردن فکن
هوش مصنوعی: در میان مردان، با قدرت و شجاعت عمل کن و اگر به چالش یا مشکلی برخوردهای، خود را تسلیم نکن و با اراده و اقتدار پیش برو.
به که از مردان مرد افکن جهی
پیش شمشیر زنی گردن نهی
هوش مصنوعی: بهتر است که از میان مردان قوی و شجاع، به کسی روی بیاوری که در میدان نبرد، پیش از اینکه ضربهای به دشمن بزند، خود را آماده و مقاوم کند.
ترک این کردار کن بهر خدای
ور نه خواهم زین غم افتادن ز پای
هوش مصنوعی: این عمل را برای خدا کنار بگذار، وگرنه به خاطر این اندوه از پا میافتم.
سالها بهر تو ننشستم ز پا
شرم بادت کافکنی از پا مرا
هوش مصنوعی: سالها برای تو زحمت کشیدم و قدم از قدم برنداشتم، اما خجالت میکشم که تو با بیتوجهی مرا رها کنی.