بخش ۴۵ - بیدار شدن سلامان از خواب شب و طلب داشتن ابسال را به مجلس طرب
صبحدم کین شاهد مشکین نقاب
بهر خواب آلودگان از زر ناب
میل ها زین طاق زنگاری کشید
دیده ها را کحل بیداری کشید
خاست شهزاده ز بستر کامیاب
چشمی از بیداری شب نیمخواب
خار خاری از خمار شب در او
جنبشی از شوق یار شب در او
خاطرش از بهر دفع آن خمار
جرعه ای می خواست لیک از لعل یار
یار را بی زحمت اغیار خواند
پهلوی خود بر سر مسند نشاند
برقع شرم از جمالش باز کرد
عشرت دوشینه با او ساز کرد
روز دیگر بر همین دستور بود
چشم زخم دهر از ایشان دور بود
روز هفته هفته شد مه ماه سال
ماه و سالی خالی از رنج و ملال
همتش آن بود کان عیش و طرب
نی به روز افتد ز یکدیگر نه شب
لیک دور چرخ می گفت از کمین
نیست دأب من که بگذارم چنین
ای بسا صحبت که روز انگیختم
چون شب آمد سلک آن بگسیختم
وی بسا دولت که دادم وقت شام
صبحدم را نوبت آن شد تمام
بخش ۴۴ - رفتن ابسال به خلوت پیش سلامان و تمتع یافتن ایشان از صحبت یکدیگر: چون سلامان مایل ابسال شدبخش ۴۶ - حکایت اعرابیی که خوان خلیفه را پسندید و گفت بعد ازین اینجا دایم خواهم رسید و جواب گفتن خلیفه که شاید مگذارند و گفتن اعرابی که آن وقت تقصیر از شما خواهد بود نه از من: روی در بغداد کرد اعرابیی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبحدم کین شاهد مشکین نقاب
بهر خواب آلودگان از زر ناب
هوش مصنوعی: صبحگاهان این معشوق با موهای سیاه و زیبا، پردهای را برای خوابآلودگان بر افراشته است که از طلا ساخته شده است.
میل ها زین طاق زنگاری کشید
دیده ها را کحل بیداری کشید
هوش مصنوعی: تمایلها از این طاق زنگ زده به سوی خود کشیدند و چشمها را بیدار کردند.
خاست شهزاده ز بستر کامیاب
چشمی از بیداری شب نیمخواب
هوش مصنوعی: شهزاده از جایی که خوابیده بود بیدار شد و نگاهی به اطراف انداخت، چشمی بیدار و هشیار داشت در حالی که هنوز آثار خواب در او محسوس بود.
خار خاری از خمار شب در او
جنبشی از شوق یار شب در او
هوش مصنوعی: شبیه به این است که در دل تاریکی شب، احساساتی از شوق و عشق نسبت به معشوق وجود دارد، حتی اگر در آن لحظه، خارهایی از رنج و دشواری نیز وجود داشته باشد. این نشاندهندهی نوعی تعارض درونی است که در کنار درد، عشق و امید نیز میدرخشد.
خاطرش از بهر دفع آن خمار
جرعه ای می خواست لیک از لعل یار
هوش مصنوعی: او برای رفع خمارش میخواست جرعهای بنوشد، اما این خواستهاش به خاطر لعل یار بود.
یار را بی زحمت اغیار خواند
پهلوی خود بر سر مسند نشاند
هوش مصنوعی: دوست را بدون زحمت، دیگران لقب میدهند و کنار خود بر تخت نشاندند.
برقع شرم از جمالش باز کرد
عشرت دوشینه با او ساز کرد
هوش مصنوعی: حجاب خجالت از زیبایی او کنار رفت و شب خوشی را با او آغاز کرد.
روز دیگر بر همین دستور بود
چشم زخم دهر از ایشان دور بود
هوش مصنوعی: در روز بعد، اوضاع همانطور ادامه داشت و نگاه بد زمان از آنها دور بود.
روز هفته هفته شد مه ماه سال
ماه و سالی خالی از رنج و ملال
هوش مصنوعی: روزها و هفتهها به خوبی و خوشی میگذرد، ماهها هم به آرامی سپری میشوند و سالها پر از شادی و بدون دردسر است.
همتش آن بود کان عیش و طرب
نی به روز افتد ز یکدیگر نه شب
هوش مصنوعی: او اراده داشت که شادی و خوشی به روز نیاید، بلکه این دو همیشه از یکدیگر جدا باشند، نه اینکه در شبها به هم بپیوندند.
لیک دور چرخ می گفت از کمین
نیست دأب من که بگذارم چنین
هوش مصنوعی: اما چرخ زمان میگوید که از کمین دور نیست، و عادت من این نیست که اجازه دهم چنین بماند.
ای بسا صحبت که روز انگیختم
چون شب آمد سلک آن بگسیختم
هوش مصنوعی: بسیاری از گفتوگوها و مباحثی که در طول روز شروع کردم، وقتی شب فرا رسید، به پایان رساندم و ادامه ندادم.
وی بسا دولت که دادم وقت شام
صبحدم را نوبت آن شد تمام
هوش مصنوعی: بسیاری از نعمتها و خوشبختیها را در شب به دست آوردم و در صبح، زمان آن به پایان رسید.