بخش ۴۲ - تأثیر کردن حیله های ابسال در سلامان و مایل شدن به سوی وی
چون سلامان با همه حلم و وقار
کرد در وی عشوهٔ ابسال کار،
در دل از مژگان او، خارش خلید
وز کمند زلف او، مارش گزید
ز ابروانش طاقت او گشت طاق
وز لبش شد تلخ، شهدش در مذاق
نرگس جادوی او خوابش ببرد
حلقهٔ گیسوی او تابش ببرد
اشک او از عارضش گلرنگ شد
عیشش از یاد دهانش تنگ شد
دید بر رخسار او خال سیاه
گشت از آن خال سیه حالش تباه
دید جعد بیقرارش بر عذار
ز آرزوی وصل او، شد بیقرار
شوقش از پرده برون آورد، لیک
در درون اندیشهای میکرد نیک
که مبادا گر چشم طعم وصال
طعم آن بر جان من گردد وبال
آن نماند با من و، عمر دراز
مانم از جاه و جلال خویش باز
دولتی کن مرد را جاوید نیست
بخردان را قبلهٔ امید نیست
بخش ۴۱ - حکایت زلیخا که بر همه اطراف منزل خود تصویر جمال خود کرد تا یوسف به هر طرف نگرد صورت وی بیند به وی میل کند: بین زلیخا را که جان پر امیدبخش ۴۳ - حکایت آن زاغ بر لب دریای شور که حواصل وی را آب شیرین می داد اما وی را آن قبول نیفتاد: بود همچون بوم زاغی روز کور
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون سلامان با همه حلم و وقار
کرد در وی عشوهٔ ابسال کار،
هوش مصنوعی: وقتی سلامان با تمام آرامش و بزرگی خود به او توجه کرد و به زیبایی اش اشاره نمود، دل او را تحت تاثیر قرار داد.
در دل از مژگان او، خارش خلید
وز کمند زلف او، مارش گزید
هوش مصنوعی: در دل به خاطر چشمان او، دچار درد و رنج شدم و از فریب زلف او، به زخم و عذابی گرفتار شدم.
ز ابروانش طاقت او گشت طاق
وز لبش شد تلخ، شهدش در مذاق
هوش مصنوعی: چشمهای او طوری جذاب و قوی است که تاب و تحمل را از انسان میگیرد و لبانش به قدری تلخ شدهاند که طعم شیرین و خوشایند او را از یاد میبرد.
نرگس جادوی او خوابش ببرد
حلقهٔ گیسوی او تابش ببرد
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و سحری او به قدری جذاب است که آدم را در خواب و رویا فرو میبرد و موهای او به قدری درخشان و گیراست که روح و جان را تحت تأثیر قرار میدهد.
اشک او از عارضش گلرنگ شد
عیشش از یاد دهانش تنگ شد
هوش مصنوعی: اشک او باعث شد که چهرهاش زیبا و رنگین شود، اما یاد دهانش باعث شد که لذت او کمتر شود.
دید بر رخسار او خال سیاه
گشت از آن خال سیه حالش تباه
هوش مصنوعی: نگاهی به صورت او انداختم و دیدم که خال سیاهی روی چهرهاش نقش بسته است، و از همین خال سیاه حال و روزش خراب شده است.
دید جعد بیقرارش بر عذار
ز آرزوی وصل او، شد بیقرار
هوش مصنوعی: او زیبایی موهایش را بر چهرهاش دید و به خاطر آرزوی وصل به او، بسیار بیقرار و مضطرب شد.
شوقش از پرده برون آورد، لیک
در درون اندیشهای میکرد نیک
هوش مصنوعی: علاقهاش به خوبی نمایان شد، اما در دلش به دقت فکر میکرد.
که مبادا گر چشم طعم وصال
طعم آن بر جان من گردد وبال
هوش مصنوعی: مبادا که اگر به طعم وصال محبوب نائل شوم، این خوشی بر جان من تبدیل به بلا و عذاب شود.
آن نماند با من و، عمر دراز
مانم از جاه و جلال خویش باز
هوش مصنوعی: آنچه دارم و مقام و قدرتی که دارم، نمیماند با من، اما من همچنان عمر طولانی خواهم داشت.
دولتی کن مرد را جاوید نیست
بخردان را قبلهٔ امید نیست
هوش مصنوعی: آفریدن و برپایی قدرت و حکومت برای انسانها پایدار نیست و افرادی که عاقل و دانا هستند، نباید به امید داشتن چنین حکومتی دلخوش باشند.