گنجور

بخش ۴۱ - حکایت زلیخا که بر همه اطراف منزل خود تصویر جمال خود کرد تا یوسف به هر طرف نگرد صورت وی بیند به وی میل کند

بین زلیخا را که جان پر امید
ساخت کاخی چون دل صوفی سفید
هیچ نقش و هیچ رنگی نی در او
چون رخ آیینه زنگی نی در او
نقشبندی خواست آنگه چیره دست
تا به هر جا صورت او نقش بست
هیچ جای از نقش او خالی نماند
شادمان بنشست و یوسف را بخواند
پرده از رخسار زیبا برگرفت
وز مراد خود حکایت در گرفت
یوسف از گفت و شنیدش رو که تافت
صورت او دید رو هر سو که تافت
صورت او را چو پی در پی بدید
آمدش میلی به وصل وی پدید
بر سر آن شد که کام او دهد
شکر کامی به کام او نهد
لیک برهانی ز غیبش رو نمود
عصمت یزدانیش دریافت زود
دست خویش از کام او ناکام داشت
کامگاری را به هنگامش گذاشت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بین زلیخا را که جان پر امید
ساخت کاخی چون دل صوفی سفید
هوش مصنوعی: زلیخا را ببین که چگونه با امید و آرزو، برای خود کاخی ساخته است که همچون دل صوفی سفید و خالص است.
هیچ نقش و هیچ رنگی نی در او
چون رخ آیینه زنگی نی در او
هوش مصنوعی: هیچگونه نشانی از رنگ و نقشی در او وجود ندارد، همانطور که در یک آینه زنگ‌زده هیچ تصویری دیده نمی‌شود.
نقشبندی خواست آنگه چیره دست
تا به هر جا صورت او نقش بست
هوش مصنوعی: نقاش ماهر خواست که تصویرش را در هر مکانی ترسیم کند تا اثرش در همه جا دیده شود.
هیچ جای از نقش او خالی نماند
شادمان بنشست و یوسف را بخواند
هوش مصنوعی: هیچ بخشی از زیبایی او تهی از جلوه و تاثیر نیفتاد. او با خوشحالی نشسته و یوسف را فراخواند.
پرده از رخسار زیبا برگرفت
وز مراد خود حکایت در گرفت
هوش مصنوعی: پرده از روی چهره زیبا کنار رفت و او داستان خواسته‌های خود را بیان کرد.
یوسف از گفت و شنیدش رو که تافت
صورت او دید رو هر سو که تافت
هوش مصنوعی: یوسف زمانی که صحبت کرد و چهره‌ی زیبا و درخشان او را دید، به هر طرف که نگاه کرد، زیبایی‌اش را مشاهده کرد.
صورت او را چو پی در پی بدید
آمدش میلی به وصل وی پدید
هوش مصنوعی: وقتی چهره او را به صورت پشت سر هم دید، احساس اشتیاقی به نزدیکی و وصال او در دلش به وجود آمد.
بر سر آن شد که کام او دهد
شکر کامی به کام او نهد
هوش مصنوعی: او تصمیم دارد که خوشحالی‌اش را با شکرگزاری بیان کند و در عوض، خوشبختی‌اش را به کسی که دوستش دارد تقدیم کند.
لیک برهانی ز غیبش رو نمود
عصمت یزدانیش دریافت زود
هوش مصنوعی: اما دلیلی از عالم غیب بر او آشکار شد که نشان‌دهنده پاکی و بی‌نقصی خداوند بود و او این را به سرعت درک کرد.
دست خویش از کام او ناکام داشت
کامگاری را به هنگامش گذاشت
هوش مصنوعی: دست خود را از بهره‌مندی او دور نگه‌داشته است و زمانی که باید به خوشبختی برسد، آن را به تأخیر انداخته است.