بخش ۳۸ - اشارت به آنکه مقصود ازین مدحت ها مدحت شهریار کامگاریست خلدالله ملکه و سلطانه
شب خرد آن ناصح شیرین خطاب
کرد مشفق وار آواز عتاب
گفت جامی فکرت بیهوده چند
سودن این کلک نافرسوده چند
هر که بر ملک بقا فیروز نیست
دی به فرض ار بوده است امروز نیست
گم مکن سر رشته مقصود را
مدح کم گو شاه ناموجود را
گفتم ای سرچشمه دانشوری
بر تو ختم اندیشه نطق آوری
قصد من زین مدح شاه دیگر است
کافسر اقبالش اکنون بر سر است
هفت کشور سخره فرمان اوست
هفت دریا رشحه احسان اوست
وصف خاصان به ز عام اندر نهفت
باد صافی وقت آن عارف که گفت
«خوشتر آن باشد که وصف دلبران
گفته آید در لباس دیگران »
هر کس آری محرم این راز نیست
بر رخ هر محرم این در باز نیست
بخش ۳۷ - حکایت گریختن قطران شاعر از بسیاری عطای ممدوح خود فضلون: بود قطران نکته دانی سحرسازبخش ۳۹ - حکایت عاشقی که دفع گمان اغیار را وصف معشوق خود در لباس آفتاب و ماه و غیر آن کردی: عاشقی در گوشه ای بنشسته بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.