گنجور

بخش ۱۸ - حکایت تعبیر معبر خواب آن ساده‌مرد را بر سبیل سخریه و استهزا و راست آمدن آن تعبیر بی‌شایبه تبدیل و تغییر

رفت پیش آن معبر ساده‌ای
از ره عقل و خرد افتاده‌ای
گفت دیدم صبحدم خود را به خواب
در دهی سرگشته ویران و خراب
هر کجا از دور دیدم خانه‌ای
بود بی دیوار و در ویرانه‌ای
چون نهادم در یکی ویرانه پای
کرد پای من درون گنج جای
آن معبر گفت با مسکین به طنز
کای گرانمایه به گنج کنت کنز
آهنین نعلینی اندر پا فکن
سنگ خارا بر شکاف و کوه کن
هر زمان می‌کش به یک ویرانه رخت
پای خود را بر زمین می‌کوب سخت
هر کجا پایت خورد غوطه به خاک
کن به ناخن‌های دست آن را مغاک
چون دهی آن خاک را زینسان شکست
شک ندارم کافتدت گنجی به‌دست
چون به صدق اعتقاد آن ساده‌مرد
رفت و بر قول معبر کار کرد
شد فرو در جست و جو نابرده رنج
در نخستین گام پای او به گنج
صدق می‌باید به هر کاری که هست
تا فتد دامان مقصودت به‌دست
گر فتد در صدقت اندک تاب و پیچ
جست و جوی تو همه هیچ است هیچ

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رفت پیش آن معبر ساده‌ای
از ره عقل و خرد افتاده‌ای
یک آدم صاف و ساده‌ای پیش یک تعبیر‌کننده خواب رفت؛ شخصی بود ساده و کم‌خرد.
گفت دیدم صبحدم خود را به خواب
در دهی سرگشته ویران و خراب
به معبر گفت‌: در خواب دیدم که در دهی خراب و ویران رها شده بودم
هر کجا از دور دیدم خانه‌ای
بود بی دیوار و در ویرانه‌ای
همه جا پر از خانه‌های ویران و بی‌دیوار بود.
چون نهادم در یکی ویرانه پای
کرد پای من درون گنج جای
وقتی که به‌داخل یکی از ویرانه‌ها قدم نهادم، پای من در گنجی فرو رفت.
آن معبر گفت با مسکین به طنز
کای گرانمایه به گنج کنت کنز
معبر به قصد دست‌انداختنش به او گفت‌: ای آدم گرامی گنجی می‌یابی.
آهنین نعلینی اندر پا فکن
سنگ خارا بر شکاف و کوه کن
نعلینی آهنین (یا محکم) بپوش و راه کوه و بیابان را در پیش بگیر.
هر زمان می‌کش به یک ویرانه رخت
پای خود را بر زمین می‌کوب سخت
به ویرانه‌ها برو و پای خود را محکم به زمین بزن
هر کجا پایت خورد غوطه به خاک
کن به ناخن‌های دست آن را مغاک
هر جایی پایت در زمین فرو رفت آنجا را گود بکن
چون دهی آن خاک را زینسان شکست
شک ندارم کافتدت گنجی به‌دست
وقتی که زمین را اینچنین بشکافی شک ندارم که به گنجی دست پیدا می‌کنی
چون به صدق اعتقاد آن ساده‌مرد
رفت و بر قول معبر کار کرد
وقتی که آن مرد صاف و ساده رفت و با قول آن معبر عمل کرد.
شد فرو در جست و جو نابرده رنج
در نخستین گام پای او به گنج
در اولین جایی که پایش را بر زمین زد گنجی یافت.
صدق می‌باید به هر کاری که هست
تا فتد دامان مقصودت به‌دست
برای انجام هر کاری صداقت لازم است تا به هدف دست پیدا کنی.
گر فتد در صدقت اندک تاب و پیچ
جست و جوی تو همه هیچ است هیچ
وقتی که در صدق و صداقت تو اندکی خلل وارد شود، جست ‌و جوی تو بی‌ثمر است.