گنجور

بخش ۴۹ - مقاوله شاعر مادح با خواجه ممدوح

شاعری را به خواجه ممدوح
که بر او ریخت بدره های فتوح
روزی اندر میان نقار افتاد
هر دو را زان نقار کار افتاد
گفت خواجه که شرم باد تو را
زانچه گویی، نماند یاد تو را
زان همه زر که عاری از همه عیب
بارها ریختم تو را در جیب
گفت شاعر که راست می گویی
زین سخن راه راست می پویی
لیک زان غافلی که من کردم
که تو را قبله سخن کردم
شعر من هست مرغ فرخ فال
وز مدیح تو نامه هاش به بال
تو نشسته درون دروازه
کرده از تو جهان پرآوازه
زر که دادی به من خدای گواست
که ازان یک درم نمانده به جاست
آن رفیق هزار قافله رفت
وین ز راه شکم به مزبله رفت
زان فروزد سخن گزار چراغ
زین بسوزد به رهگذار دماغ
زان به سر تاج افتخارت ماند
زین به فرقم غبار غارت ماند
هر یکی را ذخیره چیست ببین
با دل تنگ و تیره کیست ببین

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاعری را به خواجه ممدوح
که بر او ریخت بدره های فتوح
هوش مصنوعی: شاعری به پیشوای بزرگ و محترمی رفت که به او نعمت‌ها و پیروزی‌ها ارزانی می‌داشت.
روزی اندر میان نقار افتاد
هر دو را زان نقار کار افتاد
هوش مصنوعی: روزی روزگاری پیش، درگیری یا بحثی بین آن دو رخ داد که باعث شد هرکدام از آن‌ها به علت این قهری که پیش آمد، کار و فعالیتشان تحت تأثیر قرار بگیرد.
گفت خواجه که شرم باد تو را
زانچه گویی، نماند یاد تو را
هوش مصنوعی: آقای محترم، از آنچه می‌گویی، شرم کن، زیرا به یاد تو نخواهد ماند.
زان همه زر که عاری از همه عیب
بارها ریختم تو را در جیب
هوش مصنوعی: به خاطر پاکی و خلوصی که در تو می‌بینم، بارها تو را در جیبم قرار داده‌ام.
گفت شاعر که راست می گویی
زین سخن راه راست می پویی
هوش مصنوعی: شاعر می‌گوید که اگر راست بگویی، در نتیجه به سمت راه درست و صحیح هدایت می‌شوی.
لیک زان غافلی که من کردم
که تو را قبله سخن کردم
هوش مصنوعی: اما تو از آنچه من انجام دادم غافلی که من تو را محور کلام خود قرار دادم.
شعر من هست مرغ فرخ فال
وز مدیح تو نامه هاش به بال
هوش مصنوعی: شعر من مانند پرنده‌ای خوشبخت و پرامید است که از ستایش تو همچون نامه‌هایی زیبا به پرواز درمی‌آید.
تو نشسته درون دروازه
کرده از تو جهان پرآوازه
هوش مصنوعی: تو در دروازه نشسته‌ای و نامت دنیا را پر از صدا کرده است.
زر که دادی به من خدای گواست
که ازان یک درم نمانده به جاست
هوش مصنوعی: زرهایی که به من دادی گواهی از سوی خداست که از آن هیچ‌چیز باقی نمانده است.
آن رفیق هزار قافله رفت
وین ز راه شکم به مزبله رفت
هوش مصنوعی: دوستان بسیاری از راه‌های زندگی رفته‌اند و او تنها به دلیل خواسته‌های زودگذر و نشانه‌های ناپسند به جایی پایین و بی‌ارزش رسیده است.
زان فروزد سخن گزار چراغ
زین بسوزد به رهگذار دماغ
هوش مصنوعی: از آن کلام می‌درخشد همچون چراغی، و این اشکال به قدر کافی روشن است که می‌تواند در مسیر ذهن افراد تاثیر بگذارد.
زان به سر تاج افتخارت ماند
زین به فرقم غبار غارت ماند
هوش مصنوعی: از آنجا که بر سر دارایی و افتخارت تاجی داری، بر پیشانی من نشانه‌های بربادی و غارت باقی مانده است.
هر یکی را ذخیره چیست ببین
با دل تنگ و تیره کیست ببین
هوش مصنوعی: هر کسی چه چیزهایی از خود به همراه دارد، در حالی که در دلش غم و اندوهی نهفته است، باید به آن توجه کنیم و ببینیم که آن شخص چه کسی است.