بخش ۴۱ - حکایت نظام الملک و منجم موصلی
بود در دولت نظام الملک
آن فلک بحر فضل او را فلک
موصلی نسبتی به نیشاپور
به نجوم و اصول آن مشهور
پشت او چون کمان به قبضه شیب
متصل در کمانش سهم الغیب
هر چه از آسمان خبر دادی
تیر حکمش خطا نیفتادی
بود در شهر خادم خواجه
در سفرها ملازم خواجه
ضعف پیری بر او چو زور آورد
روی در عالم سرور آورد
خواست روزی ز خواجه اذن و نهاد
در نشاپور روی از بغداد
خواجه وقت وداع با او گفت
کای دلت گنج رازهای نهفت
کی بود وقت رخت بستن من
یا صدف پر گهر شکستن من
گفت چون من روم پس از شش ماه
رخت بندی ازین نشیمنگاه
دستت از کار و بار بسته شود
صدفت بر گهر شکسته شود
خواجه این راز را نگه می داشت
چشم بر واصلان ره می داشت
از نشاپور هر که را دیدی
خبر موصلی بپرسیدی
هر که از صحتش خبر گفتی
همچو گل از نشاط بشگفتی
موصلی را به نامه کردی یاد
خاطرش را ز تحفه کردی شاد
زین حکایت گذشت سالی چند
بود خواجه به حال خود خرسند
ناگهان قاصدی رسید از راه
از نشاپور و اهل آن آگاه
خواجه احوال موصلی پرسید
گفت مسکین به خواجه جان بخشید
زان خبر وقت خواجه درهم شد
دل شادش نشانه غم شد
بحلی خواست از ستمزدگان
شادمان ساخت جان غمزدگان
وقف ها کرد و وقفنامه نوشت
تخم چندین هزار نیکی کشت
بندگان را ز بند کرد آزاد
ساخت ز آزادنامه هاشان شاد
کرد ادا آنقدر که وامش بود
وامداران شدند ازو خوشنود
به وصایازباندرازی کرد
بس کسان را که کارسازی کرد
دست از کار و بار و دنیا بست
دیده بر راه انتظار نشست
تا به تیغ جماعت بی باک
لوح جانشان ز حرف ایمان پاک
کرد جا در حظیره شهدا
روح الله روحه ابدا
بخش ۴۰ - گفتار در احتیاج پادشاهان در مراحل امید و هراس به حکیمان فلک پیمای و منجمان ستاره شناس: هر چه بینی به زیر چرخ کبودبخش ۴۲ - گفتار در احتیاج به طبیب که حفظ صحت به رأی وی منوط است و معالجه مرض به تدبیر وی مشروط: دل بود اوستاد کارگزار
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بود در دولت نظام الملک
آن فلک بحر فضل او را فلک
هوش مصنوعی: در دوران حکومت نظامالملک، او به حدی بزرگ و شایسته بود که ستارهی سرنوشتش در دریای فضل و دانش میدرخشید.
موصلی نسبتی به نیشاپور
به نجوم و اصول آن مشهور
هوش مصنوعی: موصلی به خاطر دانشش در زمینه نجوم و اصول آن در نیشاپور مشهور است.
پشت او چون کمان به قبضه شیب
متصل در کمانش سهم الغیب
هوش مصنوعی: پشت او مانند کمانی است که به شکلی تکیه داده شده و در آنجا نیروی پنهانی وجود دارد که به او قدرت میبخشد.
هر چه از آسمان خبر دادی
تیر حکمش خطا نیفتادی
هوش مصنوعی: هر چیزی که از آسمان اعلام کردی، حکمتهای آن همیشه درست بوده و خطا نداشتهاند.
بود در شهر خادم خواجه
در سفرها ملازم خواجه
هوش مصنوعی: در شهر کسی بود که بنده و خدمتگذار یک شخص مهم به نام خواجه بود و در سفرهای او همیشه همراهش بود.
ضعف پیری بر او چو زور آورد
روی در عالم سرور آورد
هوش مصنوعی: زمانی که پیری بر او غالب میشود، ظاهر او مانند جوانی به سرور و خوشحالی میرسد.
خواست روزی ز خواجه اذن و نهاد
در نشاپور روی از بغداد
هوش مصنوعی: روزی، شخصی از بزرگان درخواستی کرد و وصیت کرد که به نشاپور برود و از بغداد دوری کند.
خواجه وقت وداع با او گفت
کای دلت گنج رازهای نهفت
هوش مصنوعی: جناب هنگام خداحافظی به او گفت: ای دل، تو دریایی از رازهای پنهان هستی.
کی بود وقت رخت بستن من
یا صدف پر گهر شکستن من
هوش مصنوعی: چه زمانی بود که من به سفر میرفتم یا زمانی که صدف پر از گوهر را میشکستم؟
گفت چون من روم پس از شش ماه
رخت بندی ازین نشیمنگاه
هوش مصنوعی: داستان از این قرار است که شخصی میگوید وقتی که من بعد از شش ماه بروم، لوازم و وسایل خود را از این خانه جمع و جور میکنم.
دستت از کار و بار بسته شود
صدفت بر گهر شکسته شود
هوش مصنوعی: وقتی که در کار و زندگی به بنبست میرسی و ناتوان میمانی، دشمنی یا آسیبهایی که به تو وارد شده، تاثیر منفی خواهد داشت.
خواجه این راز را نگه می داشت
چشم بر واصلان ره می داشت
هوش مصنوعی: خواجه این راز را مخفی نگه میداشت و به کسانی که به مقام حقیقت دست یافته بودند، نگاه میکرد.
از نشاپور هر که را دیدی
خبر موصلی بپرسیدی
هوش مصنوعی: هر کسی که از نشاپور میدیدی، از او درباره موصل سؤال میکردی.
هر که از صحتش خبر گفتی
همچو گل از نشاط بشگفتی
هوش مصنوعی: هر کسی که از سلامت و شادابیاش سخن براند، مانند گلی سرشار از نشاط و شادابی است.
موصلی را به نامه کردی یاد
خاطرش را ز تحفه کردی شاد
هوش مصنوعی: تو با نامهای که به موصل فرستادی، یاد او را زنده کردی و او را از این هدیه شاداب ساختی.
زین حکایت گذشت سالی چند
بود خواجه به حال خود خرسند
هوش مصنوعی: مدتی از این داستان گذشت و خواجه از وضعیت خود راضی و خوشحال بود.
ناگهان قاصدی رسید از راه
از نشاپور و اهل آن آگاه
هوش مصنوعی: ناگهان پیامبری از نشاپور آمد و خبرهایی از آنجا به همراه داشت.
خواجه احوال موصلی پرسید
گفت مسکین به خواجه جان بخشید
هوش مصنوعی: خواجه از وضعیت شخصی در موصل سوال کرد و آن شخص پاسخ داد که بیچاره جانش را به خواجه داده است.
زان خبر وقت خواجه درهم شد
دل شادش نشانه غم شد
هوش مصنوعی: از آن خبر زمانی که آقای خواجه به او رسید، دل شادش غمگین شد.
بحلی خواست از ستمزدگان
شادمان ساخت جان غمزدگان
هوش مصنوعی: بحلی از کسانی که تحت ظلم قرار گرفتهاند خواست تا شادمان شوند و روح غمگینان را تسکین دهد.
وقف ها کرد و وقفنامه نوشت
تخم چندین هزار نیکی کشت
هوش مصنوعی: او داراییهای خود را وقف کرد و سندهای وقف نوشت، و به این ترتیب، بذرهای بسیاری از کارهای نیک را در دل جامعه کاشت.
بندگان را ز بند کرد آزاد
ساخت ز آزادنامه هاشان شاد
هوش مصنوعی: خداوند بندگان را از بندگی و اسارت رهایی بخشید و با آزاد کردن آنها، دلشان را شاد کرد.
کرد ادا آنقدر که وامش بود
وامداران شدند ازو خوشنود
هوش مصنوعی: او به قدری خوب عمل کرد که قرضش را به خوبی پرداخت کرد و این باعث شد تا طلبکاران از او راضی شوند.
به وصایازباندرازی کرد
بس کسان را که کارسازی کرد
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد به خاطر وصایای دیگران به راحتی به کارهای مهم و مفیدی دست میزنند.
دست از کار و بار و دنیا بست
دیده بر راه انتظار نشست
هوش مصنوعی: به کار و زندگی و دنیا پشت کرد و چشم به راه ماند تا به آرزوهایش برسد.
تا به تیغ جماعت بی باک
لوح جانشان ز حرف ایمان پاک
هوش مصنوعی: برای اینکه دلهای مردم در برابر ترفندها و سخنان فریبنده مقاوم بماند، باید با شجاعت و قدرت ایمان خود، از اثرات منفی آن دور بمانند.
کرد جا در حظیره شهدا
روح الله روحه ابدا
هوش مصنوعی: روح الله در جمع شهدا قرار گرفت و در مقام والایی جاودانه شد.