گنجور

بخش ۳۹ - حکایت سیاست یعقوب سلطان آن عوان شیرازی را

بود یعقوب بن حسن شاهی
آسمان جمال را ماهی
نوجوانی که نارسیده بسی
بود کارش به غور کار رسی
ملکی از شام تا خراسان داشت
وز بدی ها دلی هراسان داشت
پشت ظلم آوران شکست از وی
صیت نوشیروان نشست از وی
روزی آمد ز خطه شیراز
رقعه ای پر دعای اهل نیاز
که فلان ظالم ستم پیشه
به کف آورده از قلم تیشه
می زند بیخ بندگان خدای
ای خداوند مرحمت فرمای
سوی تبریز خواند آن سگ را
یعنی آن بد نهاد بد رگ را
آه اگر سگ بگیردم دامن
که چه کین بودت این همه با من
کاندر این قصه چون سخن راندی
آن عوان را به نام من خواندی
شاهش القصه پیش خویش نشاند
رقعه سر تا به پای بر وی خواند
گرچه انکار کرد ز اول کار
کرد آخر به آنچه بود اقرار
شاه چاچی کمان نهادبه دست
ناوک جان ستان گشاد ز شست
هدف تیر خشم کرد او را
همچو سگ چار چشم کرد او را
آری آن تیر ازو چو کرد گذر
شد گشاده بر او دو چشم دگر
تا به آنها سزای خود بیند
کار بد را سزای بد بیند
حیف ازان دست و شست و تیر و کمان
که چنان شه ز جور دور زمان
آفت باد بی نیازی یافت
روی ازین صورت مجازی تافت
لطف ایزد نثار جانش باد
فضل حق راحت روانش باد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود یعقوب بن حسن شاهی
آسمان جمال را ماهی
هوش مصنوعی: یعقوب بن حسن مانند ماهی در آسمان زیبایی و جمال به چشم می‌آید.
نوجوانی که نارسیده بسی
بود کارش به غور کار رسی
هوش مصنوعی: نوجوانی که هنوز به بلوغ نرسیده، کارهایش به پیچیدگی و مسائل عمیق کشیده شده است.
ملکی از شام تا خراسان داشت
وز بدی ها دلی هراسان داشت
هوش مصنوعی: یک مردی بود که زمین‌های وسیعی از شام تا خراسان داشت، اما به خاطر بدی‌ها و ترس‌هایی که در دلش وجود داشت، همیشه نگران و مضطرب بود.
پشت ظلم آوران شکست از وی
صیت نوشیروان نشست از وی
هوش مصنوعی: کسانی که ظلم و ستم می‌کنند، پشت سرشان از ناتوانی و شکست صحبت می‌شود و نام نیک نوشیروان در دل‌ها باقی می‌ماند.
روزی آمد ز خطه شیراز
رقعه ای پر دعای اهل نیاز
هوش مصنوعی: روزی از شیراز نامه‌ای رسید که پر از دعا و خواسته‌های افرادی بود که به خدا نیاز داشتند.
که فلان ظالم ستم پیشه
به کف آورده از قلم تیشه
هوش مصنوعی: فلان ظالم که در ظلم و ستم خود درخشیده، با قدرتش به قلم و نوشتن آسیب زده و از آن مانند تیشه‌ای استفاده می‌کند.
می زند بیخ بندگان خدای
ای خداوند مرحمت فرمای
هوش مصنوعی: ای خداوند، به بندگان خود رحم کن که سختی‌ها و مشکلات بر دوش آن‌ها سنگینی می‌کند.
سوی تبریز خواند آن سگ را
یعنی آن بد نهاد بد رگ را
هوش مصنوعی: سگ را به سمت تبریز فراخواند، که منظورش همان شخص بد ذات و بدخوی است.
آه اگر سگ بگیردم دامن
که چه کین بودت این همه با من
هوش مصنوعی: اگر من هم دامن تو را بگیرم، به چه درد و رنجی دچارت می‌کنم که این همه دشمنی با من داشته‌ای.
کاندر این قصه چون سخن راندی
آن عوان را به نام من خواندی
هوش مصنوعی: در این داستان، زمانی که صحبت آغاز کردی، آن شخص را به نام من خطاب کردی.
شاهش القصه پیش خویش نشاند
رقعه سر تا به پای بر وی خواند
هوش مصنوعی: شاه داستان را به حضور خود آورد و نامه‌ای را که از ابتدا تا انتها در آن نوشته شده بود، برای او خواند.
گرچه انکار کرد ز اول کار
کرد آخر به آنچه بود اقرار
هوش مصنوعی: اگرچه در ابتدا انکار کرد، در نهایت به آنچه که بود اقرار کرد.
شاه چاچی کمان نهادبه دست
ناوک جان ستان گشاد ز شست
هوش مصنوعی: سلطانی که کمان را به دست گرفت، تیر جان‌سوزی را رها کرد که از دستش خارج شد.
هدف تیر خشم کرد او را
همچو سگ چار چشم کرد او را
هوش مصنوعی: کینه و خشم او به قدری شدید بود که باعث شد مانند سگی که در تنگنا قرار گرفته، به او حمله کند و آسیب برساند.
آری آن تیر ازو چو کرد گذر
شد گشاده بر او دو چشم دگر
هوش مصنوعی: بله، آن تیر که از او گذشت، دو چشم دیگر بر روی او گشوده شد.
تا به آنها سزای خود بیند
کار بد را سزای بد بیند
هوش مصنوعی: تا زمانی که کارهای نادرست را به خاطرشان نمی‌بینند، هیچ عاقبتی برای آن‌ها تصور نمی‌کنند.
حیف ازان دست و شست و تیر و کمان
که چنان شه ز جور دور زمان
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و قدرتمندی دست و بازو و همچنین تیر و کمان اشاره دارد، که به نظر می‌رسد این ابزارها و توانایی‌ها تحت تاثیر ظلم و بی‌عدالتی زمانه قرار گرفته‌اند. به عبارتی، اشاره می‌کند که این قابلیت‌ها و امکانات در دنیای ناعادلانه به هدر می‌روند.
آفت باد بی نیازی یافت
روی ازین صورت مجازی تافت
هوش مصنوعی: نسیم خوشبختی به کسی که نیازمند نیست، روی خوش نشان می‌دهد و از زیبایی‌های ظاهری فاصله می‌گیرد.
لطف ایزد نثار جانش باد
فضل حق راحت روانش باد
هوش مصنوعی: آرزو می‌کنم که لطف خدا شامل حال او باشد و فضل و رحمت حق باعث آرامش روحش شود.