بخش ۳۲ - حکایت پسر یحیی برمکی و صفت بخل وی
داشت یحیای برمکی پسری
بلکه فرزند بخل را پدری
یاد کردی ز بخشش پدران
گریه برداشتی چو نوحه گران
کان همه سیم و زر چرا دادند
زو پی من ذخیره ننهادند
تا من اکنون به هر درم ستمی
دیدمی و ندادمی درمی
هیچ نادیده ای که مهره یشم
لعل و گوهر نمودیش در چشم
تا به حدی لئیم بود و بخیل
که اگر روز مرگ عزرائیل
بخل کردی به باد در قولنج
گرچه جانش برآمدی زان رنج
نان گرفتی ز وی به فدیه جان
جان روان دادی ندادی نان
داشت میراث بنده ای ز پدر
بسته در خدمتش چو مور کمر
تنی از لاغری به مو نزدیک
چون میان بتان همه باریک
بودی از بس گرسنگی خورده
چون خیالی نه زنده نی مرده
جامه ای در برش سراسر چاک
در حرمان دیگرش هر چاک
بوالفضولی چو حال او را دید
خبر از خوان خواجه اش پرسید
گفت کو را شکست خوانی هست
در فراخی بسی کم از کف دست
گرد خوان صحن و کاسه اش بس آش
هر یکی همچو دانه خشخاش
کز سر سوزنش خراشیده
صحن ما کاسه زان تراشیده
مگس از آش او شود محروم
گر نهد پشه ای در آن خرطوم
نیم شب خوان کشد به خانه و بس
که نه پشه ست آن زمان نه مگس
بعد ازان سوی جامه اش نگریست
گفت در جامه چاکت این همه چیست
گرچه بر خوردنی نیی فیروز
باری این چاک های جامه بدوز
گفت بر سوزنی ندارم دست
که توان خرقه ای به هم پیوست
خواجه ام را ز بصره تا بغداد
گر بود پر ز سوزن پولاد
پس ز کنعان بیاید اسرائیل
همره جبرئیل و میکائیل
خانه کعبه را کنند گرو
چند روز اوفتند در تگ و دو
تا به آن جست و جوی پی در پی
سوزنی عاریت کنند از وی
تا زند بخیه درزی چالاک
آنچه بر یوسف از قفا شده چاک
ندهد سوزن آن فرومایه
نکند شادشان ازان وایه
بفسرد از توهم آن غر زن
که شود سوده ناگه آن سوزن
گیردش لایزال تب لرزه
زان تبش در خیال صد هرزه
بخش ۳۱ - حکایت آنچه رسول صلی الله علیه و سلم در حق آن زن بخیل گفته است: شد به پیش رسول بیوه زنیبخش ۳۳ - گفتار در بیان آنکه پادشاهان را از دو کس گریز نیست عالمی که کار دین وی سازد و وزیری که کار دنیای وی پردازد: شاه را چاره نیست از دو نفر
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
داشت یحیای برمکی پسری
بلکه فرزند بخل را پدری
هوش مصنوعی: یحیای برمکی پسری داشت که ناشی از بخل و سختگیری پدرش بود.
یاد کردی ز بخشش پدران
گریه برداشتی چو نوحه گران
هوش مصنوعی: وقتی به یاد بخششهای پدران افتادی، احساساتی شبیه به نوحهخوانان پیدا کردی و چشمانت پر از اشک شد.
کان همه سیم و زر چرا دادند
زو پی من ذخیره ننهادند
هوش مصنوعی: تمامی طلا و نقره را به چه دلیل به او دادند؟ چرا برای من هیچ چیزی را پس نگذاشتند؟
تا من اکنون به هر درم ستمی
دیدمی و ندادمی درمی
هوش مصنوعی: من تا به حال در هر جایی که رفتهام، ظلم و ستمی را دیدهام و هرگز چیزی به کسی ندادهام.
هیچ نادیده ای که مهره یشم
لعل و گوهر نمودیش در چشم
هوش مصنوعی: هیچ چیزهایی که به ظاهر زیبا و ارزشمند به نظر میرسند، ممکن است در حقیقت چیزی نباشند.
تا به حدی لئیم بود و بخیل
که اگر روز مرگ عزرائیل
هوش مصنوعی: این شخص آنقدر بخیل و بدجنس بود که حتی اگر روز مرگ فرشته وحی به او نزدیک میشد، دست از خودخواهیاش برنمیداشت.
بخل کردی به باد در قولنج
گرچه جانش برآمدی زان رنج
هوش مصنوعی: تو در کلامت به باد بخل ورزیدی، هرچند که او از رنجی که میبرد، به شدت در رنج بود و جانش به لب رسیده بود.
نان گرفتی ز وی به فدیه جان
جان روان دادی ندادی نان
هوش مصنوعی: تو نانی از او گرفتی و جانت را برای او فدای کردی، اما آیا واقعاً نان را به او دادی یا نه؟
داشت میراث بنده ای ز پدر
بسته در خدمتش چو مور کمر
هوش مصنوعی: بندهای از پدر خود ارثی دریافت کرده و برای خدمت به آن مانند مور زحمتکش سخت کوشیده است.
تنی از لاغری به مو نزدیک
چون میان بتان همه باریک
هوش مصنوعی: بدن او از شدت لاغری به مو شبیه است، درست مانند بقیه زلفها و چشمها در میان مجسمهها که همگی باریک و ظریف هستند.
بودی از بس گرسنگی خورده
چون خیالی نه زنده نی مرده
هوش مصنوعی: به خاطر شدت گرسنگی، حالت مثل خیالی شدهای که نه زنده است و نه مرده.
جامه ای در برش سراسر چاک
در حرمان دیگرش هر چاک
هوش مصنوعی: لباسی که به تن دارد، تماماً پاره و چاک چاک است و هر چاک آن نشانگر درد و حرمان دیگری است که بر دلش سنگینی میکند.
بوالفضولی چو حال او را دید
خبر از خوان خواجه اش پرسید
هوش مصنوعی: وقتی که بوالفضل حال او را مشاهده کرد، از اوضاع و احوال سفره یا میهمانی صاحبخانه سوال کرد.
گفت کو را شکست خوانی هست
در فراخی بسی کم از کف دست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که برای شکست دادن دیگران تلاش میکند، در واقع در دست خود چیز کمی دارد و این کار را حتی در وسعت زیادی هم انجام میدهد. به عبارتی دیگر، ممکن است به ظاهر قدرت زیادی داشته باشد اما در واقعیت توانایی و دستاوردش محدود است.
گرد خوان صحن و کاسه اش بس آش
هر یکی همچو دانه خشخاش
هوش مصنوعی: در کنار سفره و در یک جا، هر کس غذایی دارد که همچون دانههای ریزی مانند خشخاش به نظر میرسد.
کز سر سوزنش خراشیده
صحن ما کاسه زان تراشیده
هوش مصنوعی: زیرا که از جنس سوزن، صحن ما را خراش داده است، و کاسهای که از آن تراشیده شده، نشانهای از این نقصان است.
مگس از آش او شود محروم
گر نهد پشه ای در آن خرطوم
هوش مصنوعی: اگر پشهای در خرطوم مگس بیفتد، باعث میشود که مگس از آن آش لذیذ بینصیب بماند.
نیم شب خوان کشد به خانه و بس
که نه پشه ست آن زمان نه مگس
هوش مصنوعی: نیمه شب، آرامش خاصی به خانه میآید، زیرا در آن ساعت نه پشهای وجود دارد و نه مگسی که موجب مزاحمت شود.
بعد ازان سوی جامه اش نگریست
گفت در جامه چاکت این همه چیست
هوش مصنوعی: پس از آن، به لباس او نگاهی انداخت و گفت: در لباس تو این همه چاک و پارگی چیست؟
گرچه بر خوردنی نیی فیروز
باری این چاک های جامه بدوز
هوش مصنوعی: اگرچه تو به چیزی رسیدنی نیستی، اما خوشبختانه میتوانی این شکافهای لباس را بدوزی.
گفت بر سوزنی ندارم دست
که توان خرقه ای به هم پیوست
هوش مصنوعی: او میگوید که من نمیتوانم چیزی را به هم وصل کنم و به قدری ناتوان هستم که حتی برای یک سوزن هم دسترسی ندارم.
خواجه ام را ز بصره تا بغداد
گر بود پر ز سوزن پولاد
هوش مصنوعی: اگر خواجهام از بصره تا بغداد پر باشد از سوزنهای پولادین، یعنی اگر در این مسیر نیازمندیهایش به بهترین و باکیفیتترین چیزها باشد، به خاطر علاقه و احترام به او، هر آنچه که در توان دارم برای او فراهم میکنم.
پس ز کنعان بیاید اسرائیل
همره جبرئیل و میکائیل
هوش مصنوعی: پس از سرزمین کنعان، اسرائیل همراه با جبرئیل و میکائیل خواهد آمد.
خانه کعبه را کنند گرو
چند روز اوفتند در تگ و دو
هوش مصنوعی: خانه کعبه را به عنوان گرو میگذارند، اما بعد از مدتی در مشکلات و تنگناها قرار میگیرند.
تا به آن جست و جوی پی در پی
سوزنی عاریت کنند از وی
هوش مصنوعی: برای آنکه به تلاش و جستجوی مداوم ادامه دهیم، از او به اندازه یک سوزن امانت میگیریم.
تا زند بخیه درزی چالاک
آنچه بر یوسف از قفا شده چاک
هوش مصنوعی: بخیاط ماهر با دقت و مهارت خود زخمها و پارههای لباس یوسف را که از پشت بدنش ایجاد شده به خوبی ترمیم میکند.
ندهد سوزن آن فرومایه
نکند شادشان ازان وایه
هوش مصنوعی: هرگز یک انسان پست نمیتواند شادی و خوشحالی را به دیگران هدیه دهد.
بفسرد از توهم آن غر زن
که شود سوده ناگه آن سوزن
هوش مصنوعی: اینجا به کسی اشاره شده که اگر به خیال و توهم بیش از حد توجه کند، ممکن است از واقعیت منحرف شود و به ناگاه به نقطهای برسد که متوجه آسیب یا مشکلی بزرگتر شود. در واقع، بیمورد غُر زدن و نگرانی کردن از مسائل بیاساس میتواند او را در موقعیتی ناخوشایند قرار دهد.
گیردش لایزال تب لرزه
زان تبش در خیال صد هرزه
هوش مصنوعی: او همیشه دچار تب و لرز است و آن تب خیالهای بیهودهای را در ذهنش ایجاد میکند.