گنجور

بخش ۲ - این معدلت نامه ایست متحف به سلاطین که سلاله طین فطرت آدم اند و لهوی را که آخر آن فناست و آن شغل به زخارف دنیاست از دل ایشان بیرون برده اند و صورت عافیت از آن بلا را عاقبت خیر ایشان کرده که حرز خلد ملکهم حاشیه صحیفه روزگار ایشان باد و دعای دام بقائهم دام مرغ اجابت شکار ایشان

بعد حمد حق و درود نبی
نیست پوشیده بر ذکی و غبی
که ظلال الله اند پادشهان
راحت رنجیدیدگان جهان
سایه بان ساخته ز چتر سیاه
زآفتاب حوادث اند پناه
چترشان مختصر به پیش نظر
ظلش از نور مهر شامل تر
ملک اگر جمع اگر پریشان است
اثر عدل و ظلم ایشان است
عدل ایشان کند به دانش و داد
خانه ملک را قوی بنیاد
ظلم ایشان به کین نوی و کهن
خلق را بر کند ز بیخ و ز بن
ملک کشت است و عدل ابر پر آب
ملک دادت خدا به عدل شتاب
تخم کشتی در آبیاری کوش
دارش از تشنگی و خواری گوش
کشت بی آب هیچ بر ندهد
چون شجر خشک شد ثمر ندهد
عدل چون ملک را شود معمار
هیچ چیز دگر نیاید کار
هم سپاهی ز شاه گردد شاد
هم رعیت ازو شود آباد
هم خلایق رهد ز محنت و بیم
هم خزاین شود پر از زر و سیم
دشمنان گردن نیاز نهند
شیوه انقیاد ساز دهند

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.