گنجور

بخش ۱۳ - حکایت پیر زالی که راه بر سنجر گرفت و از بیراهی یک دو ظالم دادخواهی کرد و ظلم ایشان را از راه برداشت

بود در مرو شاهجان زالی
همچو زال جهان کهنسالی
روزی آمد ز خنجر ستمی
بر وی از یک دو لشکری المی
از تظلم زبان چو خنجر کرد
روی در رهگذار سنجر کرد
دید کز راه می رسد سنجر
برده از سرکشی به کیوان سر
بانگ برداشت کای پریشان کار
گوش خود سوی سینه ریشان دار
گوش سنجر چو آن نفیر شنید
بارگی سوی گنده پیر کشید
گفت کای پیرزن چه افتادت
که ز گردون گذشت فریادت
گفت من ز رنجکش یکی زالم
کمتر از صد به اندکی سالم
خفته در خانه ام سه چار یتیم
دلشان بهر نیم نان به دو نیم
غیر نان جوین نخورده طعام
کرده شیرین دهان ز میوه به نام
با من امسال گفت و گو کردند
وز من انگور آرزو کردند
سوی ده جستم از وطن دوری
تن نهادم به رنج مزدوری
دستم اینک چو پنجه مزدور
ز آبله پر چو خوشه انگور
چون ز ده دستمزد خود ستدم
شد پر از آرزویشان سبدم
بادل خرم و لب خندان
رو نهادم به سوی فرزندان
یک دو بیدادگر ز لشکر تو
در ره عدل و ظلم یاور تو
بر من خسته غارت آوردند
سبدم ز آرزو تهی کردند
هیچ کس را چو من ز طالع بد
بر نیامد تهی ز آب سبد
تو چنین فارغ و جگر خواران
از جفای تو خون دل باران
این چه شاهی و مملکتداریست
در دل خلق تخم غم کاریست
دست از عدل و داد داشته ای
ظالمان بر جهان گماشته ای
گرچه امروز نیست حد کسی
که برآرد ز ظلم تو نفسی
چون هویدا شود سرای نهفت
چه جواب خدای خواهی گفت
دی نبودت به تارک سر تاج
وز تو فردا کند اجل تاراج
به یک امروزت این سرور که چه
در سر این نخوت و غرور که چه
کنگر تاج تو چو اره کشید
از جهان بیخ عافیت ببرید
قبه چتر تو چو گشت بلند
سایه ظلم بر جهان افکند
خلقی از تاب مهر بی مایه
با صد افسردگی در آن سایه
تو چنین گرم در جهالت خویش
گام زن در ره ضلالت خویش
تو نهاده به تخت پشت فراغ
میوه عیش می خوری زین باغ
مانده در باغ ظلم بیوه زنان
مضطر از دست ظلم میوه کنان
بیوگان در فغان ز میوه بری
تو گشاده دهان به میوه خوری
پیش ازان کت اجل دهان بندد
خصمت از اشک دوستان خندد
چشم بگشا چو عاقبت بینان
بنگر حال زار مسکینان
شاه سنجر چو حال او دانست
صبر بر حال خویش نتوانست
دست بر رو نهاد و زار گریست
گفت با خود که این چه کارگریست
تف بر این خسروی و شاهی ما
تف بر این زشتی و تباهی ما
شرم ما باد ازین جهانداری
شرم ما باد ازین جهانخواری
ما قوی شاد و دیگران ناشاد
ما خوش آباد و ملک ناآباد
بعد ازان گفت کان دو ظالم را
وان دو سر دفتر مظالم را
دفتر عمر پاره پاره کنند
تا همه ظالمان نظاره کنند
بیوه زن را عطا مقرر کرد
از زر و قلب زر توانگر کرد
داد با زر یکی رزش معمور
تا ازان کودکان خورند انگور
کردش از عدل و جود خود خوشنود
در جهان تا که بود ازان خوش بود

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود در مرو شاهجان زالی
همچو زال جهان کهنسالی
هوش مصنوعی: در مرو، پادشاهی به نام زالی وجود داشت که همانند زال، نماد کهنسالی و تجربه در جهان بود.
روزی آمد ز خنجر ستمی
بر وی از یک دو لشکری المی
هوش مصنوعی: روزی روزگاری، ظلم و خیانتی بر او فرود آمد که از دو سپاه نشأت می‌گرفت.
از تظلم زبان چو خنجر کرد
روی در رهگذار سنجر کرد
هوش مصنوعی: زمانی که زبان به شکایت و انتقاد می‌پردازد، همچون خنجری می‌شود که بر روی مسیر سنجر (یا آنچه در راه است) می‌افتد.
دید کز راه می رسد سنجر
برده از سرکشی به کیوان سر
هوش مصنوعی: دید که سنجر از راه می‌رسد و از حرکات سرکشی‌اش به آسمان می‌نگرد.
بانگ برداشت کای پریشان کار
گوش خود سوی سینه ریشان دار
هوش مصنوعی: صدای ندا بلند شد که ای پریشان، گوش خود را به سینه‌ های ریش‌دار بچسبان.
گوش سنجر چو آن نفیر شنید
بارگی سوی گنده پیر کشید
هوش مصنوعی: سنجر وقتی آن صدا را شنید، به سمت پیر بزرگ و محترم رفت.
گفت کای پیرزن چه افتادت
که ز گردون گذشت فریادت
هوش مصنوعی: ای پیرزن، چه بر سرت آمده که از آسمان فریادت به گوش می‌رسد؟
گفت من ز رنجکش یکی زالم
کمتر از صد به اندکی سالم
هوش مصنوعی: شخصی می‌گوید من از کسی که رنج می‌برد، کمتر از صد قسمتی از آن رنج را تجربه کرده‌ام و به همین دلیل در وضع بهتری قرار دارم.
خفته در خانه ام سه چار یتیم
دلشان بهر نیم نان به دو نیم
هوش مصنوعی: در خانه‌ام چند یتیم هستند که دلشان می‌خواهد یک نیم نان پیدا کنند، اما من در خواب هستم و نمی‌توانم به آن‌ها کمک کنم.
غیر نان جوین نخورده طعام
کرده شیرین دهان ز میوه به نام
هوش مصنوعی: غیر از نان جوین، چیزی دیگر نخورده‌ام و غذاهای شیرین و خوشمزه‌ای را با میوه‌ها مصرف کرده‌ام.
با من امسال گفت و گو کردند
وز من انگور آرزو کردند
هوش مصنوعی: امسال با من حرف زدند و از من خواستند که بگذارم آرزوهایشان برآورده شود.
سوی ده جستم از وطن دوری
تن نهادم به رنج مزدوری
هوش مصنوعی: برای یافتن دهکده، از وطن دور شدم و برای به دست آوردن معیشت، با زحمت کار کردم.
دستم اینک چو پنجه مزدور
ز آبله پر چو خوشه انگور
هوش مصنوعی: دست من اکنون مانند دست یک کارگر زخم‌دار است که پر از تاول شده، مانند خوشه‌ای از انگور.
چون ز ده دستمزد خود ستدم
شد پر از آرزویشان سبدم
هوش مصنوعی: وقتی که به دیگران پاداشی دادم، دل من پر شد از آرزوهای آن‌ها و زندگی‌ام گلرنگ شد.
بادل خرم و لب خندان
رو نهادم به سوی فرزندان
هوش مصنوعی: با دل شاد و لبخندی بر چهره، به سمت فرزندانم نگاه می‌کنم.
یک دو بیدادگر ز لشکر تو
در ره عدل و ظلم یاور تو
هوش مصنوعی: دو نفر از ظالمین در سپاه تو، در مسیر عدالت و ظلم، یار و همراه تو هستند.
بر من خسته غارت آوردند
سبدم ز آرزو تهی کردند
هوش مصنوعی: بر من خسته، دلی پر از آرزو داشتند، اما به یکباره همه آن آرزوها را از من گرفتند و سبد امیدهایم را خالی کردند.
هیچ کس را چو من ز طالع بد
بر نیامد تهی ز آب سبد
هوش مصنوعی: هیچ کس به اندازه من از سرنوشت بد بی‌نصیب نیست و مانند من از آب و زندگی محروم نشده است.
تو چنین فارغ و جگر خواران
از جفای تو خون دل باران
هوش مصنوعی: تو بدون هیچ نگرانی و غمی به زندگی‌ات ادامه می‌دهی، در حالی که دیگران به خاطر ظلم و ستمی که به آنها کرده‌ای، در دل خود غم و اندوه دارند و خون دل می‌خورند.
این چه شاهی و مملکتداریست
در دل خلق تخم غم کاریست
هوش مصنوعی: این چه نوع سلطنت و حکومتی است که در دل مردم، تنها بذر غم و اندوه را می‌کارد؟
دست از عدل و داد داشته ای
ظالمان بر جهان گماشته ای
هوش مصنوعی: تو از انصاف و عدالت دوری کرده‌ای و برای دنیا کسانی که ظلم می‌کنند را انتخاب کرده‌ای.
گرچه امروز نیست حد کسی
که برآرد ز ظلم تو نفسی
هوش مصنوعی: هرچند امروز کسی نیست که از ظلم تو شکایتی کند یا صدایی به اعتراض بلند کند.
چون هویدا شود سرای نهفت
چه جواب خدای خواهی گفت
هوش مصنوعی: وقتی که حقیقت پنهان آشکار شود، چه جوابی به خداوند خواهی داد؟
دی نبودت به تارک سر تاج
وز تو فردا کند اجل تاراج
هوش مصنوعی: عدم حضور تو مانند تاجی بر سرم است و فردا مرگ، همه چیزم را به غارت خواهد برد.
به یک امروزت این سرور که چه
در سر این نخوت و غرور که چه
هوش مصنوعی: با توجه به حال و هوای امروزت، این شادی و خوشحالی که به آن دلبسته‌ای، چه فایده‌ای دارد وقتی که در دل تو این قدر خودپسندی و تکبر وجود دارد؟
کنگر تاج تو چو اره کشید
از جهان بیخ عافیت ببرید
هوش مصنوعی: کنگر به عنوان نماد سلطنت و قدرت تو، مانند اره‌ای که برش می‌زند، از دنیا آرامش را قطع کرد.
قبه چتر تو چو گشت بلند
سایه ظلم بر جهان افکند
هوش مصنوعی: وقتی چتر تو به ارتفاع بالایی رسید، سایه ظلم بر روی تمام جهان گسترده شد.
خلقی از تاب مهر بی مایه
با صد افسردگی در آن سایه
هوش مصنوعی: مردم به خاطر عدم وجود عشق و محبت واقعی، با اندوه و ناراحتی در زیر سایه‌ی آن عشق نامهربان زندگی می‌کنند.
تو چنین گرم در جهالت خویش
گام زن در ره ضلالت خویش
هوش مصنوعی: تو به طور عمیق در ناآگاهی‌ات مشغول هستی و در مسیر گمراهی خودت قدم برمی‌داری.
تو نهاده به تخت پشت فراغ
میوه عیش می خوری زین باغ
هوش مصنوعی: تو در آرامش و آسایش نشسته‌ای و از میوه‌های لذت و خوشی این باغ بهره‌مند می‌شوی.
مانده در باغ ظلم بیوه زنان
مضطر از دست ظلم میوه کنان
هوش مصنوعی: در باغی پر از ظلم و ناامیدی که بیوه‌زنان در آن گرفتارند، میوه‌هایی از رنج و ناکامی به بار آمده است.
بیوگان در فغان ز میوه بری
تو گشاده دهان به میوه خوری
هوش مصنوعی: زنان بیوه در حال ناله و شکایت هستند در حالی که تو با دهانی باز مشغول خوردن میوه‌ای.
پیش ازان کت اجل دهان بندد
خصمت از اشک دوستان خندد
هوش مصنوعی: قبل از اینکه مرگ به سراغت بیاید، دشمن تو از گریه دوستانت به خنده می‌افتد.
چشم بگشا چو عاقبت بینان
بنگر حال زار مسکینان
هوش مصنوعی: چشمانت را باز کن و به وضعیت تأسف‌بار کسانی که در رنج و فقر به سر می‌برند، نگاه کن.
شاه سنجر چو حال او دانست
صبر بر حال خویش نتوانست
هوش مصنوعی: شاه سنجر وقتی که از وضعیت او مطلع شد، نتوانست در برابر حال خود صبر کند.
دست بر رو نهاد و زار گریست
گفت با خود که این چه کارگریست
هوش مصنوعی: او دستش را بر روی چشمانش گذاشت و با صدای بلند گریست. در دلش گفت: "این چه کار سختی است!"
تف بر این خسروی و شاهی ما
تف بر این زشتی و تباهی ما
هوش مصنوعی: به این مقام و سلطنت خود لعنت می‌فرستم، به این زشتی و فساد درونی‌ام نیز لعنت می‌زنم.
شرم ما باد ازین جهانداری
شرم ما باد ازین جهانخواری
هوش مصنوعی: ما باید از حاکمیت این دنیا شرمنده باشیم و همچنین از رفتارهایی که در این جهان انجام می‌دهیم.
ما قوی شاد و دیگران ناشاد
ما خوش آباد و ملک ناآباد
هوش مصنوعی: ما در خوشی و قدرت به سر می‌بریم، اما دیگران در غم و ناراحتی هستند. در حالی که ما در مکانی آباد زندگی می‌کنیم، سرزمین دیگران خراب و ویران است.
بعد ازان گفت کان دو ظالم را
وان دو سر دفتر مظالم را
هوش مصنوعی: سپس گفت که آن دو ظالم و آن دو سرپرست ظلم و ستم، در واقع همین هستند که بر دیگری مسلط شده‌اند.
دفتر عمر پاره پاره کنند
تا همه ظالمان نظاره کنند
هوش مصنوعی: زندگی انسان را به تکه‌های کوچک تقسیم می‌کنند تا همه ستمگران و ظالمان این صحنه را ببینند.
بیوه زن را عطا مقرر کرد
از زر و قلب زر توانگر کرد
هوش مصنوعی: دولت به بیوه‌زن احسانی کرد و او را از نعمت‌های مالی برخوردار ساخت، به طوری که دلش را پر از امید و توانایی کرد.
داد با زر یکی رزش معمور
تا ازان کودکان خورند انگور
هوش مصنوعی: مردی با طلا به یکی آموزش و زندگی خوب داد تا فرزندان او بتوانند از شادکامی‌ها و لذت‌های زندگی بهره‌مند شوند.
کردش از عدل و جود خود خوشنود
در جهان تا که بود ازان خوش بود
هوش مصنوعی: او با بخشندگی و عدل خود مردم را خوشنود کرد، به گونه‌ای که هر کجا خوشی وجود داشت، به خاطر وجود او بود.