گنجور

بخش ۶۶ - قصه آن جوان معشوق و پیر عاشق

بود شوخی نشسته بر لب بام
با فروزان رخی چو ماه تمام
بر شکسته کلاه گوشه ناز
گشته نازش هلاک اهل نیاز
پیری آمد سفید موی شده
پشتی از بار دل دو توی شده
روی خود را به خاک می مالید
وز دل دردناک می نالید
کای پسر از تو سینه چاک شدم
رحمتی کز غمت هلاک شدم
پیش ازان کز غمت بمیرم زار
حاجت من به یک نگاه برآر
گفت با او پسر به عشوه گری
من که باشم که تو به من نگری
در برابر نگر برادر من
که به خوبیست صد برابر من
پیر مسکین چو آن طرف نگریست
تا ببیند که در برابر کیست
دست زد آن به خون خلق دلیر
وز لب بامش اوفکند به زیر
کان که ما را به عشق نام برد
در رخ دیگری چرا نگرد
جامی از غیر دوست دیده بدوز
ور نه از دیده خون فشان شب و روز
گر نه از وصل بهره ور باشی
باری از هجر نوحه گر باشی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود شوخی نشسته بر لب بام
با فروزان رخی چو ماه تمام
هوش مصنوعی: بر لبه بام، در حال شوخی، دختری با چهره‌ی درخشان و زیبا مانند ماه کامل نشسته است.
بر شکسته کلاه گوشه ناز
گشته نازش هلاک اهل نیاز
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای از کلاهی که شکسته شده، زیبایی آن به قدری فراگیر است که دل نیازمندان را به درد می‌آورد.
پیری آمد سفید موی شده
پشتی از بار دل دو توی شده
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسیده که سال‌های زندگی به سراغم آمده‌اند و موهایم به خاطر بار اندوهی که بر دوش دارم، سفید شده‌اند.
روی خود را به خاک می مالید
وز دل دردناک می نالید
هوش مصنوعی: او صورت خود را به خاک می‌مالید و از دل دردش ناله می‌کرد.
کای پسر از تو سینه چاک شدم
رحمتی کز غمت هلاک شدم
هوش مصنوعی: ای پسر، من به خاطر تو دل‌سوخته‌ام و به خاطر رحمتی که از غمت به من رسیده، به عذابی جان‌سوز دچار شده‌ام.
پیش ازان کز غمت بمیرم زار
حاجت من به یک نگاه برآر
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به خاطر غم تو به شدت غمگین شوم و بمیرم، تنها یک نگاه به من کن تا درخواست من برآورده شود.
گفت با او پسر به عشوه گری
من که باشم که تو به من نگری
هوش مصنوعی: او گفت: با عشوه و ناز خود جذب من شده‌ای، ولی من کی هستم که تو به من توجه کنی؟
در برابر نگر برادر من
که به خوبیست صد برابر من
هوش مصنوعی: برادرم که از من بهتر است، در مقایسه با من، صد بار بهتر و شایسته‌تر است.
پیر مسکین چو آن طرف نگریست
تا ببیند که در برابر کیست
هوش مصنوعی: پیر مارلیک وقتی به سمت دیگر نگاه کرد تا ببیند در مقابلش چه کسی است.
دست زد آن به خون خلق دلیر
وز لب بامش اوفکند به زیر
هوش مصنوعی: آن شخص شجاع با دستانش به خون مردم ضربه زد و از روی بامش آن را به پایین پرتاب کرد.
کان که ما را به عشق نام برد
در رخ دیگری چرا نگرد
هوش مصنوعی: هر کس که ما را به عشق یاد کند، چرا باید به صورت دیگری نگاه کند؟
جامی از غیر دوست دیده بدوز
ور نه از دیده خون فشان شب و روز
هوش مصنوعی: اگر به غیر از دوست، جامی از محبت و عشق بدوزی، بهتر است که از چشمانت اشک بریزد شب و روز.
گر نه از وصل بهره ور باشی
باری از هجر نوحه گر باشی
هوش مصنوعی: اگر از وصال و وصال معشوق بهره‌ای نداشته باشی، حداقل در درد جدایی و فراق، غمی به دل بگیر و نوحه‌سرایی کن.