گنجور

بخش ۶۵ - قصه ملاقات ذوالنون مصری قدس الله تعالی سره در حرم مکه با آن کنیزک و مقالات ایشان با یکدیگر

لقمه ماهی فنا ذوالنون
سالی آمد به عزم حج بیرون
گفت دیدم که در میان طواف
رفت نوری به آسمان ز مطاف
پشت خود را به خانه بنهادم
واندر آن داد فکر می دادم
ناله ای ناگهم رسیده به گوش
که برآمد ز من فغان و خروش
در پی ناله برگرفتم راه
دیدم آنجا کنیزکی چون ماه
اندر استار کعبه آویزان
اشک خونین ز هر مژه ریزان
برگرفته نوا که یا مولای
لیس الا هواک جوف حشای
کیست مقصود من تو دانی وبس
نیست محبوب من به غیر تو کس
آه ازین اشک سرخ و چهره زرد
که مرا در غم تو رسواکرد
سینه ام شد ز درد عشق تو تنگ
چه عجب گر به سینه کوبم سنگ
با دلی گرم و سینه ای بریان
گشتم از درد یاریش گریان
در مناجات باز لب بگشود
کای خداوند کارساز ودود
به حق آنکه دوستدار منی
در همه کار و بار یار منی
که به محض کرم بیامرزم
از گنه گرچه کوه البرزم
شیخ چون این سخن شنید ازو
گفت ازینسان مگوی بلکه بگو
به حق آنکه دوستدار توام
در همه کار و بار یار توام
چه وقوفت بود ز یاری او
یا ز آیین دوستداری او
گفت شیخا جماعتی هستند
که ز جام هوای او مستند
اول او دوست داشت ایشان را
پس به دل مهر کاشت ایشان را
نکنی فهم این سخن الا
که بخوانی «فسوف یأتی الل
ه بقوم یحبهم و یحب
ونه » ای حبیب گشته محب
گر نه او دوست داردت ز نخست
کی بود دوستداری از تو درست
عشق او تخم عشق ما و شماست
خواستگاری نخست از وی خاست
عشق او شخص و عشق ما سایه
سایه از شخص می برد مایه
تا نه شخص است ایستاده به پای
بهر اثبات سایه ژاژ مخای
ما نبودیم و خواست از وی بود
ما ازآن خواست یافتیم وجود
شیخ گفتا که ای به فهم لطیف
از چه روی چنین ضعیف و نحیف
گفت مست محبت مولا
هست دایم مریض در دنیا
چون دوای محب او درد است
به امید شفا نه در خورد است
تا نیابد ز دوست بوی وفا
زان مرض نیستش امید شفا
گفت با شیخ بعد ازان کای شیخ
که نه روشن بود جهان بی شیخ
به قفا وانگر چون وا نگرید
گرچه مالید چشم هیچ ندید
باز چون رو به جانب او تافت
اثری زو بجز خیال نیافت
ماند حیران که مرغ سان چون رفت
که به یکدم ز دام بیرون رفت

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لقمه ماهی فنا ذوالنون
سالی آمد به عزم حج بیرون
هوش مصنوعی: لقمه‌ای از ماهی که به یاد ذوالنون است، یک سال تصمیم گرفت که به سوی خانه خدا، یعنی مکه، سفر کند.
گفت دیدم که در میان طواف
رفت نوری به آسمان ز مطاف
هوش مصنوعی: در حین طواف، نوری را مشاهده کردم که به سمت آسمان بلند می‌شد.
پشت خود را به خانه بنهادم
واندر آن داد فکر می دادم
هوش مصنوعی: به دیوار خانه تکیه دادم و در آن لحظه در افکارم غرق شدم.
ناله ای ناگهم رسیده به گوش
که برآمد ز من فغان و خروش
هوش مصنوعی: صدایی ناگهانی به گوشم رسید که نشانه‌ای از درد و فریاد من بود.
در پی ناله برگرفتم راه
دیدم آنجا کنیزکی چون ماه
هوش مصنوعی: در حین دل‌نوشته‌های خودم، به جایی رسیدم و در آنجا دختری زیبا و مانند ماه را دیدم.
اندر استار کعبه آویزان
اشک خونین ز هر مژه ریزان
هوش مصنوعی: در کنار کعبه، اشک‌های خونین از چشمان من به زمین می‌ریزد.
برگرفته نوا که یا مولای
لیس الا هواک جوف حشای
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به عشق و ارادت عمیق به معشوق اشاره دارد. گوینده از عمق دل بیان می‌کند که تنها خواسته‌اش، رسیدن به معشوق و پیروی از اوست. در واقع، این ابراز احساسات نشان‌دهنده‌ای از وابستگی و عشق بی‌نهایت است.
کیست مقصود من تو دانی وبس
نیست محبوب من به غیر تو کس
هوش مصنوعی: تنها تویی که می‌دانی مقصود من چیست و کسی جز تو برای من محبوب نیست.
آه ازین اشک سرخ و چهره زرد
که مرا در غم تو رسواکرد
هوش مصنوعی: ای کاش این اشک‌های سرخ و چهره زرد من نبود، چون غم تو باعث شده که من در چشم دیگران به رسوایی بیفتم.
سینه ام شد ز درد عشق تو تنگ
چه عجب گر به سینه کوبم سنگ
هوش مصنوعی: دلمان از شدت عشق تو به شدت می‌تپد و جالب است که در این وضعیت دردناک، اگر سنگی به سینه‌ام بزنم، چه فرقی دارد.
با دلی گرم و سینه ای بریان
گشتم از درد یاریش گریان
هوش مصنوعی: با قلبی پرشور و سینه‌ای داغ، به خاطر درد ناشی از محبتش، اشک می‌ریزم.
در مناجات باز لب بگشود
کای خداوند کارساز ودود
هوش مصنوعی: در دعای خود زبان به سخن گشود و گفت: ای پروردگار مهربان و توانای همه کارها.
به حق آنکه دوستدار منی
در همه کار و بار یار منی
هوش مصنوعی: به خداوندی که تو دوستدار منی، در تمام امور زندگی و در همه حال، تو یار و یارم هستی.
که به محض کرم بیامرزم
از گنه گرچه کوه البرزم
هوش مصنوعی: به محض این که لطف و رحمت خدا شامل حال من شود، از گناهان خود چشم‌پوشی می‌کنم، حتی اگر گناهانم به بزرگی کوه باشد.
شیخ چون این سخن شنید ازو
گفت ازینسان مگوی بلکه بگو
هوش مصنوعی: وقتی شیخ این حرف را شنید، به او گفت که به این شکل صحبت نکن، بلکه به گونه دیگری بیان کن.
به حق آنکه دوستدار توام
در همه کار و بار یار توام
هوش مصنوعی: به درستی که من به تو علاقه‌مندم و در تمامی امور زندگی‌ام، همراه و همراه تو هستم.
چه وقوفت بود ز یاری او
یا ز آیین دوستداری او
هوش مصنوعی: چقدر شگفت‌انگیز است که او را یاری کند یا بر اساس عشق و دوستی‌اش رفتار کند.
گفت شیخا جماعتی هستند
که ز جام هوای او مستند
هوش مصنوعی: شیخ گفت گروهی هستند که به خاطر عشق و علاقه به او، به حالت سرمستی و شادی درآمده‌اند.
اول او دوست داشت ایشان را
پس به دل مهر کاشت ایشان را
هوش مصنوعی: در ابتدا او به آنها علاقه‌مند شد و سپس در دل خود محبتشان را جای داد.
نکنی فهم این سخن الا
که بخوانی «فسوف یأتی الل
هوش مصنوعی: تا زمانی که این کلام را مطالعه نکنی، نمی‌توانی آن را درک کنی.
ه بقوم یحبهم و یحب
ونه » ای حبیب گشته محب
هوش مصنوعی: ای محبوب، تو به گروهی تعلق داری که آن‌ها تو را دوست دارند و تو نیز آن‌ها را دوست داری.
گر نه او دوست داردت ز نخست
کی بود دوستداری از تو درست
هوش مصنوعی: اگر از ابتدا او تو را دوست نداشت، چگونه می‌توانست عشق حقیقی از تو نشان بدهد؟
عشق او تخم عشق ما و شماست
خواستگاری نخست از وی خاست
هوش مصنوعی: عشق او آغاز عشق ما و شماست. بنابراین، ابتدا باید از او خواستگاری کنیم.
عشق او شخص و عشق ما سایه
سایه از شخص می برد مایه
هوش مصنوعی: عشق او به یک فرد خاص تعلق دارد و عشق ما مانند سایه‌ای است که از آن فرد نشأت می‌گیرد.
تا نه شخص است ایستاده به پای
بهر اثبات سایه ژاژ مخای
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی وجود ندارد که به خاطر تایید وجود خود، به پا ایستاده باشد، در صحبت‌های بی‌پایه و بی‌محتوا غرق نشوید.
ما نبودیم و خواست از وی بود
ما ازآن خواست یافتیم وجود
هوش مصنوعی: ما در آنجا نبودیم، اما او خواست که وجود ما را داشته باشد. به همین خاطر، ما از آن خواسته او وجود یافتیم.
شیخ گفتا که ای به فهم لطیف
از چه روی چنین ضعیف و نحیف
هوش مصنوعی: شیخ گفت: ای کسی که به فهم عمیق دست یافته‌ای، چرا این‌قدر ضعیف و ناتوان هستی؟
گفت مست محبت مولا
هست دایم مریض در دنیا
هوش مصنوعی: می‌گوید که عشق به مولای خود انسان را همیشه بیمار و در رنج نگه می‌دارد و این حالتی دائمی در زندگی اوست.
چون دوای محب او درد است
به امید شفا نه در خورد است
هوش مصنوعی: چون دوای عشق او خود باعث درد است، اما انسان به امید بهبودی آن را می‌پذیرد و نمی‌تواند از آن صرف نظر کند.
تا نیابد ز دوست بوی وفا
زان مرض نیستش امید شفا
هوش مصنوعی: اگر از دوست بوی وفا و صداقت را نگیرد، پس از آن بیماری هیچ امید به بهبود نخواهد داشت.
گفت با شیخ بعد ازان کای شیخ
که نه روشن بود جهان بی شیخ
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی پس از گفتگو با یک عالم یا استاد (شیخ) اشاره می‌کند به این که جهان بدون وجود چنین شخصیت‌هایی، روشن و شفاف نیست. به بیان دیگر، نقش و هدایت شیخ در روشنی و فهم بهتر زندگی و جهان بسیار مهم و ضروری است.
به قفا وانگر چون وا نگرید
گرچه مالید چشم هیچ ندید
هوش مصنوعی: اگر به عقب نگاه کنی و ببینی، حتی اگر چشمت را بمالی، چیزی را نخواهی دید.
باز چون رو به جانب او تافت
اثری زو بجز خیال نیافت
هوش مصنوعی: هنگامی که به سوی او نگاه کرد، جز خیال و تصویرش چیزی نیافت.
ماند حیران که مرغ سان چون رفت
که به یکدم ز دام بیرون رفت
هوش مصنوعی: عجب در حیرت مانده است که چگونه مانند پرنده‌ای، از دام رها شد و به سرعت خارج شد.