گنجور

بخش ۶ - اذن کردن حق سبحانه و تعالی ملائکه را در امتحان کردن ابراهیم صلوات الرحمن علی نبینا و علیه

حق چو آن وهم و آن گمان دانست
چاره آن در امتحان دانست
بهر نقد خلیل خواست محک
داد فرمان که فرقه ای ز ملک
خلعت از صورت بشر کردند
سبحه گویان بر او گذر کردند
بانگ تسبیح و نعره تهلیل
بر گرفتند در جوار خلیل
زان نوای و صدای جان افزای
عقل و هوش خلیل رفت از جای
نام جانان شنید و جان افشاند
آستین بر همه جهان افشاند
ای خوش آن نغمه های دردآمیز
که بود ذوق بخش و شورانگیز
بر کند عقل را ز بیخ و ز بن
نو کند در درونه عشق کهن
چون شدند آن گروه سبحه سرای
خامش از سبحه های هوش ربای
با خود آمد خلیل و داد آواز
کین نوا را ز نو کنید آغاز
جان من از سماع ناشده سیر
بر خموشی چرا شدید دلیر
حالت صوفیان نگشته تمام
بر مغنی بود سکوت حرام
نیست در مذهب مسلمانی
جز به اتمام ذبح قربانی
مرغ را کز کف تو دانه کش است
نیم بسمل رها کنی نه خوش است
یا مکن قصد هیچ جانداری
یا چو کشتی تمام کش باری
نیم کشته نه مرده نی زنده ست
جان عاشق به آن نه ارزنده ست
حال اهل ضلال در عقبی
لایموت آمده ست و لا یحیی
قدسیان گوهر ادب سفتند
در جواب خلیل حق گفتند
تا کی این ذکر رایگان گوییم
کار کردیم مزد آن جوییم
کار بی مزد هیچ کس نکند
مزد دیده ز کار بس نکند
کار خواهی به مزد بگشا دست
گره از کار مزد بگشاده ست
زانچه دارم ز مال گفت و عقار
می کنم بر شما دو دانگ نثار
بار دیگر کنید بهر خدا
این نوای طرب فزای ادا
بر بیان بلیغ و لفظ فصیح
برگرفتند قدسیان تسبیح
بانگ قدوس و نعره سبوح
شد براهیم را مهیج روح
دل و جانش در اهتزاز آمد
وجد و حال گذشته باز آمد
وجد و حالی چنانکه هست محال
درک آن پیش عقل و وهم و خیال
بلکه نارسته از خیال و گمان
نیست ادراک آن تو را امکان
قدسیان باز لب فرو بستند
زان صدا و خموش بنشستند
بانگ برداشت آن ستوده سیر
که فدا می کنم دو دانگ دگر
باز این ذکر را اعاده کنید
شورش و وجد من زیاده کنید
جان من ماهی است و ذکر حق آب
صبر ماهی از آب نیست صواب
ماهی از آب صبر نتواند
ور کند صبر زنده کی ماند
هر چه از آب بر کنار بود
آن نه ماهی که سوسمار بود
سوسمار است زیر ریگ روان
ماهیش می برند خلق گمان
سبحه خوانان که مزد جوی شدند
مزد دیدند و سبحه گوی شدند
های و هویی فکند در ملکوت
ذکر ذوالکبریاء و الجبروت
شد خلیل از سماع آن بی خویش
ساخت طی پرده وجود از پیش
کرد بر خود لباس هستی شق
سر برون زد ز جیب هستی حق
چون دگر باره زمره ملکوت
بر لب خود زدند مهر سکوت
ناله شوق برگرفت خلیل
کانچه دارم من از کثیر و قلیل
جمله را می کنم فدای شما
تا ز هم نگسلد نوای شما
منشینید ازین سرود خموش
که شدم در سماع آن همه گوش
باز آغاز آن نوا کردند
ورد تسبیح خود ادا کردند
شد خلیل از نوای ایشان مست
داد یکبارگی عنان از دست
وقت خوش یافت زان ترانه خوش
دست همت فشاند صوفی وش
هر چه بودش ز ملک و مال پسند
جمله در پای مطربان افکند
در سماعی که در وی از سر ذوق
نفشاند حریق شعله شوق
بر خود و خلق آستین وداع
گرد خود گشتن است و آن نه سماع
ز آتش امتحان چو ابراهیم
خالص آمد چو زر ناب و سلیم
قدسیان پیش او شدند عیان
که رسولیم از خدای جهان
آدمی نیستیم ما ملکیم
نقد پنهانی تو را محکیم
آمده بهر امتحان توییم
ناقد مخزن نهان توییم
لله الحمد کامدی به شمار
چون زر ده دهی تمام عیار
تو خلیلی و در تو عشق خدای
متخلل شده ز سر تا پای
جزو جزو تو از قدم تا فرق
گشته در خلت و محبت غرق
بنده منعمی نه بند نعم
از فوات نعم تو را چه الم
گر نعم فی المثل نقم گردد
نیست عشق تو آن که کم گردد
چون دلت از خدای نشکیبد
تاج خلت همین تو را زیبد
هر گمانی که داشتیم تو را
گشت روشن که سهو بود و خطا
عشق تو ذاتی است نه عرضی
گشته صافی ز شوب هر غرضی
عشق چون بر جمال ذات بود
حاش لله که بی ثبات بود

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حق چو آن وهم و آن گمان دانست
چاره آن در امتحان دانست
هوش مصنوعی: خداوند وقتی دانست که آن تصورات و گمان‌ها درست نیستند، راه حل را در آزمایش و امتحان قرار داد.
بهر نقد خلیل خواست محک
داد فرمان که فرقه ای ز ملک
هوش مصنوعی: برای بررسی و ارزیابی خواسته خلیل، حکمی صادر شد که گروهی از سرزمین یا سلطنت را مورد توجه قرار دهد.
خلعت از صورت بشر کردند
سبحه گویان بر او گذر کردند
هوش مصنوعی: لباس زیبایی از چهره انسان برداشتند و مسبحه‌داران بر او عبور کردند.
بانگ تسبیح و نعره تهلیل
بر گرفتند در جوار خلیل
هوش مصنوعی: صدای ذکر و فریاد تهلیل در کنار خلیل به گوش می‌رسد.
زان نوای و صدای جان افزای
عقل و هوش خلیل رفت از جای
هوش مصنوعی: به دلیل صدای دلنشین و روح‌افزای آن، عقل و ذهن خلیل تحت تأثیر قرار گرفت و او از حال خود خارج شد.
نام جانان شنید و جان افشاند
آستین بر همه جهان افشاند
هوش مصنوعی: با شنیدن نام محبوب، جانش را فدا کرد و بر همه عالم عشق و احساس خود را پراکند.
ای خوش آن نغمه های دردآمیز
که بود ذوق بخش و شورانگیز
هوش مصنوعی: ای کاش آن آهنگ های دلنشین و پر از درد که هم لذت می بخشند و هم شور و هیجان به انسان القا می کنند، وجود داشته باشند.
بر کند عقل را ز بیخ و ز بن
نو کند در درونه عشق کهن
هوش مصنوعی: عقل را از ریشه و بنیاد خود جدا کرده و درون عشق را به شکلی نو تازه می‌سازد.
چون شدند آن گروه سبحه سرای
خامش از سبحه های هوش ربای
هوش مصنوعی: زمانی که آن گروه به آرامش رسیدند، سکوتی در فضا برقرار شد که مانند جواهری درخشان و جذاب بود.
با خود آمد خلیل و داد آواز
کین نوا را ز نو کنید آغاز
هوش مصنوعی: خلیل با خود آمد و صدای خود را بلند کرد و خواست که این آواز را از نو شروع کنید.
جان من از سماع ناشده سیر
بر خموشی چرا شدید دلیر
هوش مصنوعی: روح من از لطافت نغمه‌های ناشنیده سیراب می‌شود، چرا که این احساس خاموشی را با دلیرانه‌ترین حالت می‌پذیرد.
حالت صوفیان نگشته تمام
بر مغنی بود سکوت حرام
هوش مصنوعی: حالت صوفیان کامل نشده است، در حالی که آوازخوانی برای آنها غیرمجاز و ممنوع است.
نیست در مذهب مسلمانی
جز به اتمام ذبح قربانی
هوش مصنوعی: در دین اسلام، هیچ چیزی جز پایان دادن به عمل قربانی وجود ندارد.
مرغ را کز کف تو دانه کش است
نیم بسمل رها کنی نه خوش است
هوش مصنوعی: اگر مرغی از دست تو دانه می‌گیرد، بهتر است آن را نیمه‌جان رها نکنی؛ این کار نیکو نیست.
یا مکن قصد هیچ جانداری
یا چو کشتی تمام کش باری
هوش مصنوعی: به هیچ موجود زنده‌ای آسیب نرسان و مانند کشتی‌ای باش که به طور کامل بارش را تحمل می‌کند.
نیم کشته نه مرده نی زنده ست
جان عاشق به آن نه ارزنده ست
هوش مصنوعی: عاشق در وضعیتی قرار دارد که نه کاملاً مرده است و نه به‌طور کامل زنده. روح او در یک حالت ناپایدار و بینابینی است که ارزش چندانی ندارد.
حال اهل ضلال در عقبی
لایموت آمده ست و لا یحیی
هوش مصنوعی: وضعیت کسانی که در گمراهی به سر می‌برند، در آخرت به گونه‌ای است که نه می‌میرند و نه زندگی می‌کنند.
قدسیان گوهر ادب سفتند
در جواب خلیل حق گفتند
هوش مصنوعی: فرشتگان و موجودات آسمانی ارزش و زیبایی ادب را از خلیل خدا دریافت کرده‌اند و در پاسخ به او، به این نکته اشاره کرده‌اند.
تا کی این ذکر رایگان گوییم
کار کردیم مزد آن جوییم
هوش مصنوعی: تا کی باید فقط به طور مجانی و بی‌فکر از حقیقت سخن بگوییم؟ ما تلاش کرده‌ایم و حالا باید در قبال آن، پاداشی دریافت کنیم.
کار بی مزد هیچ کس نکند
مزد دیده ز کار بس نکند
هوش مصنوعی: هیچ کس برای کارش بدون پاداش و مزد تلاش نمی‌کند، زیرا دیدن ثمره کار و پاداش آن باعث تلاش بیشتر می‌شود.
کار خواهی به مزد بگشا دست
گره از کار مزد بگشاده ست
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به نتیجه‌ای برسی، باید تلاش و کار کنی. در این مسیر، گره‌های کار خود را با دقت و کوشش باز کن؛ زیرا تنها با این روش می‌توان به موفقیت دست یافت.
زانچه دارم ز مال گفت و عقار
می کنم بر شما دو دانگ نثار
هوش مصنوعی: من از دارایی‌ام صحبت می‌کنم و برای شما دو سهم از آن را نذر می‌کنم.
بار دیگر کنید بهر خدا
این نوای طرب فزای ادا
هوش مصنوعی: باری دیگر به یاد خدا این صدای شاد و مفرح را تجدید کنید.
بر بیان بلیغ و لفظ فصیح
برگرفتند قدسیان تسبیح
هوش مصنوعی: فرشتگان با بیانی شگفت‌انگیز و زبانی رسا مشغول تسبیح و ستایش خداوند هستند.
بانگ قدوس و نعره سبوح
شد براهیم را مهیج روح
هوش مصنوعی: صدای مقدس و نعره پاک، روح ابراهیم را به هیجان آورد.
دل و جانش در اهتزاز آمد
وجد و حال گذشته باز آمد
هوش مصنوعی: دل و جانش به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و حالت گذشته‌اش دوباره به او بازگشت.
وجد و حالی چنانکه هست محال
درک آن پیش عقل و وهم و خیال
هوش مصنوعی: احساسات و حالاتی وجود دارد که درک آن‌ها با عقل و تخیل ممکن نیست و غیرممکن است.
بلکه نارسته از خیال و گمان
نیست ادراک آن تو را امکان
هوش مصنوعی: این مطلب می‌گوید که برای درک حقیقت، خیال و گمان کافی نیستند و باید به درستی و امکان‌پذیری آن توجه کرد. در واقع، برای درک واقعیات، صرفاً تکیه بر باورها و تخیلات نادرست نمی‌تواند راهگشا باشد.
قدسیان باز لب فرو بستند
زان صدا و خموش بنشستند
هوش مصنوعی: فرشتگان به خاطر آن صدا سکوت کردند و از صحبت کردن باز ایستادند.
بانگ برداشت آن ستوده سیر
که فدا می کنم دو دانگ دگر
هوش مصنوعی: صدای آن شخص با فضیلت بلند شد که می‌گوید، برای او دو بخش دیگر را فدای می‌کنم.
باز این ذکر را اعاده کنید
شورش و وجد من زیاده کنید
هوش مصنوعی: این جمله به درخواست تکرار ذکر و دعا اشاره دارد و از دیگران می‌خواهد که شور و شوق او را افزایش دهند. در واقع، گوینده خواهان تجربه‌ی بیشتری از شادی و نشاط ناشی از این ذکر است.
جان من ماهی است و ذکر حق آب
صبر ماهی از آب نیست صواب
هوش مصنوعی: جان من همچون ماهی است و یاد خدا مانند آبی است که برای زنده ماندن ماهی ضروری است؛ صبر ماهی از آب جدا نیست.
ماهی از آب صبر نتواند
ور کند صبر زنده کی ماند
هوش مصنوعی: ماهی نمی‌تواند از آب بیرون بیاید، چون بی‌آبی برایش غیرممکن است. حالا اگر صبر هم زنده باشد، دوام نمی‌آورد.
هر چه از آب بر کنار بود
آن نه ماهی که سوسمار بود
هوش مصنوعی: هر چیزی که در آب نیست و به کنار آن آمده، ماهی نیست، بلکه ممکن است جانوری همچون سوسمار باشد.
سوسمار است زیر ریگ روان
ماهیش می برند خلق گمان
هوش مصنوعی: زیر شن‌ها سوسماری زندگی می‌کند که مردم این را نمی‌دانند و گمان می‌کنند که تنها قایق‌های روی آب وجود دارند.
سبحه خوانان که مزد جوی شدند
مزد دیدند و سبحه گوی شدند
هوش مصنوعی: نمازگزارانی که تنها به دنبال پاداش بودند، به جای درک حقیقت و معنویت، تنها به تکرار نماز و ذکر پرداختند و از اصل مطلب غافل شدند.
های و هویی فکند در ملکوت
ذکر ذوالکبریاء و الجبروت
هوش مصنوعی: صدایی بلند و شکوهمند در عالم وجود به راه انداخت، یاد خداوند بزرگ و توانا.
شد خلیل از سماع آن بی خویش
ساخت طی پرده وجود از پیش
هوش مصنوعی: خلیل از شنیدن آن موسیقی روح‌فزا به حال و هوای خاصی در آمده و پرده‌ی وجودش را کنار زده است.
کرد بر خود لباس هستی شق
سر برون زد ز جیب هستی حق
هوش مصنوعی: او بر خود لباس وجود پوشید و با شجاعت از جیب وجود حق بیرون آمد.
چون دگر باره زمره ملکوت
بر لب خود زدند مهر سکوت
هوش مصنوعی: وقتی دوباره گروهی از فرشتگان در سکوت به یاد من آمدند، احساس عمیق‌تری در دل خود داشتم.
ناله شوق برگرفت خلیل
کانچه دارم من از کثیر و قلیل
هوش مصنوعی: شوق و عشق من مثل ناله‌ای بلند است، زیرا هر چه دارم، چه زیاد و چه کم، همه از دل خلیل نشأت گرفته است.
جمله را می کنم فدای شما
تا ز هم نگسلد نوای شما
هوش مصنوعی: من همه چیز را برای شما فدای می‌کنم تا صدای شما از یکدیگر جدا نشود.
منشینید ازین سرود خموش
که شدم در سماع آن همه گوش
هوش مصنوعی: این شعر به بیان این مسئله می‌پردازد که نباید از شنیدن این آهنگ سکوت کرد، زیرا من در حال لذت بردن از آن هستم و همه توجه‌ها به من جلب شده است.
باز آغاز آن نوا کردند
ورد تسبیح خود ادا کردند
هوش مصنوعی: آن‌ها دوباره آواز زیبای خود را شروع کردند و ذکر و تسبیح خود را بجا آوردند.
شد خلیل از نوای ایشان مست
داد یکبارگی عنان از دست
هوش مصنوعی: خلیل با صدای آن‌ها مست و مبهوت شد و یکباره کنترل خود را از دست داد.
وقت خوش یافت زان ترانه خوش
دست همت فشاند صوفی وش
هوش مصنوعی: در زمان دلپذیر، به خاطر آن ترانه دلنشین، صوفی با پشتکار و جدیت تلاش کرد.
هر چه بودش ز ملک و مال پسند
جمله در پای مطربان افکند
هوش مصنوعی: هر چه ثروت و دارایی داشت، همه را به پای نوازندگان ریخت.
در سماعی که در وی از سر ذوق
نفشاند حریق شعله شوق
هوش مصنوعی: در جشنی که از شوق و شادی ایجاد شده، شعله‌های عشق و هیجان در دل‌ها شعله‌ور می‌شود.
بر خود و خلق آستین وداع
گرد خود گشتن است و آن نه سماع
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم وداع و جدایی اشاره دارد. در واقع، فرد باید از خود و دیگران خداحافظی کند و به تنهایی برود. این جدایی نه به خاطر شادی و شادی‌افزایی، بلکه به نوعی جدی و عمیق است، به این معنی که نباید آن را با جشن و سرور اشتباه گرفت. این لحظه، فرصتی برای تفکر و تمرکز بر درون خود است.
ز آتش امتحان چو ابراهیم
خالص آمد چو زر ناب و سلیم
هوش مصنوعی: کسی که در امتحان سخت و دشوار باید قرار بگیرد، مثل ابراهیم خلیل (علیه السلام) که از آتش نمرود گذشت، در نهایت به خلوص و پاکی دست پیدا می‌کند، مانند طلا که پس از ذوب شدن، خالص و بدون ناخالصی باقی می‌ماند.
قدسیان پیش او شدند عیان
که رسولیم از خدای جهان
هوش مصنوعی: فرشتگان در حضور او به وضوح حاضر شدند و اعلام کردند که ما فرستادگان خداوند جهان هستیم.
آدمی نیستیم ما ملکیم
نقد پنهانی تو را محکیم
هوش مصنوعی: ما انسان‌های معمولی نیستیم، بلکه همانند فرشتگان هستیم و به شایستگی ارزش‌های پنهانی تو را می‌سنجیم.
آمده بهر امتحان توییم
ناقد مخزن نهان توییم
هوش مصنوعی: ما برای آزمایش و بررسی تو آمده‌ایم و در حقیقت، راز و رمزهایی که در درون تو نهفته است را کشف خواهیم کرد.
لله الحمد کامدی به شمار
چون زر ده دهی تمام عیار
هوش مصنوعی: ستایش و شکرگزاری برای خداست که تو به اندازه‌ای باارزش و گرانبها به ما رسیدی مانند طلا که در دهمین بخش خود تمام خلوص و کیفیت را دارد.
تو خلیلی و در تو عشق خدای
متخلل شده ز سر تا پای
هوش مصنوعی: تو همچون خلی، و عشق خداوند در وجودت از سر تا پا جاری است.
جزو جزو تو از قدم تا فرق
گشته در خلت و محبت غرق
هوش مصنوعی: تمام وجود تو از سر تا پا در عشق و محبت غوطه‌ور شده است.
بنده منعمی نه بند نعم
از فوات نعم تو را چه الم
هوش مصنوعی: من بنده‌ی نعمت‌ها هستم و نه بندگی نعمت. از دست دادن نعمت‌ها برای تو چه اندوهی خواهد داشت؟
گر نعم فی المثل نقم گردد
نیست عشق تو آن که کم گردد
هوش مصنوعی: اگر نعمت‌ها مانند آزارها شوند، عشق تو هرگز کم نخواهد شد.
چون دلت از خدای نشکیبد
تاج خلت همین تو را زیبد
هوش مصنوعی: وقتی دل تو از خدا خالی شود، پایان سلطنت تو همانند آن تاجی است که تنها به تو می‌آید.
هر گمانی که داشتیم تو را
گشت روشن که سهو بود و خطا
هوش مصنوعی: هر تصوری که درباره تو داشتیم، حالا روشن شده که اشتباه و نادرست بوده است.
عشق تو ذاتی است نه عرضی
گشته صافی ز شوب هر غرضی
هوش مصنوعی: عشق تو یک ویژگی اصلی و درونی است، نه چیزی ظاهری که به آسانی تحت تاثیر دیگر نیات و خواسته‌ها قرار گیرد. این عشق خالص و پاک است و از هر انگیزه‌ای جدا و صریح است.
عشق چون بر جمال ذات بود
حاش لله که بی ثبات بود
هوش مصنوعی: عشق وقتی که به زیبایی وجود اصلی مرتبط باشد، قطعاً ناپایدار خواهد بود.