بخش ۵۵ - عزیمت کردن معتمر و عیینه به جانب مسجد احزاب در طلب ریا
خسرو صبح چون علم بر زد
لشکر شام را به هم بر زد
هر دو کردند ازان حرم به شتاب
چاره جو رو به مسجد احزاب
تا به پیشین قدم بیفشردند
در طلب روز را به سر بردند
ناگه از ره نسیم یار رسید
آن گروه زن آمدند پدید
لیک مقصود کار همره نی
خیل انجم رسید و آن مه نی
با عیینه سخن گزار شدند
قصه پرداز آن نگار شدند
که برون برد رخت ازین منزل
راند تا منزل دگر محمل
روی خورشید قرب غیم گرفت
راه حی بنی سلیم گرفت
قبله آن قبیله شد رویش
طاق محرابشان دو ابرویش
همچو لاله به سینه داغ تو برد
شعله زن لاله ای ز باغ تو برد
گرچه بار رحیل از اینجا بست
طالب وصل توست هر جا هست
چو سمن تازه و چو گل بویاست
نام او از معطری ریاست
نام ریا چو آمدش در گوش
از سرش عقل رفت و از دل هوش
پرده از چهره حیا برداشت
شرم بگذاشت وین نوا برداشت
کای دریغا که یار محمل بست
بار دل پشت صبر را بشکست
آمدم بر امید دیدارش
تافت از من زمانه رخسارش
از ثری قدرم ار چه بالا نیست
جای ریا بجز ثریا نیست
هست رو در ثری ثریا را
پشت بر من چراست ریا را
تا به کی از دو دیده خون ریزم
خون دل از درون برون ریزم
در دلم خون نماند و در چشم آب
همه اسباب گریه شد نایاب
کیست از دوستان و غمخواران
در طریق وفا هواداران
که مرا در فراق آن دلدار
دیده عاریت دهد خونبار
تا ز درد فراق او گریم
ز آتش اشتیاق او گریم
بخش ۵۴ - غزل گفتن عیینه در حسب حال خود: شد خروشان به دلخراش آوازبخش ۵۶ - برخاستن معتمر به چاره سازی عیینه و وی را به مجلس انصار بردن و همراه ایشان از برای خواستگاری ریا پیش پدر وی رفتن: معتمر گفت با وی از دل پاک
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خسرو صبح چون علم بر زد
لشکر شام را به هم بر زد
هوش مصنوعی: خسرو صبح که پرچم را برافراشت، لشکر شام را به هم ریخت و به هم زد.
هر دو کردند ازان حرم به شتاب
چاره جو رو به مسجد احزاب
هوش مصنوعی: هر دو به سرعت از آن حرم خارج شدند و راهی مسجد احزاب شدند تا چارهای بیابند.
تا به پیشین قدم بیفشردند
در طلب روز را به سر بردند
هوش مصنوعی: آنها به دنبال هدف خود رفتند و زمانی که به گذشتهشان نگاه کردند، متوجه شدند که روزها را سپری کردهاند.
ناگه از ره نسیم یار رسید
آن گروه زن آمدند پدید
هوش مصنوعی: ناگهان نسیم خوشی از سمت یار آمد و آن گروه از زنان پیدا شدند.
لیک مقصود کار همره نی
خیل انجم رسید و آن مه نی
هوش مصنوعی: اما هدف کار با همراهی دیگران به دست نمیآید؛ بلکه روشنایی و هدف نهایی، به خودی خود و بدون نیاز به جمعیت به دست میآید.
با عیینه سخن گزار شدند
قصه پرداز آن نگار شدند
هوش مصنوعی: با نگاهی نیکو و زیبا، به صحبت پرداختند و داستانی را به تصویر کشیدند که مربوط به آن معشوقه دلربا بود.
که برون برد رخت ازین منزل
راند تا منزل دگر محمل
هوش مصنوعی: که تو را از این مکان جدا میکند و به جایی دیگر میبرد تا شروعی تازه بیابی.
روی خورشید قرب غیم گرفت
راه حی بنی سلیم گرفت
هوش مصنوعی: بر روی خورشید قرب، ابرها راهی به سمت بنی سلیم گرفتند.
قبله آن قبیله شد رویش
طاق محرابشان دو ابرویش
هوش مصنوعی: افراد آن قبیله به چهره او به عنوان معبود و مرجع خود نگاه میکنند؛ بهگونهای که ابروهایش به مانند طاقی برای محل عبادتشان به نظر میرسد.
همچو لاله به سینه داغ تو برد
شعله زن لاله ای ز باغ تو برد
هوش مصنوعی: به مانند لالهای که در دلش آتش عشق میسوزد، داغ تو را به سینه میکشد و گلی از باغ تو را به عشق میبرد.
گرچه بار رحیل از اینجا بست
طالب وصل توست هر جا هست
هوش مصنوعی: با وجود اینکه آمادهیDeparture و ترک اینجا هستم، اما آرزوی دیدن تو را دارم و در هر کجا که باشم، این احساس با من است.
چو سمن تازه و چو گل بویاست
نام او از معطری ریاست
هوش مصنوعی: مثل چوب سمن که تازگی و عطر دارد و مانند گلهای خوشبو، نام او نیز از خوشبو بودن و بهترین بودنش خبر میدهد.
نام ریا چو آمدش در گوش
از سرش عقل رفت و از دل هوش
هوش مصنوعی: وقتی نام ریا در گوش او میپیچد، عقل از سرش میخزد و فهم و هوش از دلش میرود.
پرده از چهره حیا برداشت
شرم بگذاشت وین نوا برداشت
هوش مصنوعی: پرده از چهرهی حیا کنار رفته و شرم از بین رفته است و این صدا و نوا بهوجود آمده است.
کای دریغا که یار محمل بست
بار دل پشت صبر را بشکست
هوش مصنوعی: ای کاش، یارم بار دل را برداشت و صبر من را شکست.
آمدم بر امید دیدارش
تافت از من زمانه رخسارش
هوش مصنوعی: من با امید دیدار او به اینجا آمدم، اما زمانه با زیبایی او درخشش و جلوهای به من تقدیم نکرد.
از ثری قدرم ار چه بالا نیست
جای ریا بجز ثریا نیست
هوش مصنوعی: اگرچه من از نظر مقام و ارزش به اندازهی ستارههای آسمان بالا نیستم، اما در واقعیت، ریا و تظاهر همواره در بالاترین مرتبه قرار دارند و جز در این سطح، جایی دیگر برای آنها وجود ندارد.
هست رو در ثری ثریا را
پشت بر من چراست ریا را
هوش مصنوعی: رو به روی من، ستاره ثریا قرار دارد و من نمیدانم چرا این فریب و نیرنگ در دل من وجود دارد.
تا به کی از دو دیده خون ریزم
خون دل از درون برون ریزم
هوش مصنوعی: تا کی باید از چشمانم اشک بریزم و غصههایم را از درون به بیرون بریزم؟
در دلم خون نماند و در چشم آب
همه اسباب گریه شد نایاب
هوش مصنوعی: در دل من دیگر هیچ اندوهی باقی نمانده و چشمانم خشک شدهاند، به گونهای که تمام امکانات گریه کردن از دست رفته است.
کیست از دوستان و غمخواران
در طریق وفا هواداران
هوش مصنوعی: کیست که در راه وفا و دوستی از دوستان و غمخواران حمایت کند؟
که مرا در فراق آن دلدار
دیده عاریت دهد خونبار
هوش مصنوعی: در آن طرف جدایی، دلم به شدت آزرده است و آرزو دارم که معشوقهام نگاهی به من بیندازد، تا این درد و رنج را از قلبم بگیرد.
تا ز درد فراق او گریم
ز آتش اشتیاق او گریم
هوش مصنوعی: برای درد جدایی او اشک میریزم و به خاطر آتش عشق او نیز گریه میکنم.