بخش ۵۴ - غزل گفتن عیینه در حسب حال خود
شد خروشان به دلخراش آواز
غزل سینه سوز کرد آغاز
کای ز من دور رفته صد منزل
کرده منزل چو جانم اندر دل
گرچه راه فراق می سپری
سوی خونین دلان نمی گذری
مانده دور از در تو آب و گلم
بر رخ توست چشم جان و دلم
مهر تو کرده در دلم مسکن
دل من بر درت گرفته وطن
خواهشم بین مباش ناخواهم
کز دو عالم همین تو را خواهم
بی تو بر من بلای جان باشد
گرچه فردوس جاودان باشد
چون بزرگ عرب بدید آن حال
به ملامت کشید تیغ مقال
کای پسر زین ره خطا باز آی
جای گم کرده ای به جا باز آی
توبه کن از گناهکاری خویش
شرم دار از نه شرمداری خویش
هول روز شمار در پیش است
وای آن کو نه آخر اندیش است
یاد کن از مواقف عرصات
وز ستادن خجل میان عصات
عشق کان نیست بر جمال ازل
هوسی دان ز هر دغا و دغل
نه مبارک بود هوس بر مرد
مردیی کن وزین هوس برگرد
گفت کای بیخبر ز ماتم عشق
غافل از جانگدازی غم عشق
عشق هر جا که بیخ محکم کرد
شاخ از اندوه و میوه از غم کرد
به ملامت نشایدش کندن
به نصیحت ز پایش افکندن
مشک ماند ز بوی و لعل از رنگ
فلک از جنبش و زمین ز درنگ
لیک حاشا که یار دل گسلم
رخت بر بندد از حریم دلم
حرف مهرش که در دل تنگ است
همچو نقش نشسته در سنگ است
آمد از عشق شیشه بر سنگم
از ملامت مزن به سر سنگم
بخش ۵۳ - باز نمودن عیینه صورت حال خود را پیش معتمر: روزی از روزها به کسب ثواببخش ۵۵ - عزیمت کردن معتمر و عیینه به جانب مسجد احزاب در طلب ریا: خسرو صبح چون علم بر زد
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شد خروشان به دلخراش آواز
غزل سینه سوز کرد آغاز
هوش مصنوعی: دل را به طرز دردناکی به صدا درآمدن غزلی پر احساس و سوزناک آغاز کرد.
کای ز من دور رفته صد منزل
کرده منزل چو جانم اندر دل
هوش مصنوعی: ای که از من دور شدهای و صد منزل فاصله گرفتهای، همچون جانم در دل من جای داری.
گرچه راه فراق می سپری
سوی خونین دلان نمی گذری
هوش مصنوعی: با اینکه در مسیر جدایی قدم میزنی، اما به دلهای شکسته و خونین راهی نمینمایی.
مانده دور از در تو آب و گلم
بر رخ توست چشم جان و دلم
هوش مصنوعی: دور از درگاه تو، من همچنان در حالتی هستم که در چهرهات، آب و گل وجود دارد؛ چشم و دل من به تو و حالتهای تو وابسته است.
مهر تو کرده در دلم مسکن
دل من بر درت گرفته وطن
هوش مصنوعی: عشق تو خانهای در دل من ساخته و دل من دلبسته دروازه تو شده است.
خواهشم بین مباش ناخواهم
کز دو عالم همین تو را خواهم
هوش مصنوعی: خواهش میکنم که به دنبال من نباشی، زیرا من از میان تمام نعمتها و زیباییهای دنیا، فقط تو را میخواهم.
بی تو بر من بلای جان باشد
گرچه فردوس جاودان باشد
هوش مصنوعی: زندگی بدون تو برای من عذابی سخت است، حتی اگر بهشت ابدی در دسترسم باشد.
چون بزرگ عرب بدید آن حال
به ملامت کشید تیغ مقال
هوش مصنوعی: وقتی آن بزرگ عرب آن وضعیت را مشاهده کرد، با انتقاد و ملامت به زبان آمد و سخنگویی کرد.
کای پسر زین ره خطا باز آی
جای گم کرده ای به جا باز آی
هوش مصنوعی: ای پسر، از این راه نادرست بازگرد و به جایی که گم کردهای، برگرد.
توبه کن از گناهکاری خویش
شرم دار از نه شرمداری خویش
هوش مصنوعی: از گناهکاریت پشیمان باش و از ننگ آن در برابر خودت خجالت بکش.
هول روز شمار در پیش است
وای آن کو نه آخر اندیش است
هوش مصنوعی: زمانی که روز قیامت نزدیک است، وحشت آن فراوان است و وای بر کسی که به سرنوشت خود فکر نکند و در اندیشهی پایان کارش نباشد.
یاد کن از مواقف عرصات
وز ستادن خجل میان عصات
هوش مصنوعی: به یاد بیاور لحظاتی را که در میدانهای آزمون و امتحانها ایستادهای و احساس شرم و خجالت را در میان دیگران تجربه کردهای.
عشق کان نیست بر جمال ازل
هوسی دان ز هر دغا و دغل
هوش مصنوعی: عشق حقیقی باید در زیبایی ابدی باشد و نباید به فریبها و نیرنگها وابسته باشد.
نه مبارک بود هوس بر مرد
مردیی کن وزین هوس برگرد
هوش مصنوعی: هوسکردن برای گرفتن خواستههای نادرست، بر مردانی که مردانگی واقعی دارند، خوشایند نیست. بنابراین باید از چنین هوسهایی دوری کرد.
گفت کای بیخبر ز ماتم عشق
غافل از جانگدازی غم عشق
هوش مصنوعی: میگوید ای کسی که از ماتم عشق بیخبر هستی و غم عشق را فراموش کردهای، به یاد داشته باش که این درد بسیار عمیق و جانسوز است.
عشق هر جا که بیخ محکم کرد
شاخ از اندوه و میوه از غم کرد
هوش مصنوعی: عشق در هر کجا که ریشههایش را عمیق و محکم کند، به دور از غم و اندوه، به ثمر مینشیند و شکوفه میدهد.
به ملامت نشایدش کندن
به نصیحت ز پایش افکندن
هوش مصنوعی: تنبیه کردن او به خاطر اشتباهاتش درست نیست، بلکه باید با نصیحت او را به اصلاح واداشت.
مشک ماند ز بوی و لعل از رنگ
فلک از جنبش و زمین ز درنگ
هوش مصنوعی: ماده خوشبو مانند مشک است و زیبایی مثل لعل دارد. رنگ آسمان به خاطر حرکتش تغییر میکند و زمین به خاطر وقفهاش ثابت میماند.
لیک حاشا که یار دل گسلم
رخت بر بندد از حریم دلم
هوش مصنوعی: ولی هرگز نمیتوانم باور کنم که محبوب من از قلب من دور شود و از حریم دلم برود.
حرف مهرش که در دل تنگ است
همچو نقش نشسته در سنگ است
هوش مصنوعی: حرف عشق او که در دل من جا دارد، مانند الگویی است که بر روی سنگ حک شده و به راحتی پاک نمیشود.
آمد از عشق شیشه بر سنگم
از ملامت مزن به سر سنگم
هوش مصنوعی: عشق به من چنان تاثیر گذاشته است که مانند شیشهای بر روی سنگ، شکننده و آسیبپذیر شدهام. بنابراین، به من ملامت نکنید، زیرا من تحت فشار و دشواریهای عاطفی قرار دارم.