بخش ۴۸ - قصه عاشق شدن کنیزک خلیفه بغداد بر غلام وی و از استیلای عشق وی خود را در دجله انداختن
نوبهاران خلیفه بغداد
بزم عشرت به طرف دجله نهاد
داشت در پرده شاهدی نوخیز
در ترنم ز پسته شکر ریز
چون گرفتی چو زهره در بر چنگ
چنگ زهره فتادی از آهنگ
با غلام خلیفه کز خوبی
بود مهر سپهر محبوبی
داشت چندان تعلق خاطر
که نبودی به حال خود حاضر
هر دو مفتون یکدگر بودند
بلکه مجنون یکدگر بودند
بودشان صد نگاهبان بر سر
مانع وصلشان ز یکدیگر
طاقت ماه پردگی شد طاق
زآتش اشتیاق و داغ فراق
از پس پرده خوش نوایی ساخت
چنگ را بر همان نوا بنواخت
کرد قولی به عشقبازی ساز
پس بر آن قول برکشید آواز
کآخر ای چرخ بی وفایی چند
روح کاهی و عمر سایی چند
هرگز از مهر تو نگشتم گرم
شرم می آیدم ز مهر تو شرم
به که یکدم به خویش پردازم
چاره کار خویشتن سازم
بود در پرده دلبر دیگر
همچو او پرده ساز و رامشگر
گفت هر سو کسان به غمازی
چاره خود چگونه می سازی
پرده از پیش چاک زد که چنین
شد چو ماهی و ماه دجله نشین
همچو مه خویش را در آب انداخت
همچو ماهی به غوطه خواری ساخت
بود استاده آن غلام آنجا
جانی از هجر تلخکام آنجا
خویشتن را چو وی در آب افکند
کرد ساعد به گردنش پیوند
دست در گردن هم آورده
رخ نهفتند هر دو در پرده
هر دو رستند از منی و تویی
دست شستند از غبار دویی
جامی آیین عاشقی این است
مهر اینست و مابقی کین است
گر به دریای عشق داری روی
همچو اینان ز خویش دست بشوی
بخش ۴۷ - قصه عاشق شدن آن دختر ترسا بر آن جوان مسلمان و در مفارقت وی بر بستر مرگ افتادن و جان دادن: از صف صوفیان سبک سیریبخش ۴۹ - قصه آن جوان که بر دختر عم عاشق شد و در عشق وی نام دزدی بر خود نهاد و ناموس عم نگاه داشت و بدان سبب به مقصود رسید: نوجوانی نخورده نشتر غم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نوبهاران خلیفه بغداد
بزم عشرت به طرف دجله نهاد
هوش مصنوعی: بهار جوانی خلیفه بغداد به همراه جشن و سرور به سمت رود دجله حرکت کرد.
داشت در پرده شاهدی نوخیز
در ترنم ز پسته شکر ریز
هوش مصنوعی: شاهدی تازه و زیبا در حال شادی و لذت، مانند شکر که از پسته میچکد، در مخفیگاه وجود داشت.
چون گرفتی چو زهره در بر چنگ
چنگ زهره فتادی از آهنگ
هوش مصنوعی: زمانی که عشق تو را در آغوش بگیرد، مانند زهره در چنگال موسیقی، نغمهها و آهنگها همه تحت تأثیر این حال و هوا قرار میگیرند.
با غلام خلیفه کز خوبی
بود مهر سپهر محبوبی
هوش مصنوعی: غلام خلیفه، که به خاطر خوبیهایش محبوب آسمان است.
داشت چندان تعلق خاطر
که نبودی به حال خود حاضر
هوش مصنوعی: او آنقدر به دلمشغولیها و وابستگیهای خود مشغول بود که اصلاً متوجه حال و وضع خودش نبود.
هر دو مفتون یکدگر بودند
بلکه مجنون یکدگر بودند
هوش مصنوعی: دو نفر به شدت عاشق یکدیگر بودند، تا جایی که مانند مجنون، دیوانه وار یکدیگر را دوست داشتند.
بودشان صد نگاهبان بر سر
مانع وصلشان ز یکدیگر
هوش مصنوعی: تعداد زیادی نگهبان بر سر راه آنان قرار دارد که مانع وصل شدنشان به یکدیگر میشود.
طاقت ماه پردگی شد طاق
زآتش اشتیاق و داغ فراق
هوش مصنوعی: ماهی که احساس درد و شوق زیاد دارد، دیگر نتوانسته تاب بیاورد و به شدت تحت تأثیر آتش این اشتیاق و داغ دوری قرار گرفته است.
از پس پرده خوش نوایی ساخت
چنگ را بر همان نوا بنواخت
هوش مصنوعی: پس از آنکه به واژهها و موسیقی خوشایند پی برد، چنگ را به همان آهنگ نواخت.
کرد قولی به عشقبازی ساز
پس بر آن قول برکشید آواز
هوش مصنوعی: او وعدهای در مورد عشق و محبت داد، سپس بر اساس آن وعده آواز محبتآمیز سر داد.
کآخر ای چرخ بی وفایی چند
روح کاهی و عمر سایی چند
هوش مصنوعی: ای دوران بی وفا، چند بار زندگی ما را به بازی میگیری و چندین بار عمر ما را به هدر میدهی؟
هرگز از مهر تو نگشتم گرم
شرم می آیدم ز مهر تو شرم
هوش مصنوعی: هرگز از محبت تو جدا نشدم، چرا که از عشق تو خجالت میکشم.
به که یکدم به خویش پردازم
چاره کار خویشتن سازم
هوش مصنوعی: بهتر است لحظهای به خود بپردازم و راهحلی برای مشکلاتم پیدا کنم.
بود در پرده دلبر دیگر
همچو او پرده ساز و رامشگر
هوش مصنوعی: در دل عاشق، معشوقی دیگر وجود داشت که همانند او، زیبایی و هنر آفریده بود.
گفت هر سو کسان به غمازی
چاره خود چگونه می سازی
هوش مصنوعی: هرکسی در گوشهای از دنیا به دنبال راهی برای حل مشکلات و دردسرهای خود میگردد.
پرده از پیش چاک زد که چنین
شد چو ماهی و ماه دجله نشین
هوش مصنوعی: پرده را کنار زد و آشکار شد، که مانند ماهی و ماهیگیر بر آب دجله، نمایان گشت.
همچو مه خویش را در آب انداخت
همچو ماهی به غوطه خواری ساخت
هوش مصنوعی: شخصی مانند ماه، تصویر خود را در آب مشاهده کرد و به آرامی در آن غوطهور شد.
بود استاده آن غلام آنجا
جانی از هجر تلخکام آنجا
هوش مصنوعی: در آن مکان، آن جوانی که دچار تلخی دوری شده، به خوبی قرار گرفته است.
خویشتن را چو وی در آب افکند
کرد ساعد به گردنش پیوند
هوش مصنوعی: انسان باید در لحظات سخت و دشوار، خود را نجات دهد و با اتکا به قدرت و همت خود، به راهی برود که بتواند مشکلاتش را حل کند. مانند کسی که در آب میافتد و با قدرت دستش به خود کمک میکند تا از غرق شدن نجات یابد.
دست در گردن هم آورده
رخ نهفتند هر دو در پرده
هوش مصنوعی: دو نفر در حالتی نزدیک به یکدیگر هستند و چهرههای خود را مخفی کردهاند و در پنهانی به سر میبرند.
هر دو رستند از منی و تویی
دست شستند از غبار دویی
هوش مصنوعی: هر دو از تعلقات من و تو رهایی یافتند و از آلودگی دوگانگی پاک شدهاند.
جامی آیین عاشقی این است
مهر اینست و مابقی کین است
هوش مصنوعی: آیین عاشقی بر پایه محبت و عشق است، و هر چیز دیگر تنها به کینه و دشمنی مربوط میشود.
گر به دریای عشق داری روی
همچو اینان ز خویش دست بشوی
هوش مصنوعی: اگر همچون این افراد به عشق وابستهای، باید خود را از مسائل و خیالات شخصی جدا کنی و به عشق بپردازی.