گنجور

بخش ۴۳ - مناجات

ای فروغ جمال تو خوبان
پرتو خوبی تو محبوبان
جلوه حسن تو کجاست که نیست
جذبه عشق تو کراست که نیست
همه ذرات مست عشق تواند
پایکوبان ز دست عشق تواند
حسن لیلی که راه مجنون زد
کامش از کوی عقل بیرون زد
زلف عذرا که صبر وامق برد
دل و جانش به رنج و غصه سپرد
لعل شیرین که شد ز شکر ریز
قوت فرهاد و قوت پرویز
یک به یک نشئه جمال تو بود
که در اطوار مختلف بنمود
زد به هر جا ره اسیر دگر
صبرش از دل ربود و هوش ز سر
به کند خودش مقید کرد
رویش از هر دو کون در خود کرد
من هم ای پادشا گدای توام
هدف ناوک قضای توام
چند سرگشته داریم چون گوی
بی سر و پا دوانیم هر سوی
گه بری بر در خراباتم
گه شوی قبله مناجاتم
گه به صلحم کشی و گاه به جنگ
گه به شهدم کشی و گه به شرنگ
چه شود کز خودم خلاص دهی
جامی از باده های خاص دهی
بربایی چنان ز خویشتنم
که نیابم ز خود خبر که منم
ور نیابی سزا بدین هوسم
که عجب سفله طبع و هیچکسم
به در اهل درد راهم ده
به صف عاشقان پناهم ده
سر من خاک پای ایشان کن
حرز جانم دعای ایشان کن
خاطرم رام با کشاکش شان
وقت من خوش ز قصه خوش شان

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای فروغ جمال تو خوبان
پرتو خوبی تو محبوبان
هوش مصنوعی: ای نور زیبایی تو، ای خوبان، نور خوبی تو، ای محبوبان.
جلوه حسن تو کجاست که نیست
جذبه عشق تو کراست که نیست
هوش مصنوعی: زیبایی تو کجا دیده می‌شود که در دل هیچ‌کس عشق تو وجود ندارد؟
همه ذرات مست عشق تواند
پایکوبان ز دست عشق تواند
هوش مصنوعی: تمام موجودات تحت تأثیر عشق به وجد آمده و شادمانند و این شادی ناشی از عشق است که آنها را به رقص واداشته است.
حسن لیلی که راه مجنون زد
کامش از کوی عقل بیرون زد
هوش مصنوعی: زیبایی لیلی آن‌قدر جذاب است که مجنون را به دیوانگی می‌کشاند و او را از مسیر عقل و منطق دور می‌کند.
زلف عذرا که صبر وامق برد
دل و جانش به رنج و غصه سپرد
هوش مصنوعی: زلف زیبای عذرا که دل و جان وامق را به درد و غم واداشت و او را درگیر رنج کرد.
لعل شیرین که شد ز شکر ریز
قوت فرهاد و قوت پرویز
هوش مصنوعی: لعل شیرین که از شکر نعمت فرهاد و پرویز به وجود آمد.
یک به یک نشئه جمال تو بود
که در اطوار مختلف بنمود
هوش مصنوعی: هر یک از جلوه‌های زیبایی تو به گونه‌ای متفاوت و در شکل‌های مختلف نمایان شده است.
زد به هر جا ره اسیر دگر
صبرش از دل ربود و هوش ز سر
هوش مصنوعی: به هر کجا که رفت، دیگر نمی‌توانست صبر خود را کنترل کند و عقلش را از دست داد.
به کند خودش مقید کرد
رویش از هر دو کون در خود کرد
هوش مصنوعی: او به آرامی خواسته‌هایش را کنترل کرد و با دقت تمام، از هر دو طرف خود را در درونش جمع کرد.
من هم ای پادشا گدای توام
هدف ناوک قضای توام
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من هم‌ همچون گدای تو هستم و هدف من تنها مقدر توست.
چند سرگشته داریم چون گوی
بی سر و پا دوانیم هر سوی
هوش مصنوعی: چندین انسان گم‌گشته داریم که مانند گوی بی‌سر و پا، به هر سمتی در حال دویدن هستند.
گه بری بر در خراباتم
گه شوی قبله مناجاتم
هوش مصنوعی: گاهی بر درِ میخانه می‌نشینم و گاهی هم به سوی تو، که قبله‌ی مناجات و راز و نیازم هستی، رو می‌آورم.
گه به صلحم کشی و گاه به جنگ
گه به شهدم کشی و گه به شرنگ
هوش مصنوعی: گاه محبت و صلح می‌ورزی و گاه درگیر جنگ و نزاع هستی، گاهی شیرینی‌های زندگی را به من می‌چشانی و گاهی تلخی‌ها را به من تحمیل می‌کنی.
چه شود کز خودم خلاص دهی
جامی از باده های خاص دهی
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که من را از خودم رها کنی و جامی از شراب‌های ویژه به من بدهی؟
بربایی چنان ز خویشتنم
که نیابم ز خود خبر که منم
هوش مصنوعی: من به اندازه‌ای غرق در خودم هستم که نمی‌توانم از حال خودم باخبر شوم.
ور نیابی سزا بدین هوسم
که عجب سفله طبع و هیچکسم
هوش مصنوعی: اگر در این آرزو موفق نشوی، به‌راستی چه انسانی پست و بی‌ارزش هستی که هیچ‌کس را نمی‌شناسی.
به در اهل درد راهم ده
به صف عاشقان پناهم ده
هوش مصنوعی: به من اجازه بده که به جمع افرادی که دچار درد و عشق هستند بپیوندم و در میان آنها پناه بگیرم.
سر من خاک پای ایشان کن
حرز جانم دعای ایشان کن
هوش مصنوعی: سرم را به خاک پای آنها می‌گذارم و از دعای آنها برای حفظ جانم بهره‌مند می‌شوم.
خاطرم رام با کشاکش شان
وقت من خوش ز قصه خوش شان
هوش مصنوعی: به خاطر مشغله‌های زندگی، یادآوری داستان‌های زیبا و شاد، لحظاتی خوش برایم ایجاد می‌کند.