گنجور

بخش ۴۲ - حکایت مجنون

عشق مجنون بدین مقام رسید
از تک و پوی و گفت و گوی رهید
داد با خود ترانه ای نو ساز
عشقبازی به عشق کرد آغاز
آستین زد به هر نو و کهنی
داد دامن به چنگ خاربنی
از درون نرم خارپشت آیین
وز برون با کسان درشت آیین
زیر آن خاربن قرار گرفت
ترک رفتن به کوی یار گرفت
چند روزی بر این نسق چو گذشت
بارها در ضمیر لیلی گشت
که چه حال اوفتاد مجنون را
بیخود آن مبتلای مفتون را
که نشانش به دشت پیدا نیست
هم تگ آهوان صحرا نیست
مانده است از گروه گوران دور
نفکند در صف گوزنان شور
روزها نشنوم ز کس رازش
شب نیاید به گوشم آوازش
آخرالامر هیچ چاره ندید
شرح حالش ز محرمان پرسید
قصه درد او بیان کردند
صورت حال او عیان کردند
نیمروزی به کام دمسازان
یافت در خواب چشم غمازان
چشم ها را کشید سرمه ناز
عقل و دین را درید پرده راز
کرد نعلین دلبری در پای
شد به گام وفا زمین فرسای
شد خرامنده تا بر مجنون
سایه افکند بر سر مجنون
بانگ زد کای ز عشق برخوردار
سایه انداخت وصل سر بردار
گفت مجنون کیی تو باز نمای
لب خامش به شرح راز گشای
گفت من آن که زخم او خوردی
به تمناش سر فرو بردی
منم آرام جان تو لیلی
قبله جاودان تو لیلی
گفت رو رو که آنچنانم من
که بجز عشق تو ندانم من
عشق تو ای نگار فرزانه
در دلم کرد آنچنان خانه
که تو را هم نماند گنجایی
خوشترم بعد ازین به تنهایی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق مجنون بدین مقام رسید
از تک و پوی و گفت و گوی رهید
هوش مصنوعی: عشق مجنون به این مرتبه و مقام رسید که از هر نوع حرکت و گفت‌وگو آزاد شد.
داد با خود ترانه ای نو ساز
عشقبازی به عشق کرد آغاز
هوش مصنوعی: با خودم ترانه‌ای تازه سرودم و آغاز عشق را شروع کردم.
آستین زد به هر نو و کهنی
داد دامن به چنگ خاربنی
هوش مصنوعی: او به هر نو و کهنه‌ای توجه کرد و با دستانش به دنبال حقایق گزیده و خالص گشت.
از درون نرم خارپشت آیین
وز برون با کسان درشت آیین
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از درون باید نرم و مهربان باشی مانند خارپشت، اما در عین حال باید از بیرون و در مواجهه با دیگران قوی و محکم رفتار کنی. به عبارتی، انسان باید در دل لطیف و مهربان باشد، در حالی که در ظاهر می‌تواند با عزت و قدرت ظاهر شود.
زیر آن خاربن قرار گرفت
ترک رفتن به کوی یار گرفت
هوش مصنوعی: زیر آن درخت خاردار، نشسته بود و تصمیم به ترک کردن کوی محبوبش گرفت.
چند روزی بر این نسق چو گذشت
بارها در ضمیر لیلی گشت
هوش مصنوعی: چند روزی که از این وضعیت گذشت، بارها در دل لیلی افکار و احساسات مختلفی شکل گرفت.
که چه حال اوفتاد مجنون را
بیخود آن مبتلای مفتون را
هوش مصنوعی: مجنون در چه وضعیتی افتاد؟ او که کاملاً دیوانه و عاشق شده است.
که نشانش به دشت پیدا نیست
هم تگ آهوان صحرا نیست
هوش مصنوعی: علامت او در دشت قابل مشاهده نیست، حتی نشانی از آهوان صحرا هم وجود ندارد.
مانده است از گروه گوران دور
نفکند در صف گوزنان شور
هوش مصنوعی: باقی‌مانده‌ای از جمعیت گوران‌ها که نتوانسته‌اند از میان گوزن‌ها جدا شوند و در دل آنها شور و هیاهوست.
روزها نشنوم ز کس رازش
شب نیاید به گوشم آوازش
هوش مصنوعی: اگر در طول روز از کسی چیزی نشنوم، شب صدای او به گوشم نمی‌رسد.
آخرالامر هیچ چاره ندید
شرح حالش ز محرمان پرسید
هوش مصنوعی: در نهایت، وقتی که او هیچ راه حلی نیافت، درباره وضعیت خود از افراد نزدیک و مورد اعتمادش سوال کرد.
قصه درد او بیان کردند
صورت حال او عیان کردند
هوش مصنوعی: درد او را تعریف کردند و وضعیتش را به وضوح نشان دادند.
نیمروزی به کام دمسازان
یافت در خواب چشم غمازان
هوش مصنوعی: در میانه‌ی روز، افرادی که همدل و همراهند، لحظه‌ای را در خواب خوشی و آرامش می‌گذرانند، در حالی که چشم‌های غمگین و نگران دیگران به دور آن‌هاست.
چشم ها را کشید سرمه ناز
عقل و دین را درید پرده راز
هوش مصنوعی: چشم‌ها را با سرمه زیبا کردند و عقل و دین را از پرده راز بیرون آوردند.
کرد نعلین دلبری در پای
شد به گام وفا زمین فرسای
هوش مصنوعی: دلبری با نعلین (کفش) به پا شده و با قدم‌های وفادار خود، زمین را خسته می‌کند.
شد خرامنده تا بر مجنون
سایه افکند بر سر مجنون
هوش مصنوعی: غمگینی به آرامی قدم زد تا بر سر مجنون سایه‌ای بیفکند.
بانگ زد کای ز عشق برخوردار
سایه انداخت وصل سر بردار
هوش مصنوعی: فریاد زد که ای کسی که از عشق بهره‌مند هستی، سایه‌ات را بر سر عشق بگستران و به وصال برس.
گفت مجنون کیی تو باز نمای
لب خامش به شرح راز گشای
هوش مصنوعی: مجنون، تو کیستی؟ لب خاموشت را باز کن و به وضوح راز دل را بیان کن.
گفت من آن که زخم او خوردی
به تمناش سر فرو بردی
هوش مصنوعی: او می‌گوید تو همان کسی هستی که به خاطر خواهش او زخم‌هایش را متحمل شدی و سر خود را به نشانه احترام پایین آوردی.
منم آرام جان تو لیلی
قبله جاودان تو لیلی
هوش مصنوعی: من آرامش زندگی‌ات هستم و لیلی، معشوقه‌ای که همیشه به سمتش می‌نگری.
گفت رو رو که آنچنانم من
که بجز عشق تو ندانم من
هوش مصنوعی: بگو که من به قدری عاشق توام که هیچ چیز دیگری جز عشق تو را نمی‌شناسم.
عشق تو ای نگار فرزانه
در دلم کرد آنچنان خانه
هوش مصنوعی: عشق تو، ای دختر نیکوکار، در دل من به قدری جا گرفته که مانند یک خانه است.
که تو را هم نماند گنجایی
خوشترم بعد ازین به تنهایی
هوش مصنوعی: بعد از این، تو را خوشتر از من نخواهی یافت و تنها باقی می‌مانی.