گنجور

بخش ۴۰ - قصه آن گلخنی که در مشاهده جمال شاهزاده آتش در ژنده اش گرفت و از ژنده به تنش رسید و وی از همه بی خبر بود

از رخ شاهزاده گلخنیی
یافت در دل ز مهر روشنیی
شد چو از ره سواره بگذشتی
گلخنی در نظاره گم گشتی
چو در آمد ز درد عشق ز پای
ساخت در تنگنای گلخن جای
چند گه شاهزاده ره پیمود
گلخنی در نظاره گه ننمود
به لطافت بهانه ای بر ساخت
مرکب خود به سوی گلخن تاخت
گلخنی چون لقای شاه بدید
نقد هستی به پای شاه کشید
چشم و دل بر جمال جانان دوخت
ژنده اش ز آتشی که بود افروخت
شعله از ژنده در تنش آویخت
او ز دیدار شه نظر بگسیخت
داشت حیران به روی دوست نظر
نه ز تن نی ز ژنده داشت خبر
شه ز رحمت به سوی او چو شتافت
غیر خاکسترش به جای نیافت

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از رخ شاهزاده گلخنیی
یافت در دل ز مهر روشنیی
هوش مصنوعی: چهره‌ی زیبا و دل‌ربای شاهزاده باعث شده است که در دل عاشق، روشنایی و عشق شعله‌ور شود.
شد چو از ره سواره بگذشتی
گلخنی در نظاره گم گشتی
هوش مصنوعی: زمانی که از کنار باغی زیبا و پر گل با سرعت عبور کردی، نتوانستی زیبایی آن را به درستی مشاهده کنی و در آن حال گم شدی.
چو در آمد ز درد عشق ز پای
ساخت در تنگنای گلخن جای
هوش مصنوعی: زمانی که از درد عشق به درون آمدم، توانستم در فضایی تنگ و محدود مانند گلخن، جایگاه خود را بسازم.
چند گه شاهزاده ره پیمود
گلخنی در نظاره گه ننمود
هوش مصنوعی: مدت‌هاست که شاهزاده در مسیر خود گام برمی‌دارد، اما همچنان در تماشای زیبایی‌ها توقف نکرده است.
به لطافت بهانه ای بر ساخت
مرکب خود به سوی گلخن تاخت
هوش مصنوعی: با نرمی و زیبایی، بهانه ای درست کرد و مرکبش را به سمت گلخانه سوق داد.
گلخنی چون لقای شاه بدید
نقد هستی به پای شاه کشید
هوش مصنوعی: وقتی که گلخن، که نماد عشق و زیبایی است، به دیدار شاه رسید، با تمام وجود و هستی‌اش خود را به پای او انداخت.
چشم و دل بر جمال جانان دوخت
ژنده اش ز آتشی که بود افروخت
هوش مصنوعی: چشم و دل خود را به زیبایی معشوق دوخته‌ام، در حالی که لباسش پاره و کهنه است، ولی این زیبایی آنقدر جذاب است که آتشی در درونم روشن کرده است.
شعله از ژنده در تنش آویخت
او ز دیدار شه نظر بگسیخت
هوش مصنوعی: او شعله‌ای را از لباسی کهنه بر تن خود آویخت و از دیدن شاه، نگاهش distracted شد.
داشت حیران به روی دوست نظر
نه ز تن نی ز ژنده داشت خبر
هوش مصنوعی: در اینجا فردی مشغول تماشای چهره دوستش است و به نظر می‌رسد که آنچه برای او اهمیت دارد، خود دوست و زیبایی اوست، نه وضعیت ظاهری و جسمی او. او از ظواهر دنیا و انحطاط و مشکلات دور است و فقط به معشوق خود فکر می‌کند.
شه ز رحمت به سوی او چو شتافت
غیر خاکسترش به جای نیافت
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه به سمت او با رحمت و مهربانی حرکت کرد، جز خاکستر چیزی از او باقی نماند.