بخش ۳۴ - حکایت آن زن که در دیار مصر سی سال در مقام حیرت بر یک جای بماند
در نواحی مصر شیر زنی
همچو مردان مرد خود شکنی
به چنین دولتی مشرف شد
نقد هستی تمامش از کف شد
شست از آلودگی به کلی دست
نه به شب خفتی و نی به روز نشست
قرب سی سال ماند بر سر پای
که نجنبید چون درخت از جای
خفت مرغش به فرق فارغ بال
گشت مارش به ساق پا خلخال
شست و شو داده موی او باران
شانه کرده صبا چو غمخواران
هیچگه ز آفتاب عالمتاب
سایه بانش نگشته غیر سحاب
لب فرو بسته از شراب و طعام
چون فرشته نه چاشت خورد نه شام
همچو مور و ملخ ز هر طرفی
دام و دد گرد او کشیده صفی
او خوش اندر میانه واله و مست
ایستاده به پا نه نیست و نه هست
چشم او بر جمال شاهد حق
جان به طوفان عشق مستغرق
دل به پروازهای روحانی
گوش بر رازهای پنهانی
زن مگویش که در کشاکش درد
یک سر موی او به از صد مرد
مرد و زن مست نقش پیکر خاک
جان روشن بود از اینها پاک
کردگارا مرا ز من برهان
وز غم مرد و فکر زن برهان
مردیی ده که راد مرد شوم
وز مرید و مراد فرد شوم
غرقه گردم به موج لجه راز
هرگز از خود نشان نیابم باز
بخش ۳۳ - اشارت به تقسیم حیرت محمود و مذموم: معنی حیرت ار شود مقسومبخش ۳۵ - در بیان آنکه روی عاشق اول به سوی خویش است و بعد از آن به سوی معشوق و در آخر کار به سوی عشق: روی عاشق نخست در خویش است
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در نواحی مصر شیر زنی
همچو مردان مرد خود شکنی
هوش مصنوعی: در مصر، زنی شجاع و قوی وجود دارد که مانند مردان دلیر است و در موقعیتهای سخت، جانش را فدای دیگران میکند.
به چنین دولتی مشرف شد
نقد هستی تمامش از کف شد
هوش مصنوعی: به چنین وضعیتی که به آن دچار شد، تمام دارایی و هستیاش از دستش رفت.
شست از آلودگی به کلی دست
نه به شب خفتی و نی به روز نشست
هوش مصنوعی: دستت را کاملاً از آلودگی پاک کن، نه هنگام شب خوابیدهای و نه در روز نشستهای.
قرب سی سال ماند بر سر پای
که نجنبید چون درخت از جای
هوش مصنوعی: این فرد به مدت سی سال در یک مکان ثابت و بیحرکت مانده است، مانند درختی که از جایش تکان نمیخورد.
خفت مرغش به فرق فارغ بال
گشت مارش به ساق پا خلخال
هوش مصنوعی: مرغی که خوابش برده، در حالیکه پرواز را فراموش کرده، بر روی سرش نشسته است و ماری که به پایش میپیچد، نشان از زینت و زیبایی دارد.
شست و شو داده موی او باران
شانه کرده صبا چو غمخواران
هوش مصنوعی: باران، موهای او را شست و شو داده و نسیم مانند یک دوست دلسوز، آنها را مرتب کرده است.
هیچگه ز آفتاب عالمتاب
سایه بانش نگشته غیر سحاب
هوش مصنوعی: هیچ چیز جز ابرها نمیتواند سایهای در برابر نور و روشنی خورشید ایجاد کند.
لب فرو بسته از شراب و طعام
چون فرشته نه چاشت خورد نه شام
هوش مصنوعی: دهنش بسته است و از می و غذا چیزی نمیخورد، مانند فرشتگان که نه صبحانه میخورند و نه شام.
همچو مور و ملخ ز هر طرفی
دام و دد گرد او کشیده صفی
هوش مصنوعی: مثل مور و ملخ، از هر سو دامی از حیوانات و خطرات اطراف او را احاطه کرده است.
او خوش اندر میانه واله و مست
ایستاده به پا نه نیست و نه هست
هوش مصنوعی: او در وسط جمعی سرخوش و مست ایستاده، نه خود را به پا نگهداشته و نه از حالت تشنگی و شوق خالی است.
چشم او بر جمال شاهد حق
جان به طوفان عشق مستغرق
هوش مصنوعی: چشم او به زیبایی موجودی الهی دوخته شده و جانش در موجهای عشق غرق شده است.
دل به پروازهای روحانی
گوش بر رازهای پنهانی
هوش مصنوعی: دل به جستجوی معنای عمیق و روحانی پرواز میکند و به رازهای نهان گوش میدهد.
زن مگویش که در کشاکش درد
یک سر موی او به از صد مرد
هوش مصنوعی: هرگز درباره او سخن مگو، زیرا در مواجهه با سختیها و دردها، حتی یک تار موی او از صد مرد باارزشتر است.
مرد و زن مست نقش پیکر خاک
جان روشن بود از اینها پاک
هوش مصنوعی: مرد و زن در حالتی مست و شاداب هستند، اما وجود آنها و شکل ظاهریشان از خاک است و روحشان از این مادهی خاکی جدا و پاک است.
کردگارا مرا ز من برهان
وز غم مرد و فکر زن برهان
هوش مصنوعی: مؤثر و خالق، مرا از خودم آزاد کن و از اندوه مرد و اندیشه زن رهایم کن.
مردیی ده که راد مرد شوم
وز مرید و مراد فرد شوم
هوش مصنوعی: من میخواهم مردی باشم که به او احترام بگذارند و از او به عنوان یک انسان بزرگ یاد کنند و همچنین به مقام و منزلت خود در بین انسانها برسم.
غرقه گردم به موج لجه راز
هرگز از خود نشان نیابم باز
هوش مصنوعی: در دل امواج دریا غرق میشوم، اما هرگز نمیتوانم از خودم نشانهای پیدا کنم.