بخش ۲۷ - قصه حکیمی که به واسطه مشاهده خرق عادت از اولیاء علم وی به جهل برآمد
یافت ناگاه آن حکیمک راه
پیش جمعی از اولیاء الله
فصل دی بود و منقلی آتش
شعله می زد میان ایشان خوش
شد بتقریب آتش و منقل
از خلیل بری ز نقص و خلل
ذکر آن قصه کهن به تمام
که بر او نار گشت برد و سلام
آن حکیمک ز جهل و استنکار
گفت بالطبع محرق آمد نار
آنچه بالطبع محرق است کجا
گردد از مقتضای طبع جدا
یکی از حاضران ز غیرت دین
گفت هین دامنت بیار و ببین
منقل آتشین به دامان ریخت
آتش خجلتش ز جان انگیخت
گفت در کن میان آتش دست
هیچ گرمی ببین در آتش هست
چون نه دستش بسوخت نی دامن
شد ازان جهل او بر او روشن
طبع را هم مسخر حق دید
جانش از تیرگی جهل رهید
اگر آن علم او یقین بودی
قصه او کی اینچنین بودی
علم کامد یقین ز بیم زوال
به یقین ایمن است در همه حال
بخش ۲۶ - حکایت بر سبیل تمثیل: قطره ای از تموج دریابخش ۲۸ - رجوع به تمامی تمثیل: قطره چون آب شد به تابستان
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یافت ناگاه آن حکیمک راه
پیش جمعی از اولیاء الله
هوش مصنوعی: ناگهان آن عارف راه را در میان جمعی از مردان خدا پیدا کرد.
فصل دی بود و منقلی آتش
شعله می زد میان ایشان خوش
هوش مصنوعی: در فصل دی، آتشی در منقل میافروخت که گرمابخش و دلانگیز بود و در میان آن جماعت، فضایی خوشایند به وجود آورده بود.
شد بتقریب آتش و منقل
از خلیل بری ز نقص و خلل
هوش مصنوعی: آتش و منقل به هم نزدیک شدند و از خلیل، که نماد کمال و بینقصی است، دوری جستند.
ذکر آن قصه کهن به تمام
که بر او نار گشت برد و سلام
هوش مصنوعی: داستان قدیمی که بر او حادثهای سخت گذشت و با سلام و احترام به آن یاد میشود.
آن حکیمک ز جهل و استنکار
گفت بالطبع محرق آمد نار
هوش مصنوعی: آن دانشمند که به دلیل نادانی و انکار حقیقت صحبت میکرد، گفت که آتش به طور طبیعی سوزاننده است.
آنچه بالطبع محرق است کجا
گردد از مقتضای طبع جدا
هوش مصنوعی: چیزهایی که به طور طبیعی در حال سوختن و از بین رفتن هستند، چگونه میتوانند از ویژگیها و خواص طبیعی خود جدا شوند؟
یکی از حاضران ز غیرت دین
گفت هین دامنت بیار و ببین
هوش مصنوعی: یکی از حاضران با غیرت دینی گفت: "بیا و دامن خود را بیاور تا ببینی."
منقل آتشین به دامان ریخت
آتش خجلتش ز جان انگیخت
هوش مصنوعی: منقل آتشین بر روی دامانش آتش ریخت و این باعث شد که شرم او از دلش بیرون بیاید.
گفت در کن میان آتش دست
هیچ گرمی ببین در آتش هست
هوش مصنوعی: گفت در وسط آتش بایست و ببین که آیا دست کسی گرم میشود یا نه. در واقع، وجود آتش نشاندهندهٔ گرما و حرارت است.
چون نه دستش بسوخت نی دامن
شد ازان جهل او بر او روشن
هوش مصنوعی: اگر انسان نتواند به درستی از دانش و آگاهی خود استفاده کند، دامنش (آبرو و اعتبارش) در معرض خطر خواهد بود و از همین جهل، روشنایی و آگاهی بر او تابیده نمیشود.
طبع را هم مسخر حق دید
جانش از تیرگی جهل رهید
هوش مصنوعی: طبیعت انسان تحت تاثیر و تسلط خداوند است و به همین خاطر، روح او از تاریکی جهل آزاد میشود.
اگر آن علم او یقین بودی
قصه او کی اینچنین بودی
هوش مصنوعی: اگر آن دانش او حقیقت داشت، داستان او به این شکل نمیبود.
علم کامد یقین ز بیم زوال
به یقین ایمن است در همه حال
هوش مصنوعی: دانش در صورتی کامل میشود که از ترس زوال و نابودی آن، ایمنی و اطمینان حاصل شود و این اطمینان همیشه و در هر شرایطی برقرار است.