گنجور

بخش ۲۳ - حکایت بر سبیل تمثیل

هوشمندی بدید مجنون را
آن ز فرمان عقل بیرون را
گه به ویرانه ای همی گردید
گریه می کرد و زار می نالید
گاه چون سایه با زمین هموار
اوفتادی به پای هر دیوار
گه فکندی چو آفتاب سپهر
خویشتن را به صحنش از سر مهر
گه به مژگانش آستان رفتی
چون سگان سر بر آستان خفتی
گفت با او حریف فرزانه
که تو را این همه بدین خانه
مهر ورزی و چاپلوسی چیست
خاکروبی و خاکبوسی چیست
نیست نقش بتی به دیوارش
چه بری سجده بر همن وارش
از خس و خار او چه می جویی
زان نرسته گلی چه می بویی
گفت خامش که این مقام کسیست
که به هر موی من ازو هوسیست
قصه کوته نشیمن لیلی ست
که ز هر ذره ام به او میلیست
نیست اینجا گشاده هیچ دری
که نبوده بر آن درش گذری
نیست اینجا ستاده دیواری
که به پشتش نسوده یکباری
نیست اینجا ز گل دمیده خسی
که نه دامن بر آن کشیده بسی
هر چه من می کنم به بوی ویست
اضطرابی ز آرزوی ویست
عشقبازی به منزل یاران
نیست جز شیوه وفاداران
سنگدل آن که چون به منزل یار
بگذرد نگذرد ز هوش و قرار
بی قراری و بیخودی نکند
ترک سامان و بخردی نکند
نکند داستان شوق آغاز
با در و بام او نگوید راز

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هوشمندی بدید مجنون را
آن ز فرمان عقل بیرون را
هوش مصنوعی: هوش و درک مجنون به گونه‌ای است که از دستورات عقل و منطق خارج شده است.
گه به ویرانه ای همی گردید
گریه می کرد و زار می نالید
هوش مصنوعی: او گاهی به خرابه‌ای می‌رفت و با صدای بلند و اشک‌ریزان به lament و گریه می پرداخت.
گاه چون سایه با زمین هموار
اوفتادی به پای هر دیوار
هوش مصنوعی: گاهی اوقات مانند سایه‌ای که به زمین می‌افتد، در کنار هر دیواری قرار می‌گیری.
گه فکندی چو آفتاب سپهر
خویشتن را به صحنش از سر مهر
هوش مصنوعی: گاهی همچون آفتاب در آسمان، با محبت خود را در معرض دعوت و محبت دیگران قرار می‌دهی.
گه به مژگانش آستان رفتی
چون سگان سر بر آستان خفتی
هوش مصنوعی: گاهی با مژگانش به آستان او نزدیک می‌شدی، مانند سگی که بر آستان دراز کشیده است.
گفت با او حریف فرزانه
که تو را این همه بدین خانه
هوش مصنوعی: گفت دوست با آن فرد دانا که تو این همه در این مکان چرا هستی؟
مهر ورزی و چاپلوسی چیست
خاکروبی و خاکبوسی چیست
هوش مصنوعی: محبت کردن و تملق گفتن چه تفاوتی دارد و چگونه می‌توان به جای این رفتارها، به دلی پاک و بی‌ریا نزدیک شد؟
نیست نقش بتی به دیوارش
چه بری سجده بر همن وارش
هوش مصنوعی: هیچ تصویری بر دیوار ندارد، پس چرا باید در برابر همتایش سجده کرد؟
از خس و خار او چه می جویی
زان نرسته گلی چه می بویی
هوش مصنوعی: از این علف‌های بی‌ارزش چه انتظاری داری؟ وقتی که گلی رشد نکرده است، چه عطر و بویی می‌توانی از آن انتظار داشته باشی؟
گفت خامش که این مقام کسیست
که به هر موی من ازو هوسیست
هوش مصنوعی: گفت سکوت کن، زیرا این جایگاه، مخصوص کسی است که به هر یک از موهایم، آرزویی وابسته است.
قصه کوته نشیمن لیلی ست
که ز هر ذره ام به او میلیست
هوش مصنوعی: داستانی است از لیلی که در هر ذره‌ای از وجودم، تمایل و کششی به سوی او دارم.
نیست اینجا گشاده هیچ دری
که نبوده بر آن درش گذری
هوش مصنوعی: در اینجا هیچ دری نیست که باز باشد و بر آن در، هیچ‌کس گذری نداشته باشد.
نیست اینجا ستاده دیواری
که به پشتش نسوده یکباری
هوش مصنوعی: در اینجا دیواری وجود ندارد که کسی به آن تکیه داده باشد.
نیست اینجا ز گل دمیده خسی
که نه دامن بر آن کشیده بسی
هوش مصنوعی: این جا گلی روییده نیست که کسی به آن دست نزنیده باشد و مورد توجه قرار نگرفته باشد.
هر چه من می کنم به بوی ویست
اضطرابی ز آرزوی ویست
هوش مصنوعی: هر کاری که انجام می‌دهم، به خاطر یاد تو دچار اضطراب و بی‌قراری هستم. آرزوی تو همیشه در ذهنم است.
عشقبازی به منزل یاران
نیست جز شیوه وفاداران
هوش مصنوعی: عشق ورزی و محبت کردن در جمع دوستان و یاران، خاصیتی است که فقط برای وفاداران و پابرجاهاست.
سنگدل آن که چون به منزل یار
بگذرد نگذرد ز هوش و قرار
هوش مصنوعی: سنگدل کسی است که وقتی به محل محبوبش می‌رسد، نمی‌تواند از فکر و آرامش خود فاصله بگیرد و تحت تأثیر قرار نمی‌گیرد.
بی قراری و بیخودی نکند
ترک سامان و بخردی نکند
هوش مصنوعی: دیوانگی و بی‌قراری باعث نمی‌شود که شخصی هنجارها و زیبایی‌های زندگی را رها کند و از عقل و خرد خود دور شود.
نکند داستان شوق آغاز
با در و بام او نگوید راز
هوش مصنوعی: شاید داستان عشق او را با در و دیوارش در میان بگذارد و رازی را فاش کند.