گنجور

بخش ۱۳ - سؤال پسر صاحب جمال از پدر صاحب کمال و جواب وی از آن سؤال

با پدر گفت نازنین پسری
کای ز هر نیک و بد تو را خبری
چون نهم ز آستانه بیرون پای
شور و غوغا برآید از همه جای
از یمین و یسار اهل نیاز
دعوی عشق می کنند آغاز
آن یکی آه دردناک زند
جیب جان را ز درد چاک زند
وان دگر خون ز دیده افشاند
سوز دل ز آب دیده بنشاند
هر یک از درد عشق و سوز جگر
به زبان دگر دهند خبر
می ندانم چه صورت انگیزم
با که آمیزم از که پرهیزم
گفت از هر یکی بپرس جدا
کز جمالم چه ره زده ست تو را
آن یکی گفت ازان رخ ساده
رخ به خونم منقش افتاده
وان دگر گفت ازان لب میگون
چشم من پر نم است و دل پر خون
وان دگر گفت کان خط نوخیز
زد خطم بر صحیفه پرهیز
وان دگر گفت کان قد و رفتار
برده است از دلم شکیب و قرار
وان دگر گفت کان خم ابرو
ساخت پشتم ز بار عشق دو تو
وان دگر گفت ازان چه غبغب
جان شیرینم آمده ست به لب
وان دگر گفت دانه آن خال
در دلم کشت تخم رنج و ملال
وان دگر گفت ازان دو نرگس مست
دل من همچو جام باده شکست
وان دگر گفت معنی بیچون
دیدم از پرده صور بیرون
شد دلم مبتلای آن معنی
می دهم جان برای آن معنی
فارغ از زلف و غافل از رویم
می ندانم چه چیز می جویم

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با پدر گفت نازنین پسری
کای ز هر نیک و بد تو را خبری
هوش مصنوعی: پسر نازنین با پدرش صحبت کرد و گفت که تو از هر خوبی و بدی آگاه هستی.
چون نهم ز آستانه بیرون پای
شور و غوغا برآید از همه جای
هوش مصنوعی: زمانی که از درگاه خارج می‌شوم، هیاهو و شور و شوقی در همه جا به وجود می‌آید.
از یمین و یسار اهل نیاز
دعوی عشق می کنند آغاز
هوش مصنوعی: از دو سو، کسانی که به محبت و عشق نیاز دارند، به بیان و اظهار علاقه و عشق می‌پردازند.
آن یکی آه دردناک زند
جیب جان را ز درد چاک زند
هوش مصنوعی: یک نفر با اندوهی عمیق فریاد می‌زند و این فریادش جانش را از درد و رنجی که دارد، پاره می‌کند.
وان دگر خون ز دیده افشاند
سوز دل ز آب دیده بنشاند
هوش مصنوعی: دیگری اشک‌هایش را به خاطر سوز دلش می‌ریزد و این اشک‌ها آرامش می‌آورد.
هر یک از درد عشق و سوز جگر
به زبان دگر دهند خبر
هوش مصنوعی: هر یک از دردهای عشق و سوز دل را به نحوی متفاوت بیان می‌کنند.
می ندانم چه صورت انگیزم
با که آمیزم از که پرهیزم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه شکلی از خود نشان دهم، با چه کسی ارتباط برقرار کنم و از چه کسی دوری کنم.
گفت از هر یکی بپرس جدا
کز جمالم چه ره زده ست تو را
هوش مصنوعی: از هر یک بپرس که چه چیزی در زیبایی من تو را تحت تأثیر قرار داده است.
آن یکی گفت ازان رخ ساده
رخ به خونم منقش افتاده
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها گفت که بر چهره ساده‌اش، خون من به‌طرز عجیبی نقش بسته است.
وان دگر گفت ازان لب میگون
چشم من پر نم است و دل پر خون
هوش مصنوعی: او می‌گوید که از لبانی به رنگ گل، چشم من پر از اشک و دل من پر از خون است.
وان دگر گفت کان خط نوخیز
زد خطم بر صحیفه پرهیز
هوش مصنوعی: او دیگر گفت که آن خط زیبای نوشته شده بر صفحه من، ز خط من پرهیز می‌کند.
وان دگر گفت کان قد و رفتار
برده است از دلم شکیب و قرار
هوش مصنوعی: او می‌گوید که به خاطر قد و رفتار آن شخص، شکیبایی و آرامش از دل من رفته است.
وان دگر گفت کان خم ابرو
ساخت پشتم ز بار عشق دو تو
هوش مصنوعی: و دیگری گفت: «این خمِ ابرو که تو ساختی، به خاطر عشق شما بر دوش من سنگینی می‌کند.»
وان دگر گفت ازان چه غبغب
جان شیرینم آمده ست به لب
هوش مصنوعی: و دیگر گفت که به خاطر نزدیک بودن مرگ، جان شیرینم به لب رسیده است.
وان دگر گفت دانه آن خال
در دلم کشت تخم رنج و ملال
هوش مصنوعی: او می‌گوید که آن عشق یا معشوق در دل من، رنج و ناراحتی را چون دانه‌ای کاشته و در من رشد کرده است.
وان دگر گفت ازان دو نرگس مست
دل من همچو جام باده شکست
هوش مصنوعی: دیگری گفت: از آن دو نرگس، دل من مانند جامی از شراب شکسته است.
وان دگر گفت معنی بیچون
دیدم از پرده صور بیرون
هوش مصنوعی: او گفت معنای بی‌چون را از پس پرده شکل‌ها و ظواهر دیدم.
شد دلم مبتلای آن معنی
می دهم جان برای آن معنی
هوش مصنوعی: دل‌ام به آن مفهوم آشنا گرفتار شده است و برای درک و رسیدن به آن مفهوم، جانم را فدای آن می‌کنم.
فارغ از زلف و غافل از رویم
می ندانم چه چیز می جویم
هوش مصنوعی: من از زلف و چهره‌ات بی‌خبرم و نمی‌دانم به دنبال چه چیزی هستم.