گنجور

بخش ۱۲ - خواب کردن حبشی و باز بردن دایه وی را به خانه

شب چو نزدیک شد به وقت سحر
حبشی برد سوی بالین سر
چشم حس بست ازین جهان خراب
داد نقد خرد به غارت خواب
دایه آن را چو دید چابک و چست
باز بردش به خوابگاه نخست
بیخود افتاد تا بلندی چاشت
چاشتگاه بلند سر برداشت
چشم مالید و هر طرف گردید
زانچه شب دیده بود هیچ ندید
دید ازان منزل چو علیین
رخت خود در نشیمن سجین
نه ازان همدمان شب خبری
نه ازان شادی و طرب اثری
نه ازان آفتاب جاه و جمال
هیچ چیزش به دست غیر خیال
ره به مقصود خود ز پیر و جوان
جست چندانکه داشت تاب و توان
ناشده بر مراد خود فیروز
ماتمی در گرفت عالم سوز
دوستی حال وی چو آنسان دید
موجب آنچه دید ازو پرسید
گفت بس حال مشکلی دارم
غرقه گشته به خون دلی دارم
زد ره من به عشوه ناگاهی
دلپذیری به حسن و دلخواهی
بی نظیری که شد زبان مقال
عقل را در صفات حسنش لال
گر کسی نعت و نام او پرسید
یا محل یا مقام او پرسید
ور بگوید کجاست خانه او
خانه کیست آشیانه او
مولدش خلخ است یا فرخار
مسکنش تبت است یا تاتار
شاه اقلیم و ماه کشور کیست
خصم جانسوز و یار غمخور کیست
چشم او سرمه ناک افتاده ست
یا خود از سرمه پاک افتاده ست
نخل قدش که صنع حق بسته ست
معتدل یا بلند یا پست است
گیسویش چون کمند تافته اند
یا پی دام و بند بافته اند
رخش از نقش خال و خط ساده ست
یا خود آن زیب دیگرش داده ست
لعلش آمد حیات تشنه لبان
یا هلاک مراد دل طلبان
ابروی او که در جهان طاق است
قبله عاشقان مشتاق است
شد ز پیوستگیش پیوسته
بر جهان راه عافیت بسته
یا گشاده ست و رخنه گاه بلا
باز کرده به روی اهل ولا
از دهان و میانش هیچ نشان
هیچ کس یافت آشکار و نهان
یا خود آن سر مخفی مرموز
هست مستور سر غیب هنوز
هر چه زین نکته ها خیال کنند
وز من خسته دل سؤال کنند
جز خموشی جواب دیگر نیست
جز ندانم سخن میسر نیست
زانکه من در جمال آن دلبر
معنیی دیده ام برون ز صور
گرچه آن معنی ز صورت فرد
در لباس صور تجلی کرد
نور آن برق پرده سوز افروخت
سر به سر پرده های صورت سوخت
محو معنی و فارغ از صورم
نیست از جلوه صور خبرم
پیش من نیست رخ ز خط ممتاز
زلف او رانمی شناسم باز
گر کشد چشم او به تیغ ستم
ور دهد لعل او نوید کرم
هر دو در ذوق من بود یکسان
نیست این مشکل آن دگر آسان
دأب من نیست جز محبت ذات
ذات بر من زده ست ره نه صفات
من صفت بهر ذات می خواهم
نز برای صفات می کاهم
چون ز دل برق عشق شد لامع
ذات متبوع شد صفت تابع
من صفت بهر ذات دارم دوست
نه که در عشق ذات تابع اوست
چون کنی میل ذات بهر صفات
هست معشوق تو صفات نه ذات
هر صفت کش تو عاشقی به مثل
چون شود با نقیض خود مبدل
عشق تو نیز رو نهد به زوال
بلکه گیرد به نفرت استبدال

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب چو نزدیک شد به وقت سحر
حبشی برد سوی بالین سر
هوش مصنوعی: زمانی که شب به پایان خود نزدیک می‌شود و به بامداد نزدیک می‌شویم، شخصی سیاه‌پوست به سمت سر بستر می‌آید.
چشم حس بست ازین جهان خراب
داد نقد خرد به غارت خواب
هوش مصنوعی: چشم حس از این دنیای نابسامان بسته شد و از عقل و خرد نصیبش را که همان خواب است، به غارت بردند.
دایه آن را چو دید چابک و چست
باز بردش به خوابگاه نخست
هوش مصنوعی: وقتی دایه این را دید، به سرعت و چالاکی آن را به محل خواب اولیه‌اش برگرداند.
بیخود افتاد تا بلندی چاشت
چاشتگاه بلند سر برداشت
هوش مصنوعی: بی‌دلیل از جایی افتاد و در میانه روز سرش را بلند کرد.
چشم مالید و هر طرف گردید
زانچه شب دیده بود هیچ ندید
هوش مصنوعی: چشمش را مالید و در اطراف نگاه کرد، اما از آنچه در شب دیده بود، چیزی ندید.
دید ازان منزل چو علیین
رخت خود در نشیمن سجین
هوش مصنوعی: به هنگام مشاهده از آن مکان، مانند علیین، لباس خود را در نشیمن سجین قرار می‌دهی.
نه ازان همدمان شب خبری
نه ازان شادی و طرب اثری
هوش مصنوعی: نه از آن دوستان شب خبری دارم و نه از آن شادی و سرور نشانی می‌یابم.
نه ازان آفتاب جاه و جمال
هیچ چیزش به دست غیر خیال
هوش مصنوعی: این گفته به این معناست که زیبایی و قدرت آن خورشید (که می‌تواند به نمادهایی مانند مقام و نیکویی اشاره داشته باشد) به هیچ‌وجه به دست دیگران نیست و تنها در خیال و تصور ما وجود دارد.
ره به مقصود خود ز پیر و جوان
جست چندانکه داشت تاب و توان
هوش مصنوعی: آدمی باید به دنبال هدف و مقصود خود، از هر کسی چه پیر و چه جوان، تلاش کند و به هر اندازه که توان دارد، کوشش کند.
ناشده بر مراد خود فیروز
ماتمی در گرفت عالم سوز
هوش مصنوعی: ناامید از رسیدن به خواسته‌هایش، حالتی غم انگیز و سوزناک در جهان به وجود آورده است.
دوستی حال وی چو آنسان دید
موجب آنچه دید ازو پرسید
هوش مصنوعی: دوستی حال او را مانند آن دید، پس از او پرسید که دلیل آنچه را که مشاهده کرده، چیست.
گفت بس حال مشکلی دارم
غرقه گشته به خون دلی دارم
هوش مصنوعی: می‌گوید که حالش به شدت بد است و در عذاب است، به طوری که احساس می‌کند در خون دل خود غرق شده است.
زد ره من به عشوه ناگاهی
دلپذیری به حسن و دلخواهی
هوش مصنوعی: به طرز ناخواسته و به زیبایی دلنشین، توجه و محبت خود را به من جلب کردی.
بی نظیری که شد زبان مقال
عقل را در صفات حسنش لال
هوش مصنوعی: شخصی که به خاطر ویژگی‌های خوبش آنچنان بی‌نظیر است که حتی عقل و اندیشه هم از توصیفش ناچار سکوت می‌کند.
گر کسی نعت و نام او پرسید
یا محل یا مقام او پرسید
هوش مصنوعی: اگر کسی از شما درباره توصیف و نام او سوال کند یا از مکان و جایگاه او بپرسد،
ور بگوید کجاست خانه او
خانه کیست آشیانه او
هوش مصنوعی: اگر از او بپرسی خانه‌اش کجاست، باید بگویی که خانه‌اش متعلق به کیست و آشیانه‌اش کجاست.
مولدش خلخ است یا فرخار
مسکنش تبت است یا تاتار
هوش مصنوعی: این فرد ممکن است در خلخ به دنیا آمده باشد، یا در فرخار، و مکان زندگی‌اش می‌تواند تبت یا سرزمین تاتار باشد.
شاه اقلیم و ماه کشور کیست
خصم جانسوز و یار غمخور کیست
هوش مصنوعی: شاه عالم و فرشته نجات کیست؟ کسی که هم دشمن جان خود است و هم یار غم‌ها!
چشم او سرمه ناک افتاده ست
یا خود از سرمه پاک افتاده ست
هوش مصنوعی: چشمان او مانند سرمه سیاه و جذاب است یا شاید خود او به دلیل زیبایی اش از سرمه دور مانده است.
نخل قدش که صنع حق بسته ست
معتدل یا بلند یا پست است
هوش مصنوعی: درخت نخل که خدا آن را آفریده، به هر شکلی که باشد، چه کوتاه باشد یا بلند، همه به خواست و اراده اوست.
گیسویش چون کمند تافته اند
یا پی دام و بند بافته اند
هوش مصنوعی: موهای او مانند کمندی پیجیده و زیبا است، یا اینکه به گونه‌ای به دام و بند کشیده شده‌اند.
رخش از نقش خال و خط ساده ست
یا خود آن زیب دیگرش داده ست
هوش مصنوعی: زیبایی چهره از نقطه و خط ساده‌ای که دارد ناشی می‌شود یا زیبایی به خاطر خود آن نقطه و خط است که به آن جلوه می‌بخشد.
لعلش آمد حیات تشنه لبان
یا هلاک مراد دل طلبان
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که زیبایی و جذابیت او می‌تواند جان تشنه‌دلان را سیراب کند یا برعکس، موجب نابودی آرزوهای آن‌ها گردد.
ابروی او که در جهان طاق است
قبله عاشقان مشتاق است
هوش مصنوعی: ابروی او به قدری خوش‌فرم و جذاب است که دل‌های عاشقان را به سمت خود می‌کشاند و مانند قبله‌ای برای آن‌هاست.
شد ز پیوستگیش پیوسته
بر جهان راه عافیت بسته
هوش مصنوعی: به دنبال تحولی که به وجود آمده، راه‌های دستیابی به آرامش و آسایش در جهان بسته شده است.
یا گشاده ست و رخنه گاه بلا
باز کرده به روی اهل ولا
هوش مصنوعی: یا اینکه درها به روی اهل محبت باز شده و برکت و خوبی به آن‌ها روی آورده است.
از دهان و میانش هیچ نشان
هیچ کس یافت آشکار و نهان
هوش مصنوعی: هیچ نشانه‌ای از کسی نه در گفتار و نه در درون او پیدا نمی‌شود.
یا خود آن سر مخفی مرموز
هست مستور سر غیب هنوز
هوش مصنوعی: یا اینکه آن راز پنهان هنوز هم در عدم و غیب وجود دارد.
هر چه زین نکته ها خیال کنند
وز من خسته دل سؤال کنند
هوش مصنوعی: هر کسی هر اندازه که به این موضوعات فکر کند و از من دلbroken سوالات بپرسد.
جز خموشی جواب دیگر نیست
جز ندانم سخن میسر نیست
هوش مصنوعی: به جز سکوت، هیچ پاسخی وجود ندارد و جز ناآگاهی، هیچ سخنی ممکن نیست.
زانکه من در جمال آن دلبر
معنیی دیده ام برون ز صور
هوش مصنوعی: زیرا که من در زیبایی آن معشوق، معنا و حقیقتی را دیده‌ام که فراتر از ظواهر و شکل‌های ظاهری است.
گرچه آن معنی ز صورت فرد
در لباس صور تجلی کرد
هوش مصنوعی: هرچند که آن مفهوم در قالب شخص خاصی نمایان شده است، اما باز هم حقیقت آن در زیر این ظاهر نهفته است.
نور آن برق پرده سوز افروخت
سر به سر پرده های صورت سوخت
هوش مصنوعی: روشنی آن برق، پرده را می‌سوزاند و همه پرده‌های صورت را دچار آتش می‌کند.
محو معنی و فارغ از صورم
نیست از جلوه صور خبرم
هوش مصنوعی: من از معانی غافل نیستم و در واقع، فقط به ظاهرها و شکل‌ها توجه ندارم.
پیش من نیست رخ ز خط ممتاز
زلف او رانمی شناسم باز
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم زیبایی چهره‌اش را که به خاطر زلف‌های بی‌نظیرش خاص است، در حضور خودم ببینم و دوباره شناسایی‌اش کنم.
گر کشد چشم او به تیغ ستم
ور دهد لعل او نوید کرم
هوش مصنوعی: اگر چشمان او با ظلم و ستم به کسی صدمه بزند، یا اگر لبان او وعده‌ی بخشش و نعمت دهند، هر دو حالت نشان‌دهنده‌ی قدرت و تاثیر اوست.
هر دو در ذوق من بود یکسان
نیست این مشکل آن دگر آسان
هوش مصنوعی: هر دو موضوع برای من جالب هستند، اما یکی از آن‌ها آسان‌تر و دیگری دشوارتر است.
دأب من نیست جز محبت ذات
ذات بر من زده ست ره نه صفات
هوش مصنوعی: من در زندگی‌ام جز محبت به ذات خدا نیندیشیده‌ام، زیرا مسیرم تنها به خود ذات او مربوط می‌شود و نه به صفاتش.
من صفت بهر ذات می خواهم
نز برای صفات می کاهم
هوش مصنوعی: من به دنبال ویژگی‌های وجودی هستم نه اینکه تنها به صفات ظاهری و ویژگی‌های فرعی توجه کنم.
چون ز دل برق عشق شد لامع
ذات متبوع شد صفت تابع
هوش مصنوعی: زمانی که عشق در دل فردی شدید و مثل برق درخشان شد، به طوری که آن فرد به محبوبش نزدیک‌تر شد و ویژگی‌های او را در خود منعکس کرد.
من صفت بهر ذات دارم دوست
نه که در عشق ذات تابع اوست
هوش مصنوعی: من ویژگی‌ها و صفات خود را به خاطر دوست دارم، نه اینکه در عشق، ذات من پیرو او باشد.
چون کنی میل ذات بهر صفات
هست معشوق تو صفات نه ذات
هوش مصنوعی: وقتی که به سوی وجود می‌روی و به صفات او توجه می‌کنی، باید بدان که معشوق تو در واقع صفات اوست و نه ذات او.
هر صفت کش تو عاشقی به مثل
چون شود با نقیض خود مبدل
هوش مصنوعی: اگر تو عاشق واقعی باشی، هر ویژگی و صفتی که داری، به نوعی می‌تواند به صورت معکوس نیز ظاهر شود.
عشق تو نیز رو نهد به زوال
بلکه گیرد به نفرت استبدال
هوش مصنوعی: عشق تو کم‌کم رنگ می‌بازد و جای آن را نفرت می‌گیرد.