بخش ۵ - مناجات در تضرع و ابتهال به حضرت ذوالجلال والافضال جل جلاله و عم نواله
ای ظهور تو با بطون دمساز
وی بروز تو با کمون همراز
احدی لیک مرجع اعداد
واحدی لیک مجمع اضداد
اولی و تو را بدایت نی
آخری و تو را نهایت نی
ظاهری با کمال یکتایی
باطنی با وفور پیدایی
ایمنی از تغیر و تبدیل
فارغی از تحیز و تحویل
ذات تو در سرادقات جلال
از ازل تا ابد به یک منوال
بر تو کس نیست آمر و ناهی
همه آن می کنی که می خواهی
نه عطای تو را خطا مانع
نه بلای تو را ولادافع
بر خطا پیشگان عطای تو دام
با ولاشیوگان بلای تو کام
دام چه بود فریب جاه و جمال
کام چه بود نوید قرب و وصال
ای جهانی به کام از در تو
کام خواهم نه دام از در تو
دمبدم در رهم منه دامی
تا پی کام خود زنم گامی
به جوار خودم رهی بنمای
در حریم دلم دری بگشای
غایب از من مرا حضوری بخش
به سروری رسان و نوری بخش
ای بس آتش پرست باد به دست
کرده عمری به خاک دیر نشست
بوده با هیمه سالها همپشت
تا برافروزد آتش زردشت
کرده در خدمت مغان هر دم
قد چو عودالصلیب ترسا خم
رویش از آتش کنشت سیاه
خویش از فعلهای زشت تباه
نه همین روی و رای تیره ازو
پای تا سر به یک وتیره ازو
ناگهان برق رحمتی جسته
دلش از کفر و تیرگی رسته
گشته با جذبه عنایت خاص
مرغ جانش ز دام شرک خلاص
گرچه هستم به قید هستی بند
هم به تو بر تو می دهم سوگند
که مرا آنچنان یکی انگار
در دلم ظلمت شکی مگذار
رخت در دار ملک دینم نه
جای در کشور یقینم ده
هر چه غیر از تو زان نفورم کن
پای تا فرق غرق نورم کن
دیده ای ده سزای دیدارت
جانی آرام جای اسرارت
چند باشم ز خود پرستی خویش
بند در تنگنای هستی خویش
وارهانم ز ننگ این تنگی
برسانم به رنگ بیرنگی
می پرد مرغ همتم گستاخ
در ریاض امید شاخ به شاخ
که ز بام تو دانه ای چینم
یا ز نامت نشانه ای بینم
پیش ازان کز جهان ببندم بار
ز افسر فقر سربلندم دار
سوی تو بارها شتافته ام
بار جز بار دل نیافته ام
چون شد از بار دل گرانم پشت
حلقه شد چون دم سگانم پشت
خود گرفتم که از سگان بترم
مکن از حلقه سگان بدرم
من که باشم که با تو در بن غار
همچو اصحاب کهف باشم یار
کی خورم باک اگر نشینم پس
از صف دوستان نه اینم بس
که چو سگ گرچه پر شر و شینم
بر درت باسط الذراعینم
بود عمرم سفید طوماری
در کف همچو من سیه کاری
از برای سواد آن نامه
دل من محبره زبان خامه
روزگاری در آن قلم زده ام
از خطا و خلل رقم زده ام
کس نیابد در او نبشته خطی
که نه در ضمن آن بود سخطی
نیست حرفی در او مصون ز عوج
چون الف بلکه کاف وش همه کج
ای که پیش تو راز پنهانم
آشکار است تا به کی خوانم
بر تو این نامه پریشانی
چون تو حرفا به حرف می دانی
چون کند دست قهرمان اجل
طی این نامه خطا و خلل
ز آب عفوش ورق بشوی نخست
پس به کلک کرم که در کف توست
بهر آزادیم برات نویس
وز خطاها خط نجات نویس
مپسندم ازان صحیفه خجل
یوم نطوی السما کطی سجل
بخش ۴ - اشارت به معنی تنزیه که متقضای عقل و تشبیه که موجب سمع است با تنبیه بر آنکه کمال در مرتبه جمع است: وصف حق حق به خود تواند گفتبخش ۶ - در نعت سیدالمرسلین و خاتم النبیین علیه من الصلوات الفضلها و من التحیات اکلمها: جامی از گفتگو ببند زبان
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ظهور تو با بطون دمساز
وی بروز تو با کمون همراز
هوش مصنوعی: ای ظهور تو هماهنگ با ظرافتهای پنهان و ای بروز تو همسفر با احساسات درون.
احدی لیک مرجع اعداد
واحدی لیک مجمع اضداد
هوش مصنوعی: هیچ کس نیست مگر اینکه مقصود اصلی او یکی است، ولی او در برابر تضادها و اختلافات زیادی قرار دارد.
اولی و تو را بدایت نی
آخری و تو را نهایت نی
هوش مصنوعی: تو آغاز و پایان همه چیز هستی و فراتر از این دو مفهوم به شمار میآیی.
ظاهری با کمال یکتایی
باطنی با وفور پیدایی
هوش مصنوعی: ظاهر شخص به گونهای است که کامل و منحصر به فرد به نظر میرسد، اما درون او به شدت پر از موجودیت و معناست.
ایمنی از تغیر و تبدیل
فارغی از تحیز و تحویل
هوش مصنوعی: امنیت و آرامش در تغییرات و دگرگونیها، دوری از جانبداری و تغییر جهت.
ذات تو در سرادقات جلال
از ازل تا ابد به یک منوال
هوش مصنوعی: وجود تو در اوج جلال از آغاز تا پایان همیشه به یک شکل و یکسان است.
بر تو کس نیست آمر و ناهی
همه آن می کنی که می خواهی
هوش مصنوعی: هیچکس بر تو نظارت و کنترلی ندارد؛ تو تنها بر اساس خواستههای خود عمل میکنی.
نه عطای تو را خطا مانع
نه بلای تو را ولادافع
هوش مصنوعی: نه خطاهایی که در بخش عطا وجود دارد مانع گیرنده است، و نه مصیبتهایی که تو به سر میآوری، مانع دفاع کننده است.
بر خطا پیشگان عطای تو دام
با ولاشیوگان بلای تو کام
هوش مصنوعی: ای کسانی که بر اشتباهات خود آگاهید، نعمت تو مانند دام برای کسانی که گرفتار بلا هستند، مایه خوشبختی و کامیابی است.
دام چه بود فریب جاه و جمال
کام چه بود نوید قرب و وصال
هوش مصنوعی: دام به معنای فریب و ترفندهایی است که ناشی از شهرت و زیبایی طرز زندگی است. در اینجا، هدف و آرزوی انسان رسیدن به نزدیکی و اتحاد با محبوب است. این بیت به طور کلی از تلاشی برای عبور از موانع و فریبهایی که در راه عشق و محبت وجود دارد، صحبت میکند.
ای جهانی به کام از در تو
کام خواهم نه دام از در تو
هوش مصنوعی: ای جهان، من به خوشیهای تو نیاز دارم، نه این که خواهان تلههایی از سوی تو باشم.
دمبدم در رهم منه دامی
تا پی کام خود زنم گامی
هوش مصنوعی: همواره در مسیر من دام نگذار، تا بتوانم به راحتی به هدفم برسم و گامی محکم بردارم.
به جوار خودم رهی بنمای
در حریم دلم دری بگشای
هوش مصنوعی: به من نشان بده که چگونه میتوانم به نزدیکی تو بیایم و در دل من فرصتی برای ورود به وجود بیاور.
غایب از من مرا حضوری بخش
به سروری رسان و نوری بخش
هوش مصنوعی: ای کسانی که از من دور هستید، حضوری به من عطا کنید که مرا به مقام رفیع برساند و روشنی بخشید.
ای بس آتش پرست باد به دست
کرده عمری به خاک دیر نشست
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد سالها وقت و انرژی خود را صرف کارهایی میکنند که در نهایت هیچ تأثیری بر زندگیشان نخواهد داشت. آنها مانند کسانی هستند که با باد بازی میکنند، بیآنکه به واقعیتها توجه کنند و در زمینهایی که نمیتوانند به آنها تکیه کنند، مینشینند.
بوده با هیمه سالها همپشت
تا برافروزد آتش زردشت
هوش مصنوعی: سالها هیمه جمعکرده شده تا آتش زرتشت را روشن کند.
کرده در خدمت مغان هر دم
قد چو عودالصلیب ترسا خم
هوش مصنوعی: هر لحظه در خدمت مغان، قامتش به زیبایی چنان است که مانند چوب خوشبو و خوش عطر عود در دست ترساها خمیده است.
رویش از آتش کنشت سیاه
خویش از فعلهای زشت تباه
هوش مصنوعی: آتش را به گونهای در خود برافروز که سیاهیها و کردارهای زشتت از بین بروند و تخریب نشوند.
نه همین روی و رای تیره ازو
پای تا سر به یک وتیره ازو
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگرچه ظاهر و رفتار فرد ممکن است دچار تیرگی و نابسامانی باشد، اما این تنها بخشی از اوست. در واقع، او از سر تا پا تحت تأثیر آن وضعیت قرار ندارد و ممکن است در عمق وجودش ویژگیهای بهتری داشته باشد.
ناگهان برق رحمتی جسته
دلش از کفر و تیرگی رسته
هوش مصنوعی: به ناگهان، نور رحمت الهی به سوی دل او تابید و او از کفر و ناامیدی رهایی یافت.
گشته با جذبه عنایت خاص
مرغ جانش ز دام شرک خلاص
هوش مصنوعی: مرغ جانش از شیوه خاص خداوند آزاد شده و از دام شرک نجات یافته است.
گرچه هستم به قید هستی بند
هم به تو بر تو می دهم سوگند
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در این دنیا به نوعی وابستهام، اما به خاطر تو تمام وجودم را نذر میکنم.
که مرا آنچنان یکی انگار
در دلم ظلمت شکی مگذار
هوش مصنوعی: مرا طوری درک کن که گویی در درونم تاریکی ای وجود ندارد که باعث شک و تردید شود.
رخت در دار ملک دینم نه
جای در کشور یقینم ده
هوش مصنوعی: لباس آراستهای از دینم، جایی در سرزمین یقینم نیست.
هر چه غیر از تو زان نفورم کن
پای تا فرق غرق نورم کن
هوش مصنوعی: هر چیزی که غیر از تو باشد، برایم ناخوشایند است. فقط تو را میخواهم که من را در نور و روشنی غرق کنی.
دیده ای ده سزای دیدارت
جانی آرام جای اسرارت
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره میکند که در برابر زیبایی و جذابیت محبوب، جان و دلش آرامش ندارد و تمام وجودش در جستجوی راز و رمزهای عشق اوست. به عبارتی، دیدن محبوبش برای او حیاتبخش و از طرفی مشغولیت ذهنی و قلبی ایجاد میکند.
چند باشم ز خود پرستی خویش
بند در تنگنای هستی خویش
هوش مصنوعی: چند زمان باید به خود خواهی و خودپرستی ادامه دهم در حالی که در قید و بند زندگی و محدودیتهای خود هستم؟
وارهانم ز ننگ این تنگی
برسانم به رنگ بیرنگی
هوش مصنوعی: میخواهم از این شرم و سختی رهایی یابم و به حالت آزادی و بیرنگی برسم.
می پرد مرغ همتم گستاخ
در ریاض امید شاخ به شاخ
هوش مصنوعی: مرغ همت من بیپروا و دلیرانه در باغ امید پرواز میکند و به دنبال آیندهای روشن و دلخواه است.
که ز بام تو دانه ای چینم
یا ز نامت نشانه ای بینم
هوش مصنوعی: آیا میتوانم دانهای از بالای سر تو بچینم یا نشانهای از نام تو ببینم؟
پیش ازان کز جهان ببندم بار
ز افسر فقر سربلندم دار
هوش مصنوعی: قبل از اینکه از این دنیا جدا شوم و بار زندگی را رها کنم، باید با افتخار از لباس فقر خود بیرون بیایم.
سوی تو بارها شتافته ام
بار جز بار دل نیافته ام
هوش مصنوعی: من بارها به سمت تو رفتهام، اما جز درد دل چیزی نتوانستهام با خود بیاورم.
چون شد از بار دل گرانم پشت
حلقه شد چون دم سگانم پشت
هوش مصنوعی: زمانی که بار سنگین دل تا حدی بر من فشار میآورد، حالتی پیدا میکنم که مانند سنجابِ گرسنه و ناامید میشوم.
خود گرفتم که از سگان بترم
مکن از حلقه سگان بدرم
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتم که از سگان بترسم، اما تو هم نباید به خاطر این ترس، از حلقه سگان خارج شوی.
من که باشم که با تو در بن غار
همچو اصحاب کهف باشم یار
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که در یک غار مانند یاران اصحاب کهف در کنار تو باشم؟
کی خورم باک اگر نشینم پس
از صف دوستان نه اینم بس
هوش مصنوعی: نمیترسم از اینکه در جمع دوستانم نشینم، حتی اگر از پذیرایی و خوشیهای آن دور باشم.
که چو سگ گرچه پر شر و شینم
بر درت باسط الذراعینم
هوش مصنوعی: هرچند که مثل سگ پرهیاهو و حاشیهسازم، اما با بازوانی گشوده به درگاه تو ایستادهام.
بود عمرم سفید طوماری
در کف همچو من سیه کاری
هوش مصنوعی: زندگیام همچون طوماری سفید در دستان کسی است که خود در نظر دیگران سیاهرو و بدفرجام به نظر میآید.
از برای سواد آن نامه
دل من محبره زبان خامه
هوش مصنوعی: برای نوشتن احساسات و افکار دل من، قلم بهدست میگیرم و نامهای مینویسم.
روزگاری در آن قلم زده ام
از خطا و خلل رقم زده ام
هوش مصنوعی: زمانی را به یاد میآورم که در نوشتههایم اشتباهات و نقصهایی وجود داشت.
کس نیابد در او نبشته خطی
که نه در ضمن آن بود سخطی
هوش مصنوعی: هیچکس در او نمیتواند خطی را پیدا کند که در آن لغزش یا خطا وجود نداشته باشد.
نیست حرفی در او مصون ز عوج
چون الف بلکه کاف وش همه کج
هوش مصنوعی: هیچیک از این کلمات و جملات از کجفهمی و نادرستی در امان نیستند، همانطور که الف سالم و درست است، اما حروفی مانند کاف و ش حرفهای منحرف و کج دارند.
ای که پیش تو راز پنهانم
آشکار است تا به کی خوانم
هوش مصنوعی: ای کسی که رازهای پنهان من برای تو روشن است، تا چه زمانی باید به دروغ دروغ بگویم و پنهان کاری کنم؟
بر تو این نامه پریشانی
چون تو حرفا به حرف می دانی
هوش مصنوعی: این نامه که پر از آشفتگی است، شبیه خودت است؛ زیرا تو میدانی چطور با کلمات صحبت کنی.
چون کند دست قهرمان اجل
طی این نامه خطا و خلل
هوش مصنوعی: زمانی که دست قهرمان مرگ به این زندگی بینقص و بدون نقص وارد شود، تمام اشتباهات و نواقص این نامه از بین میروند.
ز آب عفوش ورق بشوی نخست
پس به کلک کرم که در کف توست
هوش مصنوعی: اول باید ورق را با آب عفش بشویی، سپس با قلم نیکوی خود که در دست توست، چیزی بنویسی.
بهر آزادیم برات نویس
وز خطاها خط نجات نویس
هوش مصنوعی: برای آزادیام، نامهای بنویس و در آن، راه رهایی از اشتباهات را یادآوری کن.
مپسندم ازان صحیفه خجل
یوم نطوی السما کطی سجل
هوش مصنوعی: من خوشایند نمیدانم که در روز قیامت وقتی که آسمان را مانند یک دفتر میپیچند، نامم را در آن صحیفه با خجالت ببینم.