گنجور

بخش ۴۴ - ابا کردن غلام دیگر از امتثال فرمان پادشاه

شاه چون اضطراب او می دید
زیر لب نرم نرم می خندید
خنده ای همچو برق عالم سوز
نه چو صبح دوم جهان افروز
مشو از لطف پادشاه دلیر
که بود خنده اش چو خنده شیر
او به قصد تو می کند دندان
تیز و تو می شماریش خندان
آن دگر یک چو حکم شاه شنید
سر طاعت ز حکم شاه کشید
گفت شاها چه مرد این کارم
چه کشی زار زیر این بارم
آهویی ام ز عمر ناشده سیر
آهویی را چه تاب پنجه شیر
چیست حکمت تو را درین تلبیس
که شریفی شود فدای خسیس
گر بتابم ازین حکایت رو
حجت من بس است لاتقلوا
ماندن از ساخت حضور تو دور
به که رفتن به پای خویش به گور
چه شود حاصلم بجز حرمان
که دهی فوق طاقتم فرمان
چون به ملا یطاق افتاد کار
رسم و راه پیمبرانست فرار
این و امثال این بسی می گفت
شاه از آن گفت و گو نمی آشفت
شیوه شاه نیست آشفتن
واندر آشفتگی سقط گفتن
شاه باید که بردبار بود
در سخن صاحب وقار بود
هر چه در باب مهر و کین گوید
هر بر وفق عقل و دین گوید
ای بسا کز لبش جهد یک حرف
که بسوزد هزار جان شگرف

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاه چون اضطراب او می دید
زیر لب نرم نرم می خندید
هوش مصنوعی: وقتی شاه ناراحتی او را می‌دید، به آرامی زیر لب می‌خندید.
خنده ای همچو برق عالم سوز
نه چو صبح دوم جهان افروز
هوش مصنوعی: خنده‌ای که مانند برق، همه چیز را روشن و درخشان می‌کند، نه مانند صبحی که تنها به آرامی دنیا را روشن می‌سازد.
مشو از لطف پادشاه دلیر
که بود خنده اش چو خنده شیر
هوش مصنوعی: از محبت و مهربانی پادشاه شجاع دور نشو، زیرا لبخند او مانند لبخند یک شیر است.
او به قصد تو می کند دندان
تیز و تو می شماریش خندان
هوش مصنوعی: او با نیت بد به تو نزدیک می‌شود و تو به سادگی و خوشحالی به او پاسخ می‌دهی.
آن دگر یک چو حکم شاه شنید
سر طاعت ز حکم شاه کشید
هوش مصنوعی: آن شخص دیگر که فرمان شاه را شنید، به سرعت سر تسلیم فرود آورد و از روی فرمان شاه اطاعت کرد.
گفت شاها چه مرد این کارم
چه کشی زار زیر این بارم
هوش مصنوعی: ای پادشاه، چه انسان خوبی هستم که زیر این بارِ سنگین، دلم به شدت می‌گیرد و نمی‌توانم تحمل کنم.
آهویی ام ز عمر ناشده سیر
آهویی را چه تاب پنجه شیر
هوش مصنوعی: من مانند آهویی هستم که در زندگی هنوز به کمال نرسیده‌ام، و در برابر مشکلات و خطرات، تاب و توان مقابله با آن‌ها را ندارم.
چیست حکمت تو را درین تلبیس
که شریفی شود فدای خسیس
هوش مصنوعی: چرا تو اینگونه رفتار می‌کنی که یک انسان نیکو از فردی پست و بی‌ارزش فدای او شود؟
گر بتابم ازین حکایت رو
حجت من بس است لاتقلوا
هوش مصنوعی: اگر من از این ماجرا صحبت کنم، دلیلی برای توجیه کردن ندارم.
ماندن از ساخت حضور تو دور
به که رفتن به پای خویش به گور
هوش مصنوعی: بهتر است که دور از تو بمانم تا این‌که به خاطر خودم به جایی بروم که به مرگ ختم شود.
چه شود حاصلم بجز حرمان
که دهی فوق طاقتم فرمان
هوش مصنوعی: چه انتظاری می‌توانم داشته باشم جز ناامیدی، وقتی تو به من دستور می‌دهی که فراتر از تحملم است؟
چون به ملا یطاق افتاد کار
رسم و راه پیمبرانست فرار
هوش مصنوعی: وقتی کار به دست ملامتی رسد، رسم و روش پیامبران را ترک می‌کند.
این و امثال این بسی می گفت
شاه از آن گفت و گو نمی آشفت
هوش مصنوعی: این و امثال این خیلی چیزها را گفتند، اما شاه از این صحبت‌ها ناراحت نمی‌شد.
شیوه شاه نیست آشفتن
واندر آشفتگی سقط گفتن
هوش مصنوعی: شیوهٔ پادشاهی این نیست که در شرایط نامساعد و بی‌نظمی به سخن گفتن و اظهار نظر بپردازد.
شاه باید که بردبار بود
در سخن صاحب وقار بود
هوش مصنوعی: پادشاه باید در گفتار خود آرام و باوقار باشد.
هر چه در باب مهر و کین گوید
هر بر وفق عقل و دین گوید
هوش مصنوعی: هر نظری درباره عشق و دشمنی که مطرح شود، با عقل و اصول دینی همخوانی دارد.
ای بسا کز لبش جهد یک حرف
که بسوزد هزار جان شگرف
هوش مصنوعی: بسیاری از اوقات، یک کلمه از لبان او می‌تواند سبب آتش‌سوزی هزاران جان بزرگ و ارزشمند شود.