بخش ۳۸ - در بیان معنی ان من العصمة ان لایقدر
آن دگر نکته را که کرد ادا
شافعی از کلام اهل هدی
بود آن کز خدای عز و جل
عصمت آمد نصیب تو ز ازل
کانچه خواهد دلت ز خود رایی
ندهندت بر او توانایی
عصمت است اینکه نیست سیم و زرت
که شود آرزوی شور و شرت
مطرب آری به خانه می نوشی
شاهدان را کنی هم آغوشی
عصمت است اینکه نیست دسترست
که چو آزار کس شود هوست
برکشی تیغ و خون او ریزی
خاک و خونش به هم درآمیزی
عصمت است اینکه صاحب دیوان
نیستی خوش نشسته در ایوان
تا کنی بر امید عزت و جاه
عالمی را ز دود خانه سیاه
عصمت است اینکه همچو شحنه شهر
نیست با هر کسیت قوه قهر
تا کنی تهمت مسلمانی
واستانی به ظلم تاوانی
عصمت است اینکه نیستی قاضی
که چو باشی ز خواجه ناراضی
مالش از حکم پایمال کنی
خون او بر کسان حلال کنی
عصمت است اینکه ز احتساب تو را
نیست حظی به هیچ باب تو را
تا به بهتان در بهانه زنی
بیگناهی به تازیان هزنی
صد ازین عصمت است هر نفسی
که ندارد بدان شعور کسی
گر دهم شرح آن دراز شود
وحشت انگیز اهل راز شود
زانچه گفتم دلت گران نکنی
وهم تعریض این و آن نکنی
من که عیب است پای تا به سرم
کی به عیب کسان فتد نظرم
خود مرا در میان چه کار و چه بار
غیر من دیگریست کارگزار
من زبان و او سخن گذارنده
بلکه من خامه و او نگارنده
در حقایق به چشم عامه مبین
حرف و نقش از زبان خامه مبین
خامه آمد ز دست جنبش گیر
دست درست قدرتست اسیر
قدرت آمد اراده را تابع
وان ارادت ز علم شد واقع
علم فایض ز واهب فیاض
که مبراست فیضش از اعراض
لیکن آن علم اختیاری نیست
فیضانش جز اضطراری نیست
علم فایض چو گشت فتوی ده
که نوشتن ز نانوشتن به
تابع او شدند کارکنان
شد نوشته به هر ورق سخنان
سر این سلسله ببین که کجاست
جنبش مابقی ازان سر خاست
سر چو جنبید کی بود ممکن
که بود ماورای سر ساکن
گر تو را این نوشته ناید خوش
بشکن خامه را و دم درکش
زانکه خامه درین نوشتن خط
مظهر فعل کاتب است فقط
نیست امری دگر به خامه مضاف
عیب خامه چه می کنی ز گزاف
هرگه از چوب بر سگ آید کوب
باشد از جهل سگ گزیدن چوب
چوب را در میانه کاری نیست
در کف چوب اختیاری نیست
سگ اگر نیز می کند دندان
اینک آن چوبزن خوش و خندان
در کف قهر حق من آن چوبم
که به سگ سیرتان رسد کوبم
گر کسی را بود خیال نطق
در میان نیستم من آنک حق
بخش ۳۷ - در شرح حدیث اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک: هم به هر قبه ای تو را روییستبخش ۳۹ - در بیان آنکه در کلام سابق مذکور شد منافی اثبات اختیار آدمی نیست و در تحقیق معنی اختیار و جبر: نبرد فعل را چه خیر و چه شر
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن دگر نکته را که کرد ادا
شافعی از کلام اهل هدی
هوش مصنوعی: شافعی نکتهی دیگری را بیان کرد که از گفتار اهل هدایت نشأت گرفته است.
بود آن کز خدای عز و جل
عصمت آمد نصیب تو ز ازل
هوش مصنوعی: آنچه که از خداوند بزرگ به تو داده شده، از ابتدا و به طور خاص برای تو بوده و بیانگر پاکی و عصمت توست.
کانچه خواهد دلت ز خود رایی
ندهندت بر او توانایی
هوش مصنوعی: هرچه دل بخواهد، نباید به خودت این را القا کنی که بر آن قادر هستی.
عصمت است اینکه نیست سیم و زرت
که شود آرزوی شور و شرت
هوش مصنوعی: پاکی و معصومیت این است که آرزوی زیبایی و لذتهای دنیوی در دل انسان وجود نداشته باشد.
مطرب آری به خانه می نوشی
شاهدان را کنی هم آغوشی
هوش مصنوعی: اگر در خانه خودت قمر و خوشگلی داشته باشی، میتوانی با نوشیدن می و آغوش گرفتن از آنها، لحظاتی دلنشین را سپری کنی.
عصمت است اینکه نیست دسترست
که چو آزار کس شود هوست
هوش مصنوعی: عصمت یعنی پاکی و دوری از گناه. اینجا منظور این است که چون کسی دیگران را آزار میدهد، خود او در خطر میافتد و دچار آسیب میشود. به این ترتیب، حفظ عصمت و پاکی از آزار و اذیت دیگران مهم است.
برکشی تیغ و خون او ریزی
خاک و خونش به هم درآمیزی
هوش مصنوعی: تیغ را بکش و خون او را بریز، خاک و خونش را با هم مخلوط کن.
عصمت است اینکه صاحب دیوان
نیستی خوش نشسته در ایوان
هوش مصنوعی: اینکه تو از مقام قدرت و حاکمیت کنار هستی و به آرامی در جایی راحت نشستهای، نشانهای از پاکی و بیخبری توست.
تا کنی بر امید عزت و جاه
عالمی را ز دود خانه سیاه
هوش مصنوعی: برای دستیابی به افتخار و مقام، باید جهانی را از زجر و مشکلات زندگی نجات دهی.
عصمت است اینکه همچو شحنه شهر
نیست با هر کسیت قوه قهر
هوش مصنوعی: عصمت به معنای پاکی و معصومیت است و در اینجا به این اشاره دارد که مانند نگهبان شهر، بیگناهی و بیپشتوانگی در برابر دیگران وجود ندارد. این بیت بیان میکند که شخص معصوم و پاکدامن، هرگز تحت تأثیر قهر و سختگیری دیگران قرار نمیگیرد و از خود تسلیم نشان نمیدهد.
تا کنی تهمت مسلمانی
واستانی به ظلم تاوانی
هوش مصنوعی: برای انجام تهمت زدن به مسلمانی و قرار دادن آن در معرض ظلم، عواقب و خساراتی را متحمل میشوی.
عصمت است اینکه نیستی قاضی
که چو باشی ز خواجه ناراضی
هوش مصنوعی: این نکته شامل پاکی و بیگناهی تو است که به خاطر اینکه قاضی نیستی، نمیتوانی شخصی را قضاوت کنی. وقتی که قاضی باشی، ممکن است مورد ناخرسندی کسی قرار بگیری.
مالش از حکم پایمال کنی
خون او بر کسان حلال کنی
هوش مصنوعی: اگر اموال کسی را به ناحق تصرف کنی، به این معناست که میتوانی خون او را بریزی و بر دیگران این کار را مجاز کنی.
عصمت است اینکه ز احتساب تو را
نیست حظی به هیچ باب تو را
هوش مصنوعی: عصمت به این معناست که از گناهان و خطاها محفوظ و دور هستی. در اینجا میگوید که این پاکی و بیگناهی باعث شده که تو از حسابرسی و محاسبهای که ممکن است اتفاق بیفتد، بینیاز باشی و هیچ سودی از آن نبری. به عبارتی دیگر، به خاطر این پاکی، دیگر نیازی نیست با خودت سخت بگیری یا بر خودت حساب پس بدهی.
تا به بهتان در بهانه زنی
بیگناهی به تازیان هزنی
هوش مصنوعی: وقتی بیدلیل به کسی اتهام میزنی، مانند این است که بیگناهی را به دلیل بهانهجویی تحت فشار قرار میدهی.
صد ازین عصمت است هر نفسی
که ندارد بدان شعور کسی
هوش مصنوعی: هر نفسی که در این دنیا از عصمت و پاکی برخوردار است، نشانهای از حقیقت آن است که تنها افرادی دارای درک و شعور میتوانند به آن پی ببرند.
گر دهم شرح آن دراز شود
وحشت انگیز اهل راز شود
هوش مصنوعی: اگر بخواهم توضیحی درباره آن بدهم، ممکن است بسیار طولانی و ترسناک برای اهل معرفت شود.
زانچه گفتم دلت گران نکنی
وهم تعریض این و آن نکنی
هوش مصنوعی: از آنچه گفتم، امیدوارم دل تو سنگین نشود و همچنین به کسی نیز کنایه نزنی.
من که عیب است پای تا به سرم
کی به عیب کسان فتد نظرم
هوش مصنوعی: من که از سر تا پا معایب دارم، چگونه میتوانم به عیبهای دیگران توجه کنم؟
خود مرا در میان چه کار و چه بار
غیر من دیگریست کارگزار
هوش مصنوعی: من در میان کارها و بارها، تنها به خودم مربوط نیستم، بلکه دیگرانی هستند که مسئولیتهای مرا به عهده دارند.
من زبان و او سخن گذارنده
بلکه من خامه و او نگارنده
هوش مصنوعی: من فقط متکلمی هستم و او کسی است که سخن را بیان میکند، من فقط وسیلهای برای نوشتن هستم و او کسی است که هنر را خلق میکند.
در حقایق به چشم عامه مبین
حرف و نقش از زبان خامه مبین
هوش مصنوعی: در واقعیتها، آنچه را که مردم عادی میبینند، درک نکنید؛ بلکه حقیقت و پیام را از بیان نوشتاری و هنر قلم دریابید.
خامه آمد ز دست جنبش گیر
دست درست قدرتست اسیر
هوش مصنوعی: قلم به دست کسی است که توانایی و قدرتی در حرکت دادن آن دارد، پس باید در این کار دقت و کنترل داشته باشد.
قدرت آمد اراده را تابع
وان ارادت ز علم شد واقع
هوش مصنوعی: قدرت به وجود میآید وقتی اراده تحت تأثیر آن قرار گیرد و این اراده از آگاهی و دانش به حقیقت تبدیل میشود.
علم فایض ز واهب فیاض
که مبراست فیضش از اعراض
هوش مصنوعی: دانش و علم، هدیهای از سوی بخشندهای است که خود از تمام نقصها و عیوب پاک و منزه است. این دانش به هیچ چیز منفی و ناپسند آمیخته نیست.
لیکن آن علم اختیاری نیست
فیضانش جز اضطراری نیست
هوش مصنوعی: اما آن علمی که به دست میآید، اختیاری نیست و بهرهمندی از آن تنها به طور ناخواسته و ضرورت اتفاق میافتد.
علم فایض چو گشت فتوی ده
که نوشتن ز نانوشتن به
هوش مصنوعی: وقتی علم و دانایی به حدی رسید که میتواند به ما حکم و نظر بدهد، باید درک کنیم که بیان کردن آموختهها و تفکرات بسیار مهمتر از اینکه فقط به نوشتن آنها بپردازیم.
تابع او شدند کارکنان
شد نوشته به هر ورق سخنان
هوش مصنوعی: کارکنان تابع او شدند و هر چه او گفت را بر روی کاغذ نوشتند.
سر این سلسله ببین که کجاست
جنبش مابقی ازان سر خاست
هوش مصنوعی: به نقطهٔ آغاز و ریشهٔ این ماجرا نگاه کن، حرکات و تغییرات باقیمانده از آن نقطه نشأت میگیرند.
سر چو جنبید کی بود ممکن
که بود ماورای سر ساکن
هوش مصنوعی: وقتی سر حرکت کند، چگونه ممکن است که چیزی فراتر از سر ثابت بماند؟
گر تو را این نوشته ناید خوش
بشکن خامه را و دم درکش
هوش مصنوعی: اگر از این نوشته خوشت نمیآید، قلم را بشکن و خسته از اینجا برو.
زانکه خامه درین نوشتن خط
مظهر فعل کاتب است فقط
هوش مصنوعی: چرا که قلم در این نوشتن نمایانگر عمل نویسنده است تنها.
نیست امری دگر به خامه مضاف
عیب خامه چه می کنی ز گزاف
هوش مصنوعی: هیچ چیزی جز عیب قلم باقی نمانده است، پس چرا به دنبال بیخودی میگردی؟
هرگه از چوب بر سگ آید کوب
باشد از جهل سگ گزیدن چوب
هوش مصنوعی: هر وقت که چوبی بر سگ زده میشود، به خاطر نادانی خود سگ است که به چوب نزدیک شده و آن را گزیده است.
چوب را در میانه کاری نیست
در کف چوب اختیاری نیست
هوش مصنوعی: در میانه کار، چوب هیچ نقش و تاثیری ندارد و در دستان چوب، هیچگونه اختیاری وجود ندارد.
سگ اگر نیز می کند دندان
اینک آن چوبزن خوش و خندان
هوش مصنوعی: حتی اگر سگی هم دندان نشان دهد، آن کسی که چوب در دست دارد، خوشحال و خندان است.
در کف قهر حق من آن چوبم
که به سگ سیرتان رسد کوبم
هوش مصنوعی: من از قدرت حق به قدری قوی هستم که مانند چوبی هستم که میتوانم بر سر سگان سیر که بیاعتنا هستند، بکوبم.
گر کسی را بود خیال نطق
در میان نیستم من آنک حق
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد درباره سخن گفتن یا بیان نظرش در میان باشد، من در آنجا نیستم، زیرا من تنها حقیقت را مطرح میکنم.