بخش ۱۷۰ - در بیان آنکه کاملان و عارفان را ملاحظه صورت کثرت از مشاهده سر وحدت باز نمی دارد
بلکه چون ابر بر سرت بارد
واندر آن تیرگیت نگذارد
تیرگی های تو فرو شوید
وز گل تو گل صفا روید
تیرگی چیست دود هستی تو
خویش بینی و خود پرستی تو
تیره کردی ز دود هستی روی
خیز رو کن در ابر هستی شوی
کیست آن ابر گفته شد زین پیش
ابر خود کیست بل کزان هم بیش
ابر چه بود محیط کز هر سو
ابرها سایلند از کف او
او محیط است و گرد او اصحاب
فیص کش فیض بخش همچو سحاب
خواجه بندگان کارآگاه
قبله مقبلان عبیدالله
روح الله روح اسلافه
طول الله عمر اخلافه
تافت از التماس شاه زمان
از سمرقند سوی مرو عنان
شاه با کبریا و جاه جلال
رفت فرسنگ ها به استقبال
خواجه می راند بارگی به شتاب
چون فرشته که راند ابر خوشاب
شاه و گردنکشان لشکر شاه
که همی سودشان به چرخ کلاه
سر به سر در رکاب او بودند
بر رکابش جبین همی سودند
همه فارغ ز خود پسندی خویش
داده داد نیازمندی خویش
همه آورده از بلندی رای
شرط تعظیم و احترام بجای
جای آن داشت که ز جاه و شکوه
رفتی از جای خویش آنجا کوه
لیک خواجه که کوه آیین بود
بلکه کوه وقار و تمکین بود
با همه بی همه فرس می راند
در معارف گهر همی افشاند
کرد ناگه بدین کمینه ندا
که نباشد فنا جز این معنا
کاین همه های و هو ز پیش و ز پس
نکند ذره ای اثر در کس
وین همه شغل های گوناگون
نبرد مرد را ز خود بیرون
الحق آن شاه مسند ارشاد
خبر از حال خویشتن می داد
حالش این بود بلکه صد چندین
رغم صورت پرست ظاهر بین
من هم از شوق می کنم سخنی
ور نه مدحش چه حد همچو منی
پای تا سر اگر زبان گردم
نتوانم که گرد آن گردم
همچو اویی سزد معرف او
وین زمان در جهان چو اویی کو
قرن ها دور آسمان گردد
تا چو او اختری عیان گردد
عمرها ابر مکرمت بارد
تا چو او گوهری پدید آرد
پی این خواجه گیر کین خواجه
دفتر فقر راست دیباجه
پای او ناسپرده نطع طمع
کرد از کائنات قطع طمع
بلکه کرده ز جود زود نه دیر
دیده حرص طامعان همه سیر
بر درش حلقه حلقه اهل نیاز
حلقه ناکوفته در او باز
چنبر چرخ حلقه در او
حلقه قدسیان ثناگر او
روی او قبله عبادت ها
کوی او کعبه سعادت ها
اهل حاجت چو حاجیان پیوست
زده در حلقه در او دست
برده از جویبار فضلش بهر
چه خراسان چه ماوراء النهر
دست فیاض او به رشح قم
شسته از لوح ملک حرف ستم
صورت کلک او کلید نجات
معنی خط او کفیل حیات
رقعه او به هر که شد واصل
آیتی یافت ز آسمان نازل
باشد آن چون نشان شاه مطاع
مایه دفع ظلم و رفع نزاع
سائلان را مفیض بر و نوال
قابلان را مفید علم و کمال
ساخت حکم شریعت و دین را
طوق گردن همه سلاطین را
کرده صافی به لطف عنف آمیز
عالم از دود دوده چنگیز
سعیش از ذیل دین به رأی درست
داغ تمغا و لوث یرغو شست
آری او هست ابر رحمت بار
ابر را شست و شوی باشد کار
چون ببارد به کوه یا هامون
آرد آلودگی ازان بیرون
هر چه یابد ز جنس قاذورات
کاهل دین را بود ز محظورات
همه را شوید از بلند و مغاک
خاک را سازد از پلیدی پاک
چشمه ها را کند ز آب زلال
در زمین های شوره مالامال
نم او چون رسد به زیر زمین
بر دماند ز گل گل و نسرین
ابر را چون نباشد این اوصاف
نیست او ابر جز بدعوی و لاف
دود خیزد ز خانه یا گلخن
به فلک بر رود که ابرم من
ابلهان را زند سر از خاطر
انه عارض لهم ممطر
اگر او ابر قطره افشان است
قطره اش چون ز دیده پنهان است
چون نشد سبزه ای ازو خرم
چون نشد چشمه ای ازو پر نم
دم آبی به تشنه ای نرساند
شعله آتش کسی ننشاند
غیر ازین نیستش ز ابر اثر
که کند منع پرتو مه و خور
مانع مه شود که در وطنی
بر فروزد چراغ بیوه زنی
گرمی مهر را شود پرده
که فتد بر یتیمی افسرده
آه ازین ابرهای جان فرسای
بلکه زین دودهای ابر نمای
دود در خانه ای که راه کند
در و دیوار آن سیاه کند
در و دیوار تو شده ست سیاه
لیک ازان تیرگی نیی آگاه
اینکه زان تیرگیت نیست خبر
هست بر تیرگی گواه دگر
خیز در پرتو کسی کن جا
کت به آن تیرگی کند بینا
بخش ۱۶۹ - سؤال و جواب: ور تو گویی که کاملان بسیاربخش ۱۷۱ - اشارت به بعضی از اوصاف و اخلاق حضرت خواجه و اصحاب ایشان ابقاهم الله تعالی ما أمکن البقاء و رقاهم ما تیسر الارتقاء: زده اصحاب و خواجه حلقه به هم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بلکه چون ابر بر سرت بارد
واندر آن تیرگیت نگذارد
هوش مصنوعی: مانند ابر که بر سرت باران میبارد و در آن بارندگی، تاریکیها را نمیبیند.
تیرگی های تو فرو شوید
وز گل تو گل صفا روید
هوش مصنوعی: تاریکیهای وجود تو محو خواهد شد و از دل تو، زیبایی و پاکی به وجود خواهد آمد.
تیرگی چیست دود هستی تو
خویش بینی و خود پرستی تو
هوش مصنوعی: تاریکی چیست جز اینکه تو در میان خودخواهی و خودبینیات محاصره شدهای؟
تیره کردی ز دود هستی روی
خیز رو کن در ابر هستی شوی
هوش مصنوعی: دود هستی چهرهات را تیره کرده است، اما از آن غبار بیرون بیا و در آسمان وجودت نورانی شو.
کیست آن ابر گفته شد زین پیش
ابر خود کیست بل کزان هم بیش
هوش مصنوعی: کیست آن ابر که دربارهاش صحبت شده است؟ آیا ابر خود اوست یا از آن هم بیشتر؟
ابر چه بود محیط کز هر سو
ابرها سایلند از کف او
هوش مصنوعی: ابر به عنوان یک محیط گستردهای توصیف میشود که از همه طرف، ابرها به سوی او حرکت میکنند و به نوعی از وجود او نشأت میگیرند. این تصویر نشاندهنده تأثیر و قدرت ابر به عنوان یک عنصر طبیعی است که در طبیعت نقش مهمی دارد.
او محیط است و گرد او اصحاب
فیص کش فیض بخش همچو سحاب
هوش مصنوعی: او بهعنوان Centre و نقطهی مرکزی وجود، به دیگران لطافت و نعمت میدهد، همانطور که ابرها باران رحمت میبارند.
خواجه بندگان کارآگاه
قبله مقبلان عبیدالله
هوش مصنوعی: آقایان و سرپرستان دربار، که همواره در جستجوی توجه و محبت حاکم بودند.
روح الله روح اسلافه
طول الله عمر اخلافه
هوش مصنوعی: روحالله روح پدرانش است و عمر دراز نسلهای بعد از او است.
تافت از التماس شاه زمان
از سمرقند سوی مرو عنان
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف یک درخواست یا خواهش از یک پادشاه اشاره دارد که از سمرقند به سمت مرو حرکت کرده است. "تافت" میتواند به معنای درخشش یا تابش باشد و نشاندهنده اهمیت یا برجسته بودن این درخواست است. در مجموع، این عبارت به سفر و جستجوی توجه یا کمک از سوی یک مقام بالا پرداخته است.
شاه با کبریا و جاه جلال
رفت فرسنگ ها به استقبال
هوش مصنوعی: پادشاه با شکوه و عظمت خود، مسافتهای طولانی را برای استقبال از مهمان طی کرد.
خواجه می راند بارگی به شتاب
چون فرشته که راند ابر خوشاب
هوش مصنوعی: دوست عزیز به سرعت و با شتاب از میخانه خارج شد، مانند فرشتهای که ابرهای خوشبو را به حرکت در میآورد.
شاه و گردنکشان لشکر شاه
که همی سودشان به چرخ کلاه
هوش مصنوعی: شاه و سران لشکر که برای منافع خودشان بر دوش دیگران سوار هستند.
سر به سر در رکاب او بودند
بر رکابش جبین همی سودند
هوش مصنوعی: همه با هم در کنار او بودند و برای او آماده بودند، به گونهای که سر بر زین او مینهادند و در خدمتش بودند.
همه فارغ ز خود پسندی خویش
داده داد نیازمندی خویش
هوش مصنوعی: همه از خودخواهی و خودپسندی فاصله گرفتهاند و نیازهای خود را با صدای درخواست بیان میکنند.
همه آورده از بلندی رای
شرط تعظیم و احترام بجای
هوش مصنوعی: همه از منظر عقل و اندیشه خود، به بلندای مقام و ارزش هایی که دارند، باید به یکدیگر احترام بگذارند و ارزش آن را رعایت کنند.
جای آن داشت که ز جاه و شکوه
رفتی از جای خویش آنجا کوه
هوش مصنوعی: شایسته بود که با جایگاه و عظمت خود از مکان قبلیات خارج شوی، جایی که کوه قرار دارد.
لیک خواجه که کوه آیین بود
بلکه کوه وقار و تمکین بود
هوش مصنوعی: اما آن آقا که با شکوه است، نه تنها به خاطر ظاهرش بلکه به خاطر وقار و بزرگواریاش نیز شناخته میشود.
با همه بی همه فرس می راند
در معارف گهر همی افشاند
هوش مصنوعی: او با اینکه هیچ چیز ندارد، در تعالیم و داناییها به فعالیت ادامه میدهد و گوهرهای ارزشمند را در آنجا جاری میسازد.
کرد ناگه بدین کمینه ندا
که نباشد فنا جز این معنا
هوش مصنوعی: ناگهان ندا داد که هیچ چیز جز این مفهوم نیست که فنا و زوال وجود ندارد.
کاین همه های و هو ز پیش و ز پس
نکند ذره ای اثر در کس
هوش مصنوعی: این همه سر و صدا و هیاهو که از هر طرف به گوش میرسد، هیچ تاثیری بر کسی ندارد و در واقع، هیچکس را تحت تاثیر قرار نمیدهد.
وین همه شغل های گوناگون
نبرد مرد را ز خود بیرون
هوش مصنوعی: این همه کارهای مختلف موجب میشود که مرد نبرد را فراموش کند و از خود دور شود.
الحق آن شاه مسند ارشاد
خبر از حال خویشتن می داد
هوش مصنوعی: در حقیقت، آن پادشاه که بر مسند راهنمایی نشسته بود، درباره حال و وضعیت خود اطلاع میداد.
حالش این بود بلکه صد چندین
رغم صورت پرست ظاهر بین
هوش مصنوعی: حالت او به گونهای بود که هر چند زیبایی ظاهری در نظر دیگران جلوهگری میکرد، اما باطن و حقیقت او فراتر از آن چیزی بود که به چشم میآمد.
من هم از شوق می کنم سخنی
ور نه مدحش چه حد همچو منی
هوش مصنوعی: من از روی عشق و شوق سخن میگویم، وگرنه چه نیازی به ستایش او دارم وقتی که من هم به اندازه خود او نیستم.
پای تا سر اگر زبان گردم
نتوانم که گرد آن گردم
هوش مصنوعی: اگر از سر تا پا فقط زبان باشم، باز هم نمیتوانم به گرد تو برسم.
همچو اویی سزد معرف او
وین زمان در جهان چو اویی کو
هوش مصنوعی: شایسته است که کسی مانند او را بشناسی، و در این زمان در دنیا کسی مانند او وجود ندارد.
قرن ها دور آسمان گردد
تا چو او اختری عیان گردد
هوش مصنوعی: قرنها باید بگذرد تا ستارهای مانند او به وضوح نمایان شود.
عمرها ابر مکرمت بارد
تا چو او گوهری پدید آرد
هوش مصنوعی: زندگیها همچون بارش ابرهای نیکوکاری میگذرد تا در نهایت، به مانند مرواریدی ارزشمند و زیبا، چیزی گرانبها و دلپذیر پدید آید.
پی این خواجه گیر کین خواجه
دفتر فقر راست دیباجه
هوش مصنوعی: به دنبال این فرد باش، زیرا او در این دنیای فقر و تنگدستی، به زندگیاش زیبایی و ارزش بخشیده است.
پای او ناسپرده نطع طمع
کرد از کائنات قطع طمع
هوش مصنوعی: به خاطر پای او، انسان از تمام آرزوها و خواستههای دنیوی خود دست کشید و در واقع به کسری نیازی ندارد.
بلکه کرده ز جود زود نه دیر
دیده حرص طامعان همه سیر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که بخشش و سخاوت را باید به سرعت و بدون تأخیر انجام داد، زیرا افرادی که حریص هستند، هرگز سیر نمیشوند و همیشه در پی بیشتر هستند. پس بهتر است با بخشش به این طمع و حرص پاسخ ندهیم.
بر درش حلقه حلقه اهل نیاز
حلقه ناکوفته در او باز
هوش مصنوعی: در برابر در آن مکان، افرادی نیازمند به صف ایستادهاند و آن در همچنان بسته است.
چنبر چرخ حلقه در او
حلقه قدسیان ثناگر او
هوش مصنوعی: چنبر چرخ، به معنای دوری است که به دور یکدیگر میچرخند و در آن، حلقهای وجود دارد که نماد اتصال و وحدت است. این حلقه، مربوط به قدسیان و افرادی است که ستایشگر خداوند هستند. در واقع، این بیت به ارتباط میان عالم مادی و معنوی اشاره دارد و بیانگر نقش ستایش و تقدس در این پیوند است.
روی او قبله عبادت ها
کوی او کعبه سعادت ها
هوش مصنوعی: چهره او مکان پرستشهاست و محل او، منبع خوشبختیهاست.
اهل حاجت چو حاجیان پیوست
زده در حلقه در او دست
هوش مصنوعی: زمانی که نیازمندان، مانند حجاج، به دور او جمع میشوند و دست در دست یکدیگر میگذارند.
برده از جویبار فضلش بهر
چه خراسان چه ماوراء النهر
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به این دارد که کسی از نعمت و فضیلتش بهرهمند میشود، چه در خراسان و چه در سرزمینهای ماوراء النهر. به این معنا که فضیلت و خوبیها فراتر از مکان و جغرافیا هستند و همه از آن بهره میبرند.
دست فیاض او به رشح قم
شسته از لوح ملک حرف ستم
هوش مصنوعی: دست بخشنده او که بر آب قم شسته شده، از لوح ملک کلام ظلم را پاک کرده است.
صورت کلک او کلید نجات
معنی خط او کفیل حیات
هوش مصنوعی: زیبایی چهره او میتواند راهی به سوی نجات باشد و هنر و خطوط او ضامن حیات و زندگی هستند.
رقعه او به هر که شد واصل
آیتی یافت ز آسمان نازل
هوش مصنوعی: هر کسی که این نوشته را دریافت کرد، نشانهای از آسمان به او رسید.
باشد آن چون نشان شاه مطاع
مایه دفع ظلم و رفع نزاع
هوش مصنوعی: آن چیز باید مانند نماد پادشاهی باشد که سبب جلوگیری از ظلم و رفع دعواها میشود.
سائلان را مفیض بر و نوال
قابلان را مفید علم و کمال
هوش مصنوعی: سائلان را بخشندهای و نیکیهایشان را به کسانی که شایستگی دریافت دارند، علم و کمال میبخشد.
ساخت حکم شریعت و دین را
طوق گردن همه سلاطین را
هوش مصنوعی: شریعت و دین به عنوان قاعده و قانونی برای حکمرانی، بر گردن همه پادشاهان و سلاطین قرار داده شده است.
کرده صافی به لطف عنف آمیز
عالم از دود دوده چنگیز
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و رحمت خداوند، دنیا از تاریکی و آلودگی بهبود یافته و به زیبایی و صفایی دست یافته است.
سعیش از ذیل دین به رأی درست
داغ تمغا و لوث یرغو شست
هوش مصنوعی: تلاش او این است که با پیروی از دین و با رأی درست خود، نشانهای از شکوه و افتخار به جا بگذارد و از آلودگیهای ناپسند دوری کند.
آری او هست ابر رحمت بار
ابر را شست و شوی باشد کار
هوش مصنوعی: بله، او همانند ابری است که موجب رحمت میشود و وظیفهاش پاک کردن دلتنگیها و غمهاست.
چون ببارد به کوه یا هامون
آرد آلودگی ازان بیرون
هوش مصنوعی: وقتی باران بر کوهها یا دشتها ببارد، آلودگیها را از آنجا خارج میکند.
هر چه یابد ز جنس قاذورات
کاهل دین را بود ز محظورات
هوش مصنوعی: هرچه فرد تنبلی به دست میآورد، از جنس چیزهای ناپسند و حرام است.
همه را شوید از بلند و مغاک
خاک را سازد از پلیدی پاک
هوش مصنوعی: همه چیز را از بلندی و عمق زمین بشویید، زیرا خاک میتواند از آلودگی پاک شود.
چشمه ها را کند ز آب زلال
در زمین های شوره مالامال
هوش مصنوعی: چشمهها با آب پاک خود در زمینهای نمکزاری که پر از شور و تلخی است، به خوبی جریان دارند.
نم او چون رسد به زیر زمین
بر دماند ز گل گل و نسرین
هوش مصنوعی: وقتی که نم به زیر زمین برسد، بوی خوش گل و نسرین از آن برمیخیزد.
ابر را چون نباشد این اوصاف
نیست او ابر جز بدعوی و لاف
هوش مصنوعی: اگر ابر این ویژگیها را نداشته باشد، در واقع ابر نیست و تنها به ادعا و لاف زدن میماند.
دود خیزد ز خانه یا گلخن
به فلک بر رود که ابرم من
هوش مصنوعی: دود از خانه یا کوره بلند میشود و به آسمان میرود، چون من هم مانند ابر هستم.
ابلهان را زند سر از خاطر
انه عارض لهم ممطر
هوش مصنوعی: نادانان به راحتی تحت تأثیر اتفاقات و حوادثی قرار میگیرند که به طور ناگهانی رخ میدهد و از یاد میبرند که همه چیز گذراست.
اگر او ابر قطره افشان است
قطره اش چون ز دیده پنهان است
هوش مصنوعی: اگر او مانند ابری است که قطرههای باران را پراکنده میکند، پس آن قطرهای که از چشمها دور شده، دیگر قابل مشاهده نیست.
چون نشد سبزه ای ازو خرم
چون نشد چشمه ای ازو پر نم
هوش مصنوعی: وقتی از او هیچ سبزهای سرسبز نشد و هیچ چشمهای از او پُر آب نگردید.
دم آبی به تشنه ای نرساند
شعله آتش کسی ننشاند
هوش مصنوعی: آب دمیدن در آتش نمیتواند به کسی که تشنه است کمک کند و هیچ آتشسوزی هم نمیتواند به کسی که نیاز دارد، گرما ببخشد.
غیر ازین نیستش ز ابر اثر
که کند منع پرتو مه و خور
هوش مصنوعی: به جز این، هیچ چیزی نمیتواند مانع تابش نور ماه و خورشید شود، مگر ابرها.
مانع مه شود که در وطنی
بر فروزد چراغ بیوه زنی
هوش مصنوعی: مانع از آن میشود که نور روشنی در سرزمین خود به وجود آید، گویی به خاطر غم و اندوه بیوهزنی است.
گرمی مهر را شود پرده
که فتد بر یتیمی افسرده
هوش مصنوعی: اگر گرمای محبت از بین برود، مانند پردهای میشود که بر روی یتیمی غمگین میافتد.
آه ازین ابرهای جان فرسای
بلکه زین دودهای ابر نمای
هوش مصنوعی: آه، از این ابرهای خستهکننده که روح را میفرسایند، و همچنین از این دودهای کدر و مبهم.
دود در خانه ای که راه کند
در و دیوار آن سیاه کند
هوش مصنوعی: دودی که در خانه ای بوجود می آید، باعث می شود دیوارها و فضا تیره و سیاه شود.
در و دیوار تو شده ست سیاه
لیک ازان تیرگی نیی آگاه
هوش مصنوعی: دیوارها و سقفها همه سیاه شدهاند، اما تو از این تیرگی بیخبر هستی.
اینکه زان تیرگیت نیست خبر
هست بر تیرگی گواه دگر
هوش مصنوعی: اینکه از تیرگی تو هیچ خبری نیست، خود نشانهای است بر وجود تیرگی دیگری.
خیز در پرتو کسی کن جا
کت به آن تیرگی کند بینا
هوش مصنوعی: از نور وجود کسی بهره ببر و در آن تاریکی، بینا و آگاه شو.