گنجور

بخش ۱۵۱ - قال الله تعالی یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله

حسرت از جان او برآرد دود
وان زمان حسرتش ندارد سود
بس که ریزد ز دیده اشک ندم
غرق گردد ز فرق تا به قدم
و آب چشمش شود در آن شیون
آتشش را به خاصیت روغن
کاش این گریه پیش ازین کردی
غم این کار پیش ازین خوردی
دادی از جویبار دیده نمی
شستی از نامه سیه رقمی
نم چه سود این زمان که کشت امل
خشک گشت از تف سموم اجل
گریه روزی که بود فایده مند
از جهالت به خنده شد خرسند
چون زمان نشاط و خنده رسید
آبش از چشم و خون ز دل بچکید
حق چو فلیضحکوا قلیلا گفت
او ز بس خنده همچو غنچه شکفت
جوی چشمش شد ترشح جو
هرگز از چشمه سار فلیبکوا
لاجرم روز ضحک و استبشار
خون فشاند ز دیده خونبار
همه ضاحک ز عیش و مستبشر
او ز رنج و عنا عبوس و کدر

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حسرت از جان او برآرد دود
وان زمان حسرتش ندارد سود
هوش مصنوعی: حسرت او باعث می‌شود که در دلش دود و آتش بیفتد، اما زمانی که به این حسرت فکر می‌کند، متوجه می‌شود که هیچ سودی از آن نخواهد برد.
بس که ریزد ز دیده اشک ندم
غرق گردد ز فرق تا به قدم
هوش مصنوعی: به خاطر اشک‌هایی که از چشمانم می‌ریزد، اگر این وضعیت ادامه یابد، تا زانو در غم و دردش فروخواهم رفت.
و آب چشمش شود در آن شیون
آتشش را به خاصیت روغن
هوش مصنوعی: و اشک‌هایش مثل روغن در آتش شدت و وسعت می‌بخشد.
کاش این گریه پیش ازین کردی
غم این کار پیش ازین خوردی
هوش مصنوعی: ای کاش قبل از این، به خاطر این موضوع اشک می‌ریختی و غم آن را زودتر احساس می‌کردی.
دادی از جویبار دیده نمی
شستی از نامه سیه رقمی
هوش مصنوعی: چشمانت را با آب رودخانه شستی، اما نامه سیاه و بدشگونت را پاک نکردی.
نم چه سود این زمان که کشت امل
خشک گشت از تف سموم اجل
هوش مصنوعی: این زمان هیچ فایده‌ای ندارد، زیرا درخت امید و آرزوها پژمرده شده و به خاطر بدبختی‌های زندگی از بین رفته است.
گریه روزی که بود فایده مند
از جهالت به خنده شد خرسند
هوش مصنوعی: در روزی که گریه کردن به خاطر نادانی سودمند باشد، فرد خرسند خواهد بود.
چون زمان نشاط و خنده رسید
آبش از چشم و خون ز دل بچکید
هوش مصنوعی: وقتی زمان شادی و خنده فرارسید، اشک از چشم و خون از دل ریخت.
حق چو فلیضحکوا قلیلا گفت
او ز بس خنده همچو غنچه شکفت
هوش مصنوعی: وقتی که حق (حقیقت) بر سر زبان‌ها بیفتد، آنقدر خنده‌آور و شگفت‌انگیز است که انسان از شدت خنده مانند غنچه‌ای که باز می‌شود شکفته می‌گردد.
جوی چشمش شد ترشح جو
هرگز از چشمه سار فلیبکوا
هوش مصنوعی: چشمش مانند جوی بارانی شده است و هرگز از چشمه زلال خود دور نمی‌شود.
لاجرم روز ضحک و استبشار
خون فشاند ز دیده خونبار
هوش مصنوعی: بدون شک، روزی خواهد آمد که بر اثر شادی و خوشحالی، اشک‌هایمان از چشمانمان بریزد.
همه ضاحک ز عیش و مستبشر
او ز رنج و عنا عبوس و کدر
هوش مصنوعی: همه افراد خوشحال و شادابند، اما او به خاطر درد و مشکلاتش غمگین و ناراحت است.