بخش ۱۲۴ - رفتن اسکندر در ظلمات و رسیدن بر زمینی پر سنگریزه و گفتن مر سپاه را که این جواهر گرانسنگ است و قبول کردن بعضی و برداشتن ایشان و انکار کردن بعضی و بگذاشتن آن
چون سکندر به قصد آب حیات
کرد عزم عبور بر ظلمات
بر زمینی رسید پهن و فراخ
راند خیل و حشم در آن گستاخ
هر کجا می شد از یسار و یمین
بود پر سنگریزه روی زمین
کرد روی سخن به سوی سپاه
کای همه کرده گم ز ظلمت راه
راه و رسم ستیزه بگذارید
بهره زین سنگریزه بردارید
این همه گوهر است بی شک و ریب
کیسه زان پر کنید دامن و جیب
هر که برداشت تخم حسرت کاشت
کز چه تقصیر کرد و کم برداشت
وان که بگذاشت آتشی افروخت
که بدان جاودانه خود را سوخت
هر که را بود شک در اسکندر
آن حکایت نیامدش باور
گفت هیهات این چه بیهوده ست
هر که گفته ست باد پیموده ست
زیر نعل ستور لعل که دید
در و گوهر به رهگذر که شنید
زان محل برگذشت دست تهی
جحد و انکار را رهین و رهی
وان که آیینه سکندر بود
سر جانش در او مصور بود
هر چه از وی شنید باور داشت
وانچه مقدور بود ازان برداشت
زود ازان سنگپاره های نفیس
کرد بر آستین و دامن و کیس
چون بریدند راه تاریکی
تافت خورشیدشان ز نزدیکی
شد جدا رنگ ها ز یکدیگر
گهر از سنگ و سنگ از گوهر
در مساس آنچه سنگریزه نمود
چون بدیدند لعل و مرجان بود
برگرفتند آه و واویلی
ز اشک حسرت به هر مژه سیلی
آن یکی دست می گزید که چون
زین گهر بر نداشتم افزون
بود خرج و جوال و مشک و جراب
بر ستوران پی طعام و شراب
کاشکی کردمی تهی یکسر
کردمی پر ازین در و گوهر
بود ظلمت هنوز سایه فکن
گفت اسکندر این خبر با من
گرچه بود آن خبر پسندیده
لیک نبود شنیده چون دیده
وان دگر خون همی گریست که آه
نفس و شیطان زدند بر من راه
خاک انباشتم به دیده هوش
سخن راست را نکردم گوش
کاشکی بهر امتحان باری
کردمی زان ذخیره مقداری
تا کنون نقد وقت من گشتی
وقتم این سان به مقت نگذشتی
کاشکی گر گهر نکردم بار
بر سکندر نکردمی انکار
تا نیفتادمی ازان تقصیر
در حجاب خجالت و تشویر
بخش ۱۲۳ - بر تحریص و تحریض بر پاس داشتن انفاس و منع و زجر از تضییع و اهمال آن: هر نفس نورسیده مهمانیستبخش ۱۲۵ - در بیان آنکه نسبت حال مؤمنان و کافران با انبیا علیهم السلام همچون نسبت حال سپاه اسکندر است با اسکندر: چون رسید از خدا کتاب و رسول
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون سکندر به قصد آب حیات
کرد عزم عبور بر ظلمات
هوش مصنوعی: سکندر با اراده و تصمیم جدی برای پیدا کردن آب حیات، به عبور از تاریکیها و چالشها میرود.
بر زمینی رسید پهن و فراخ
راند خیل و حشم در آن گستاخ
هوش مصنوعی: در دشت وسیع و هموار، سپاهیان و سواران بهراحتی و با اعتماد به نفس میتازند و در آنجا گام میزنند.
هر کجا می شد از یسار و یمین
بود پر سنگریزه روی زمین
هوش مصنوعی: هر جا که میرفتی، از سمت چپ و راست، روی زمین پر از سنگریزه بود.
کرد روی سخن به سوی سپاه
کای همه کرده گم ز ظلمت راه
هوش مصنوعی: او به سوی لشکر رو کرد و گفت: ای کسانی که در ظلمت راه گم شدهاید.
راه و رسم ستیزه بگذارید
بهره زین سنگریزه بردارید
هوش مصنوعی: در مسیر نزاع و دشمنی توقف کنید و از این موانع کوچک درس بگیرید و بهرهمند شوید.
این همه گوهر است بی شک و ریب
کیسه زان پر کنید دامن و جیب
هوش مصنوعی: این همه جواهر و ثروت وجود دارد، پس چرا دامن و جیب خود را از این نعمتها پر نکنید؟
هر که برداشت تخم حسرت کاشت
کز چه تقصیر کرد و کم برداشت
هوش مصنوعی: هر کس که به امید و آرزوهای برآوردهنشدهاش دچار حسرت شده، باید بداند که به خاطر چه اشتباهاتی به این وضعیت رسیده و در نهایت، آنچه را که میخواسته، به دست نیاورده است.
وان که بگذاشت آتشی افروخت
که بدان جاودانه خود را سوخت
هوش مصنوعی: کسی که آتشی را روشن کرده، خود را در آن میسوزاند و به نوعی دائمی میسوزد.
هر که را بود شک در اسکندر
آن حکایت نیامدش باور
هوش مصنوعی: هر کسی که در مورد اسکندر شک و تردید دارد، نمیتواند آن داستان را بهراحتی قبول کند.
گفت هیهات این چه بیهوده ست
هر که گفته ست باد پیموده ست
هوش مصنوعی: میگوید که چه کار بیهودهای است این سخن که هر کس چیزی را گفته، آن را از تجربه خود با باد پیموده است. یعنی کسانی که فقط حرف میزنند بدون تجربه واقعی، سخنانشان ارزشی ندارد.
زیر نعل ستور لعل که دید
در و گوهر به رهگذر که شنید
هوش مصنوعی: زیر پای اسب، سنگریزههای قیمتی و عتیقهای وجود دارد که در راه به آنها نگاه میشود و صدایشان را میشنوی.
زان محل برگذشت دست تهی
جحد و انکار را رهین و رهی
هوش مصنوعی: از آن مکان، دست خالی از جحد و انکار، رهایی یافته است.
وان که آیینه سکندر بود
سر جانش در او مصور بود
هوش مصنوعی: آن کسی که آیینه سکندر است، جانش در آن منعکس شده است.
هر چه از وی شنید باور داشت
وانچه مقدور بود ازان برداشت
هوش مصنوعی: هرچه از او شنید، به آن اعتقاد داشت و هر چیزی که در توانش بود، از آن بهره میبرد.
زود ازان سنگپاره های نفیس
کرد بر آستین و دامن و کیس
هوش مصنوعی: سریعا با آن سنگهای باارزش، آستین، دامن و کیف خود را تزیین کرد.
چون بریدند راه تاریکی
تافت خورشیدشان ز نزدیکی
هوش مصنوعی: وقتی که راه تاریکی را بستند، نور خورشیدشان از نزدیکی درخشید.
شد جدا رنگ ها ز یکدیگر
گهر از سنگ و سنگ از گوهر
هوش مصنوعی: رنگها از یکدیگر جدا شدند، مانند جدایی گوهر از سنگ و سنگ از گوهر.
در مساس آنچه سنگریزه نمود
چون بدیدند لعل و مرجان بود
هوش مصنوعی: وقتی که به سنگریزهها نگاه کردند، متوجه شدند که در واقع همانند لعل و مرجان هستند.
برگرفتند آه و واویلی
ز اشک حسرت به هر مژه سیلی
هوش مصنوعی: از چشمانم اشکهایی مانند سیلی میریزد و هر آه و نالهای که میزنم، نشان از حسرت و غم عمیق من دارد.
آن یکی دست می گزید که چون
زین گهر بر نداشتم افزون
هوش مصنوعی: شخصی که دوستش را نیش زده، از او میخواهد که چون از این گنجینهٔ ارزشمند بیشتر ندارم، دست از آزار بردارد.
بود خرج و جوال و مشک و جراب
بر ستوران پی طعام و شراب
هوش مصنوعی: برای سفر، هزینههایی چون کیسه، مشک و جوراب بر الاغها صرف میشود تا غذای مورد نیاز و نوشیدنی تهیه شود.
کاشکی کردمی تهی یکسر
کردمی پر ازین در و گوهر
هوش مصنوعی: ای کاش میتوانستم به طور کامل از این روزها و مشکلات خالی شوم و دل را از این درد و غم پر از زیباییها و ارزشها کنم.
بود ظلمت هنوز سایه فکن
گفت اسکندر این خبر با من
هوش مصنوعی: اسکندر گفت که هنوز تاریکی سایه افکنده است و این خبر را با من در میان بگذارید.
گرچه بود آن خبر پسندیده
لیک نبود شنیده چون دیده
هوش مصنوعی: اگرچه آن خبر خوشایند بود، اما هیچوقت به خوبی دیده نشده است که چقدر تأثیرگذار است.
وان دگر خون همی گریست که آه
نفس و شیطان زدند بر من راه
هوش مصنوعی: اما یکی دیگر نیز به گریه افتاده بود، چرا که آه و نالهٔ نفس و وسوسههای شیطان در زندگیام اثر گذاشته و راهی برای من باز کردهاند.
خاک انباشتم به دیده هوش
سخن راست را نکردم گوش
هوش مصنوعی: من از شدت غم و اندوه، به چشمانم خاک ریختم و به سخن حق گوش نکردم.
کاشکی بهر امتحان باری
کردمی زان ذخیره مقداری
هوش مصنوعی: ای کاش برای آزمایش و امتحان، مقداری از آن ذخیره را صرف میکردم.
تا کنون نقد وقت من گشتی
وقتم این سان به مقت نگذشتی
هوش مصنوعی: تا حالا زمان من به هدر رفته و تو هیچ آسیبی ندیدی که اینگونه وقت مرا تلف کردهای.
کاشکی گر گهر نکردم بار
بر سکندر نکردمی انکار
هوش مصنوعی: ای کاش که اگر در زندگیام گوهری نداشتیم، هیچگاه قدرت سکندر را انکار نمیکردم.
تا نیفتادمی ازان تقصیر
در حجاب خجالت و تشویر
هوش مصنوعی: تا زمانی که از آن اشتباه دور بودم، در پوشش خجالت و ترس نبودم.