گنجور

بخش ۱۲۳ - بر تحریص و تحریض بر پاس داشتن انفاس و منع و زجر از تضییع و اهمال آن

هر نفس نورسیده مهمانیست
پاس او دار اگر تو را جانیست
واجب آمد به موجب اسلام
حسب مقدور ضیف را اکرام
خاصه اکرام این گرامی ضیف
که بود حیف غفلت از وی حیف
هست ضیفی ز فیض خانه غیب
آمده خالی از نشانه غیب
جهد آن کن کزین نشیمن آز
به ازان کامده ست گردد باز
قوتش ده ز سجن این سجین
تا برآید به اوج علیین
قدرش از ذکر حق بلند شود
کنگر عرش را کمند شود
بکشد جانت را به جذبه حب
سوی بالا ازین غیابه جب
کرد این ضیف پاک بر تو نزول
مکن او را به عیب ها معلول
ای بسا میهمان که بر تو فرو
آمد از آسمان قدس و علو
تو ز غیبت جنیبتش بستی
وز نمیمه تمیمه پیوستی
هم ز حرص و هواش آلودی
هم به عجب و ریاش فرسودی
بس که گفتی دریغ بر ما فات
یا دروغ از برای ما هو آت
از بخار دریغ و دود دروغ
بردیش ز آفتاب چهره فروغ
دامن افشان ازین معامله زود
که نبینی درین معامله سود
هر نفس چون خزینه ایست تهی
تا تو نقدی در آن خزینه تهی
گر به یاد خدا ز گوهر و در
سازی آن مخزن تهی را پر
چون به بازارحشر بگشایند
که در آن آنچه هست بنماید
صحن بازار ازان شود گلشن
چشم بازاریان ازان روشن
حور و غلمان برند ازان مایه
حسن خود را کنند پیرایه
ملک احسنت گوید و شاباش
شود از مدح بر تو گوهر پاش
ور ز قبح خصال و سؤ فعال
نهی آنجا ز جهل سنگ و سفال
کشد آن سنگ تخت تو زادبار
تحت نار وقودها الأحجار
وان سفالت به سفل سازد جا
درک اسفلت کند مأوا
ور گذاری ز سست اقبالی
همچنان آن خزینه را خالی
پر شود چشم تو ز اشک ندم
وآتشت سر زند ز سینه علم
که چرا قدر کم شناختمش
گنج در و گهر نساختمش
تا کنون کردمی ثمن آن را
مر مثمن سرای رضوان را
بود صد گنج گوهر آماده
همه در دست و پایم افتاده
من نچیدم ز فرط نادانی
لاجرم می برم پشیمانی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر نفس نورسیده مهمانیست
پاس او دار اگر تو را جانیست
هوش مصنوعی: هر لحظه‌ای که می‌گذرد، مثل مهمانی تازه و نوزاد است که باید آن را گرامی بداری، اگر هنوز جان و زندگی در تو وجود دارد.
واجب آمد به موجب اسلام
حسب مقدور ضیف را اکرام
هوش مصنوعی: بر اساس اصول اسلام، احترام و گرامیداشت مهمان بر هر فردی واجب است و باید با امکاناتی که در اختیار دارد به او خدمت کند.
خاصه اکرام این گرامی ضیف
که بود حیف غفلت از وی حیف
هوش مصنوعی: به ویژه احترام به این مهمان عزیز که قابل توجه است، و واقعاً ناراحت‌کننده است که از او غفلت شود.
هست ضیفی ز فیض خانه غیب
آمده خالی از نشانه غیب
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به وجود یک نعمت یا لطف الهی است که از دنیای ناشناخته و غیبی به ما رسیده است، بدون آنکه نشانه‌ای از آن دنیای غیب در دست باشد. در واقع، ما از فیض و برکت این وجود بهره‌مند شده‌ایم، حتی اگر نتوانیم نشانه‌هایی از منبع آن ببینیم.
جهد آن کن کزین نشیمن آز
به ازان کامده ست گردد باز
هوش مصنوعی: تلاش کن تا از این مقام و منزلت که در آن هستی، به جایی بهتر و خوشایندتر بروی و پیشرفت کنی.
قوتش ده ز سجن این سجین
تا برآید به اوج علیین
هوش مصنوعی: به او قوت و انرژی بده تا از این زندان به آزادی برسد و به اوج والایی‌ها دست یابد.
قدرش از ذکر حق بلند شود
کنگر عرش را کمند شود
هوش مصنوعی: ارزش او با یاد خدا بالا می‌رود و همچون کمندی برای نگه داشتن عرش عمل می‌کند.
بکشد جانت را به جذبه حب
سوی بالا ازین غیابه جب
هوش مصنوعی: عشق می‌تواند جانت را به سمت خود بکشاند و از این دنیا و غفلت‌ها دور کند.
کرد این ضیف پاک بر تو نزول
مکن او را به عیب ها معلول
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که دارای شخصیت پاک و نیکو است، نباید به خاطر عیب‌های دیگران مورد قضاوت یا سرزنش قرار گیرد. بهتر است به جای توجه به نقص‌ها، بر روی خوبی‌ها و ارزش‌های او تمرکز کنیم.
ای بسا میهمان که بر تو فرو
آمد از آسمان قدس و علو
هوش مصنوعی: بسیاری از مهمانان ویژه ممکن است به‌طور ناگهانی از آسمان با فضیلت و بلندمرتبه به سوی تو بیایند.
تو ز غیبت جنیبتش بستی
وز نمیمه تمیمه پیوستی
هوش مصنوعی: تو به خاطر غیبتش دوری کردی و از خواب و بیداری به هم پیوند زدی.
هم ز حرص و هواش آلودی
هم به عجب و ریاش فرسودی
هوش مصنوعی: تو هم به خاطر حرص و خواسته‌هایت گمراه شده‌ای و هم به خاطر خودپسندی و تظاهر خسته‌ات کرده است.
بس که گفتی دریغ بر ما فات
یا دروغ از برای ما هو آت
هوش مصنوعی: خیلی گفتی که برای ما افسوس است یا اینکه دروغی برای ما وجود دارد.
از بخار دریغ و دود دروغ
بردیش ز آفتاب چهره فروغ
هوش مصنوعی: از بخار و دود، حقیقت و روشنایی از چهره آفتاب پنهان شده است.
دامن افشان ازین معامله زود
که نبینی درین معامله سود
هوش مصنوعی: زودتر از این معامله پشت سر بگذار که در آن سودی نمی‌بینی.
هر نفس چون خزینه ایست تهی
تا تو نقدی در آن خزینه تهی
هوش مصنوعی: هر نفس مثل خزانه‌ای خالی است تا وقتی که تو چیزی ارزشمند در آن قرار دهی.
گر به یاد خدا ز گوهر و در
سازی آن مخزن تهی را پر
هوش مصنوعی: اگر بر یاد خدا تکیه کنی، می‌توانی خالی بودن آن مخزن را با ارزش‌ها و استعدادهای درون خود پر کنی.
چون به بازارحشر بگشایند
که در آن آنچه هست بنماید
هوش مصنوعی: زمانی که در روز قیامت دروازه‌ها باز شوند و هر چیزی که وجود دارد به نمایش گذاشته شود.
صحن بازار ازان شود گلشن
چشم بازاریان ازان روشن
هوش مصنوعی: بازار به خاطر زیبایی و طراوتی که دارد، مانند باغ گل می‌شود و چشم مشتریان هم به خاطر آن روشن و شاداب می‌گردد.
حور و غلمان برند ازان مایه
حسن خود را کنند پیرایه
هوش مصنوعی: حور و پسران جوان زیبایی خود را با این زیبایی تزیین می‌کنند.
ملک احسنت گوید و شاباش
شود از مدح بر تو گوهر پاش
هوش مصنوعی: ملک تو را ستایش می‌کند و به خاطر مدح و تمجید از تو، بر تو هدایایی نازل می‌کند.
ور ز قبح خصال و سؤ فعال
نهی آنجا ز جهل سنگ و سفال
هوش مصنوعی: اگر به زشتی‌های اخلاقی و کارهای ناپسند پرداخته شود، در آنجا از نادانی و بی‌خبری، مانند سنگ و سفال، جلوگیری خواهد شد.
کشد آن سنگ تخت تو زادبار
تحت نار وقودها الأحجار
هوش مصنوعی: آن سنگ صاف و تخت تو به زیر بار سنگینی آتش و آتش‌زاها کشیده می‌شود.
وان سفالت به سفل سازد جا
درک اسفلت کند مأوا
هوش مصنوعی: آن پستی و حقارت موجب می‌شود که انسان در جایی پایین‌تر، مانند گودالی از لجن و کثافت، سکونت پیدا کند.
ور گذاری ز سست اقبالی
همچنان آن خزینه را خالی
هوش مصنوعی: اگر از بدشایتی‌ها و ناپایداری‌ها بگذری، درست مانند آن است که خزانه‌ای را خالی گذاشته‌ای.
پر شود چشم تو ز اشک ندم
وآتشت سر زند ز سینه علم
هوش مصنوعی: چشم تو از اشک پر می‌شود و آتش درونت از سینه‌ات زبانه می‌کشد.
که چرا قدر کم شناختمش
گنج در و گهر نساختمش
هوش مصنوعی: چرا او را به خوبی نشناختم و ارزش واقعی‌اش را درک نکردم، مانند گنجی که باید به آن اهمیت می‌دادم و خواستم در وجودش جواهرات و زیبایی‌ها را بسازم.
تا کنون کردمی ثمن آن را
مر مثمن سرای رضوان را
هوش مصنوعی: تا کنون بهای آن را پرداخته‌ام و به قیمت آن چیزی که در بهشت وجود دارد، نرسیده‌ام.
بود صد گنج گوهر آماده
همه در دست و پایم افتاده
هوش مصنوعی: بسیاری از گنج‌ها و جواهرات ارزشمند در اطراف من وجود دارد، اما همه‌ آنها به خاطر مشکلات و فشارهایی که دارم، به راحتی در اختیارم نیستند و در واقع به نوعی مانع من شده‌اند.
من نچیدم ز فرط نادانی
لاجرم می برم پشیمانی
هوش مصنوعی: به خاطر نادانی‌ام چیزی را برداشت نکردم و حالا باید احساس پشیمانی کنم.