بخش ۱۱۷ - در بیان آنکه عزلت و اقسامش که مذکور شد یکی از آن چهار رکن است که ابدال به سبب مداومت بر آن به مقام خود رسیده اند و آن سه رکن دیگر صحت و جوع و سهر است چنانکه خواهد آمد
قدوه عارفان به سر قدم
قطب حق صاحب فصوص حکم
قدس الله سره الأصفی
و هدانا لقسطه الأوفی
کرده نقل از زبان معتمدی
در حکایات اهل دل سندی
که شبی در درون خلوت خاص
بودم از گفت و گوی خلق خلاص
در خانه بر این و آن بسته
بر مصلای خویش بنشسته
چشم جان در شهود شاهد غیب
پا به دامن کشیده سر در جیب
ناگه آمد کسی درون و ربود
آن مصلا که زیر پایم بود
زیر من یک دو گز حصیر افکند
که مصلا به غیر ازین مپسند
زو هراسی فتاد در دل من
زانکه در بسته بود منزل من
گفت ای ساده بهر چیست هراس
نهراسد ز کس خدای شناس
ثم قال اتق الله المتعال
فی جمیع الأمور و الأحوال
بود ز ابدال و در دلم افتاد
آندم از ملهم سداد و رشاد
که بپرم ازو به وجه سؤال
کز چه ابدال گشته اند ابدال
گفت ازان چار خصلت مشهور
که به قوت القلوب شد مسطور
عزلت و خامشی و جوع و سهر
کین بود عمده خصال و سیر
این سخن گفت و زد به رفتن رای
در فرو بسته و حصیر به جای
خارج آمد ز حد فهم عقول
که چه سان بود آن خروج و دخول
گر تو گویی تمثل ارواح
بود آن نی تحول اشباح
آید از حول و قوت کمل
که مجرد شوند ازین هیکل
چون ملایک به خلع و لبس صور
متمثل شوند جای دگر
گویم آری ولی بدین تقریر
نشود راست انتقال حصیر
هست جسمی کثیف و ظلمانی
نیست چیزی لطیف و روحانی
به تمثل چه سان شوی قابل
تا بدان قول حل شود مشکل
گر تو گویی که کاملان را هست
از خدا بر وجود اشیا دست
شاید آن را به قوت ایجاد
داخل خانه وصف هستی داد
خارج خانه اش وجود نبود
داخل خانه اش وجود فزود
گویم این نیست خود بکلی رد
لیک باشد عظیم مستعبد
زانکه هر چه آفریندش کامل
گر شود لحظه ای ازان غافل
کشد از عرصه وجود قدم
رخت هستی برد به کوی عدم
این نشاید که کامل از همه سوی
آورد جانب حصیری روی
عمرها روی ازان نگرداند
چشم همت ازو نپوشاند
تا کند روزگار دور و دراز
تو نیازی بر آن ادای نماز
گر تو گویی سزد ز صاحب دید
که کند نقل آن به خلق جدید
دل برون زو وجود برباید
در درون مثل آن بیفزاید
عرش بلقیس و نقل آن ز سبا
اینچنین گفت عارف دانا
در سبا کرد آصفش اعدام
داد جای دگر به هستی نام
ور نه یک ماهه راه در یک آن
قطع کردن برون بود ز امکان
زانکه تحریک جسم و جسمانی
امر تدریجی است نی آنی
گویم این وجه بس قویم و قویست
گرچه بیرون ز حد وهم غویست
لیک کار خدا و خاص خدا
نیست محصور در مدارک ما
ای بسا کار کاید از ابدال
که بود پیش عقل خلق محال
باشد از خالق قوی و قدر
کارشان خارق قوای بشر
هر چه فهم تو زان بود قاصر
مشو آن را ز ابلهی منکر
هر چه عقلت کند بر آن اقبال
مبر آن را برون ز حد محال
معنی استحالت و امکان
باشد از اکثر عقول نهان
بس که باشی مصدق و موقن
کان بود مستحیل و این ممکن
لیک نسبت به قدرت صانع
نبود هیچ یک ازان واقع
تا نورزی طریقت ابدال
کی شناسی حقیقت این حال
عزلت و صمت و جوع و کم خوابی
پیشه کن تا مقامشان یابی
شرح عزلت گذشت و اسرارش
نیست حاجت دگر به تکرارش
زان سه رکن دگر سخن بشنو
ترک انکار کن بدان بگرو
بخش ۱۱۶ - قصه کلی که در خانه معشوق خود بکوفت گفتند باز گرد که صحبتی تنگ است موی در نمی گنجد گفت بهانه مجوی و در باز کن که من خود کلم و موی ندارم: کلکی بود عاشق گلکیبخش ۱۱۸ - اشارت به رکن دوم از ارکان مقام ابدال که دوام صمت است: چون نشستن خموش نتوانم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قدوه عارفان به سر قدم
قطب حق صاحب فصوص حکم
هوش مصنوعی: رهبری عارفان، در پیش قدم راستین و صاحب مقام و دانش است.
قدس الله سره الأصفی
و هدانا لقسطه الأوفی
هوش مصنوعی: خداوند روح مقدسش را بزرگ و ارجمند قرار داده و ما را به راه راست و انصاف هدایت کرده است.
کرده نقل از زبان معتمدی
در حکایات اهل دل سندی
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که داستان یا روایتها در مورد افرادی که به عالم دل و روحانیت پرداختهاند، از زبان شخصی معتبر و مورد اعتماد به نقل شدهاند.
که شبی در درون خلوت خاص
بودم از گفت و گوی خلق خلاص
هوش مصنوعی: شبی در تنهایی و خلوت خود بودم و از صحبتهای مردم و حواشی آنها رهایی یافته بودم.
در خانه بر این و آن بسته
بر مصلای خویش بنشسته
هوش مصنوعی: در خانه، مردم به نماز و عبادت مشغولند و هر کدام بر مصلای خود نشستهاند.
چشم جان در شهود شاهد غیب
پا به دامن کشیده سر در جیب
هوش مصنوعی: چشم باطن در مشاهده حقایق پنهانی از عالم غیب، مانند کسی است که با پای خود دامن را بالا کشیده و دستی به جیب خود زده است.
ناگه آمد کسی درون و ربود
آن مصلا که زیر پایم بود
هوش مصنوعی: ناگهان کسی وارد شد و آن فرش یا سجادهای را که زیر پایم بود، برداشت.
زیر من یک دو گز حصیر افکند
که مصلا به غیر ازین مپسند
هوش مصنوعی: زیر پایم یک تکه حصیر انداختند تا اینکه برای نماز غیر از این چیز دیگری نپسندم.
زو هراسی فتاد در دل من
زانکه در بسته بود منزل من
هوش مصنوعی: از آنجا که در دل من ترس افتاد، بدین دلیل که منزل من بسته بود.
گفت ای ساده بهر چیست هراس
نهراسد ز کس خدای شناس
هوش مصنوعی: ای ساده دل، برای چه میترسی؟ کسی که خدا را میشناسد، از هیچ کس نمیترسد.
ثم قال اتق الله المتعال
فی جمیع الأمور و الأحوال
هوش مصنوعی: سپس فرمود: در همه امور و شرایط، از خداوند متعال بترسید.
بود ز ابدال و در دلم افتاد
آندم از ملهم سداد و رشاد
هوش مصنوعی: در دلم احساس خاصی به وجود آمد که ناشی از الهام و راهنمایی درست بود، گویی که کسی از روحانیون یا خوبان به من الهام میداد.
که بپرم ازو به وجه سؤال
کز چه ابدال گشته اند ابدال
هوش مصنوعی: میخواهم از او بپرسم که دلیل تغییر و دگرگونی این افراد صالح و برجسته چیست.
گفت ازان چار خصلت مشهور
که به قوت القلوب شد مسطور
هوش مصنوعی: او گفت که چهار ویژگی معروف وجود دارد که به قدرت دلها ثبت شده است.
عزلت و خامشی و جوع و سهر
کین بود عمده خصال و سیر
هوش مصنوعی: انزوا، سکوت، گرسنگی و بیخوابی، ویژگیهای اصلی و مهم هستند.
این سخن گفت و زد به رفتن رای
در فرو بسته و حصیر به جای
هوش مصنوعی: این شخص سخنی را بیان کرد و سپس تصمیم به رفتن گرفت، در حالی که درب بسته و حصیری به جای آن وجود داشت.
خارج آمد ز حد فهم عقول
که چه سان بود آن خروج و دخول
هوش مصنوعی: فهم عقلها از درک آنچه اتفاق میافتد فراتر رفته است، و نمیدانند این رفت و آمد چگونه است.
گر تو گویی تمثل ارواح
بود آن نی تحول اشباح
هوش مصنوعی: اگر تو بگویی که آن نی نمایانگر روحهاست، من میگویم که این تغییر شکلها چیزی غیر از اشباح نیستند.
آید از حول و قوت کمل
که مجرد شوند ازین هیکل
هوش مصنوعی: از توان و قدرت کامل، فرایندهایی رخ میدهد که انسانها از این بدن مادی رها میشوند.
چون ملایک به خلع و لبس صور
متمثل شوند جای دگر
هوش مصنوعی: وقتی فرشتگان به شکلهای مختلف و متنوع در میآیند، در فرهنگی دیگر و دنیایی جدید ظاهر میشوند.
گویم آری ولی بدین تقریر
نشود راست انتقال حصیر
هوش مصنوعی: میگویم که بله، اما با این توضیح، سخن درست به نمایش در نخواهد آمد.
هست جسمی کثیف و ظلمانی
نیست چیزی لطیف و روحانی
هوش مصنوعی: وجود دارد جسمی ناپاک و تاریک، اما هیچ چیز لطیف و روحانی وجود ندارد.
به تمثل چه سان شوی قابل
تا بدان قول حل شود مشکل
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی به صورتی تبدیل شوی که به واسطه آن سخن گفته شده بتواند مسئلهای را حل کند؟
گر تو گویی که کاملان را هست
از خدا بر وجود اشیا دست
هوش مصنوعی: اگر تو بگویی که کسانی که به کمال رسیدهاند، از خدا برای وجود چیزها نقشی دارند،
شاید آن را به قوت ایجاد
داخل خانه وصف هستی داد
هوش مصنوعی: شاید بتوان گفت که چیزهایی که داخل خانه وجود دارند، به نوعی قدرت و انرژی خاصی دارند که به زندگی ما شکل میدهند.
خارج خانه اش وجود نبود
داخل خانه اش وجود فزود
هوش مصنوعی: آن بیرون از خانه اش هیچ نشانهای نبود، اما درون خانهاش بر نعمتها و داشتههایش افزوده میشد.
گویم این نیست خود بکلی رد
لیک باشد عظیم مستعبد
هوش مصنوعی: میگویم که این موضوع به طور کامل نادرست نیست، اما به هر حال، تأثیر آن بسیار زیاد است و ما را تحت تأثیر قرار میدهد.
زانکه هر چه آفریندش کامل
گر شود لحظه ای ازان غافل
هوش مصنوعی: در اینجا میگوید که هر چیزی که آفریده میشود، کامل است و حتی در یک لحظه هم از آن غافل نمیشود. به عبارتی، هیچگاه آن چیز از نظر وجود و ماهیت خارج نمیشود و همواره در کمال خود باقی میماند.
کشد از عرصه وجود قدم
رخت هستی برد به کوی عدم
هوش مصنوعی: وجود تو با گامی از عرصه هستی رخت برمیدارد و به دنیای عدم میرسد.
این نشاید که کامل از همه سوی
آورد جانب حصیری روی
هوش مصنوعی: این درست نیست که همه چیز را از هر طرف به سمت کسی که در شرایط ضعیفی است، بیاوریم.
عمرها روی ازان نگرداند
چشم همت ازو نپوشاند
هوش مصنوعی: عمرها به دلیل اینکه روی کسی را نمیدیدند، از تلاش و کوشش برای او دست نمیکشیدند.
تا کند روزگار دور و دراز
تو نیازی بر آن ادای نماز
هوش مصنوعی: زمانی که روزگار طولانی میگذرد، دیگر نیازی به انجام آن کار خاص نداری.
گر تو گویی سزد ز صاحب دید
که کند نقل آن به خلق جدید
هوش مصنوعی: اگر تو بگویی، منطقی است که کسی که بینش دارد، این را به مردم به شیوهای نوین بیان کند.
دل برون زو وجود برباید
در درون مثل آن بیفزاید
هوش مصنوعی: دل از وجود بیرون میآید و در درون مانند آن افزوده میشود.
عرش بلقیس و نقل آن ز سبا
اینچنین گفت عارف دانا
هوش مصنوعی: عرش بلقیس و انتقال آن از سرزمین سبا، به این شکل مورد اشاره عارفان و دانایان قرار گرفته است.
در سبا کرد آصفش اعدام
داد جای دگر به هستی نام
هوش مصنوعی: در سرزمین سبا، آصف که مقام و قدرت زیادی داشت، حکمی در مورد کسی صادر کرد که باعث شد او به موقعیت جدیدی در عالم وجود برسد و نامش در تاریخ ثبت شود.
ور نه یک ماهه راه در یک آن
قطع کردن برون بود ز امکان
هوش مصنوعی: اگر به یک لحظه بخواهی راهی را که یک ماه طول کشیده به پایان برسانی، این کار از نظر امکانپذیری غیرممکن است.
زانکه تحریک جسم و جسمانی
امر تدریجی است نی آنی
هوش مصنوعی: چون تحریک بدن و امور جسمی بهطور تدریجی و آهسته انجام میشود، نه به صورت ناگهانی و فوری.
گویم این وجه بس قویم و قویست
گرچه بیرون ز حد وهم غویست
هوش مصنوعی: میگویم که این دلیل استوار و محکم است، هرچند که فراتر از تصور و ذهن محدود ما قرار دارد.
لیک کار خدا و خاص خدا
نیست محصور در مدارک ما
هوش مصنوعی: اما کار خدا و امور خاص او محدود به مدارک و شواهد ما نیست.
ای بسا کار کاید از ابدال
که بود پیش عقل خلق محال
هوش مصنوعی: بسیاری از کارها وجود دارند که از نظر عقل و منطق مردم غیرممکن به نظر میرسند، اما برای ابدال (صالحان و برگزیدگان) ممکن و انجامپذیر هستند.
باشد از خالق قوی و قدر
کارشان خارق قوای بشر
هوش مصنوعی: کارهای کسانی که از قدرت و خلاقیت خالق بزرگ نیرو میگیرند، فراتر از تواناییهای معمول انسانهاست.
هر چه فهم تو زان بود قاصر
مشو آن را ز ابلهی منکر
هوش مصنوعی: اگر درک تو از یک موضوع ناقص است، به خاطر نادانیات آن را انکار نکن.
هر چه عقلت کند بر آن اقبال
مبر آن را برون ز حد محال
هوش مصنوعی: هر چه فکر و تدبیر تو به آن موضوع بپردازد، به آن خوشاقبالی نخواهی داشت. پس بهتر است که آن را از دایرهی محالات خارج کنی.
معنی استحالت و امکان
باشد از اکثر عقول نهان
هوش مصنوعی: معنی حالت و قابلیتهای انسان از نظر بسیاری از ذهنها پنهان است.
بس که باشی مصدق و موقن
کان بود مستحیل و این ممکن
هوش مصنوعی: تا چه اندازه خود را به حقایق باور داشته باشی، که آنچه غیرممکن به نظر میرسد، ممکن میشود.
لیک نسبت به قدرت صانع
نبود هیچ یک ازان واقع
هوش مصنوعی: اما هیچکدام از این واقعیتها به قدرت خالق لطمهای نمیزند.
تا نورزی طریقت ابدال
کی شناسی حقیقت این حال
هوش مصنوعی: تا زمانی که در راه سلوک و حقیقت زندگی نکنی، نمیتوانی واقعیت این حالت را بشناسی.
عزلت و صمت و جوع و کم خوابی
پیشه کن تا مقامشان یابی
هوش مصنوعی: تنهایی، سکوت، گرسنگی و کمخوابی را در زندگیات بپذیر تا به درجات بالاتری از مقام و معرفت برسید.
شرح عزلت گذشت و اسرارش
نیست حاجت دگر به تکرارش
هوش مصنوعی: گذراندن تنهایی و مسائل آن تمام شده و دیگر نیازی به تکرار آن نیست.
زان سه رکن دگر سخن بشنو
ترک انکار کن بدان بگرو
هوش مصنوعی: از آن سه اصل، سخن تازهای را بشنو و انکار نکردن را فراموش کن تا به آن آگاهی دست یابی.