گنجور

بخش ۱۱۴ - قصه زاهد و عارف

زاهدی می گذشت در راهی
فاسقی را بدید ناگاهی
در گناه عظیم افتاده
ره به سوی جحیم بگشاده
گفت یارب بگیر سخت او را
ده به سیلاب فتنه رخت او را
کشتی اش را فکن به موج خطر
تا نپیچد ز خط حکم تو سر
عارفی آن دعا شنید از دور
با دعا گوی گفت کای مغرور
چه گرفتاریش ازین افزون
که نهد پا ز شرع و دین بیرون
چه بلا زین بتر تواند بود
که بود زو خدای ناخشنود
گشته مسکین به موج دریا غرق
تو چه سنگش همی زنی بر فرق
گر تو را دست هست دستش گیر
دست جان هوا پرستش گیر
ور نه باری میفکن از پایش
جان به تیر دعا مفرسایش

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زاهدی می گذشت در راهی
فاسقی را بدید ناگاهی
هوش مصنوعی: یک زاهد از جایی عبور می‌کرد و ناگهان نگاهی به یک نفر فاسق انداخت.
در گناه عظیم افتاده
ره به سوی جحیم بگشاده
هوش مصنوعی: در گناه بزرگ گرفتار شده و راهی به سوی جهنم برایش باز شده است.
گفت یارب بگیر سخت او را
ده به سیلاب فتنه رخت او را
هوش مصنوعی: خداوندا، او را به شدت بگیر و در جریان فتنه، زندگی‌اش را به دست سیلاب‌ها بسپار.
کشتی اش را فکن به موج خطر
تا نپیچد ز خط حکم تو سر
هوش مصنوعی: کشتی‌ات را به امواج خطر بسپار تا از مسیر فرمان تو منحرف نشود.
عارفی آن دعا شنید از دور
با دعا گوی گفت کای مغرور
هوش مصنوعی: عارفی دعایی را از دور شنید و به دعاگو گفت: ای کسی که مغرور هستی، توجه کن.
چه گرفتاریش ازین افزون
که نهد پا ز شرع و دین بیرون
هوش مصنوعی: چه دردسر بزرگی دارد کسی که از دین و شریعت خارج شود.
چه بلا زین بتر تواند بود
که بود زو خدای ناخشنود
هوش مصنوعی: بدتر از این نمی‌تواند مصیبتی پیش آید که خداوند از آن ناراضی باشد.
گشته مسکین به موج دریا غرق
تو چه سنگش همی زنی بر فرق
هوش مصنوعی: مسکین در میان امواج دریا غرق شده است، تو چرا به او سنگ می‌زنی؟
گر تو را دست هست دستش گیر
دست جان هوا پرستش گیر
هوش مصنوعی: اگر تو قدرت و توانایی داری، با دستان او ارتباط برقرار کن و اگر به عشق روح و جان خود اهمیت می‌دهی، به پرستش او بپرداز.
ور نه باری میفکن از پایش
جان به تیر دعا مفرسایش
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهی او را در مضیقه قرار بدهی، پس به او فشار نیاور و با دعا از او حمایت کن.