گنجور

بخش ۱۰۵ - تتمه قصه غوری

مرد غوری گرسنه و تشنه
رمقی در تن از حیاتش نه
لنگ لنگان به خانه روی نهاد
هر که پرسید ازو جوابش داد
که زدم گام تا توانستم
بازگشتم همینکه دانستم
که به کعبه نمی رسم امروز
تا به کعبه بسی رهست هنوز
از سه فرسنگ شد درونم خون
چون توانم هزار رفتن چون
بعد ازین کنج عزلتی گیرم
رو به دیوار محنتی میرم
چون نیامد به دست صحبت یار
واکشم پا ز صحبت اغیار

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرد غوری گرسنه و تشنه
رمقی در تن از حیاتش نه
هوش مصنوعی: مرد غوری گرسنه و تشنه، از شدت ضعف و بی‌حال بودن، هیچ انرژی و قوتی در بدنش ندارد.
لنگ لنگان به خانه روی نهاد
هر که پرسید ازو جوابش داد
هوش مصنوعی: آهسته و با احتیاط به سمت خانه می‌رفت و هرکس که از او سؤال می‌کرد، به او پاسخ می‌داد.
که زدم گام تا توانستم
بازگشتم همینکه دانستم
هوش مصنوعی: هرگاه که قدم برداشتم و تلاش کردم، به محض اینکه متوجه شدم، به عقب برگشتم.
که به کعبه نمی رسم امروز
تا به کعبه بسی رهست هنوز
هوش مصنوعی: امروز نمی‌توانم به کعبه برسم، زیرا هنوز مسیر خیلی طولانی‌تری برای رسیدن به آن دارم.
از سه فرسنگ شد درونم خون
چون توانم هزار رفتن چون
هوش مصنوعی: از سه فرسنگ راه درونم پر از خون شده؛ چه توانم کرد وقتی که می‌بینم هزار بار باید بروم.
بعد ازین کنج عزلتی گیرم
رو به دیوار محنتی میرم
هوش مصنوعی: بعد از این، در گوشه‌ای دور از شلوغی‌ها و مشکلات زندگی می‌روم و به دیواری تکیه می‌زنم که نماد سختی‌ها و رنج‌هاست.
چون نیامد به دست صحبت یار
واکشم پا ز صحبت اغیار
هوش مصنوعی: وقتی که صحبت با یار به دست نیامد، از صحبت کردن با دیگران دست می‌کشم.