بخش ۱۰۳ - قصه غوری و حج رفتن او به یک تگ و بازگشتن او از منزل اول
به تمنای سیر و نیت گشت
واعظی بر حدود غور گذشت
بامدادان به مسجدی برخاست
بهر حضار مجلسی آراست
صفت کعبه و فضیلت حج
به براهین بیان نمود و حجج
نکتهها گفت جمله عشق آمیز
بیتها خواند جمله شوق انگیز
غوریی کش ز عشق لم یزلی
بود سری درون جان ازلی
چون ز واعظ شنید آن سخنان
جست از جای خویش نعره زنان
وصف خانه شنید و مستانه
خاست بر یاد صاحب خانه
چند باشی تو نیز افسرده
جنبشی کن اگر نهای مرده
جنبشی نی که آب و گل جنبد
بل کز آب و گل تو دل جنبد
پای بیرون نهد ازین گل و آب
روی در مستقر حسن ماب
شعله بَرزَد ز سینه آتش او
جانب کعبه شد عنانکش او
کهنه گُرگاو در برابر داشت
گرد در پا و کُرک در بر داشت
در کَفَش زاد نی و راحله نی
همرهش کاروان و قافله نی
پرس پرسان که کعبه کو و کجاست
وز ره او نشان راست کراست
دو سه فرسنگ رفت بس بی سنگ
وین جهان فراخ بر وی تنگ
پایدان پاره پای آبله شد
معده از رنج جوع در گله شد
آتش شوق او نشست فرو
شست از وصل کعبه دست فرو
ای بسا آتشی که ناگه جست
پرورش چون نیافت زود نشست
شرری را که جست ز آهن و سنگ
بی فروزینه مشکل است درنگ
وز فروزینه چون مدد یابد
بهرهای از بقای خود یابد
ور تو با هیمهاش دهی پیوند
شعله گردد به قدر هیمه بلند
تا به حدی که عالم افروزد
هر چه یابد ز خشک و تر سوزد
گیرد آنسان زبانه او زور
که نماند نشاندنش مقدور
همچنین جذبه کز درون خیزد
به گریبان جان درآویزد
گرچه باشد ضعیف و زود زوال
یابد از تربیت جمال و کمال
باید اول که بر خبر باشی
تا که آن جذبه از چه شد ناشی
منشأش را ز دست نگذاری
روی همت به سوی او آری
گوش داری ز شر اضدادش
کنی از اهل جذبه امدادش
هر که یابی ازان نمد کلهش
تاج سازی به فرق خاک رهش
خانه گیری به کوی و برزن او
نگذاری ز چنگ دامن او
یار از یار خلق دزدد و خوی
میوه از میوه رنگ گیرد و بوی
پهلوان باش و داد کار بده
یا نه پهلو به پهلوانی نه
پهلوانی که از زبردستی
باشدش پای بر سر هستی
افکند از فغان و شیون تو
بار هستی ز دوش و گردن تو
بخش ۱۰۲ - رحم اللاه مرئا عرف قدره و لم یتجاوز طوره: فرخ آن کس که وار خود بشناختبخش ۱۰۴ - قصه آن پهلوانی که مخنثی را دید که در جوار کعبه خود را بر خاک انداخته و از خوف گناهان خود فریاد و زاری برگفته گفت خداوندا این مخنث را بیامرز یا بار گناهان او را بر گردن من نه که از بیم تو بخواهد مرد: پهلوانی ز پر دلان عجم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به تمنای سیر و نیت گشت
واعظی بر حدود غور گذشت
هوش مصنوعی: واعظی که به دنبال آگاهی و دانش است، به مرزهای عمیق تفکر و اندیشه پا میگذارد.
بامدادان به مسجدی برخاست
بهر حضار مجلسی آراست
هوش مصنوعی: صبح زود به مسجدی رفت و جلسهای را برای حاضران آماده کرد.
صفت کعبه و فضیلت حج
به براهین بیان نمود و حجج
هوش مصنوعی: صفتهای کعبه و ارزشهای حج را به روشنی و دلایل قاطع توضیح داده است.
نکتهها گفت جمله عشق آمیز
بیتها خواند جمله شوق انگیز
هوش مصنوعی: این جمله به بیان دو موضوع مهم میپردازد: یکی عشق که در نکتهها و معانی نهفته است و دیگری شوق و هیجان که در ابیات شعر نمایان میشود. به عبارت دیگر، عشق و احساسات عمیق در هر نکته از گفتار وجود دارد و دیوانگی و شور و شوق در اشعار به وضوح دیده میشود.
غوریی کش ز عشق لم یزلی
بود سری درون جان ازلی
هوش مصنوعی: کسی که از عشق ابدی سرشار است، در درون جانش اندیشهای ازلی نهفته دارد.
چون ز واعظ شنید آن سخنان
جست از جای خویش نعره زنان
هوش مصنوعی: وقتی آن شخص به سخنان موعظهکننده گوش داد، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و با صدای بلند فریاد زد.
وصف خانه شنید و مستانه
خاست بر یاد صاحب خانه
هوش مصنوعی: داستان از خانهای است که با یاد صاحب آن، احساس شوق و خوشحالی به انسان دست میدهد، به گونهای که فرد به صورت شاداب و مستانه به یاد آن مکان میافتد.
چند باشی تو نیز افسرده
جنبشی کن اگر نهای مرده
هوش مصنوعی: هرچند تو هم ممکن است در حالتی غمگین و ناامید به سر ببری، اما بهتر است با حرکتی جدید و مثبت به زندگی ادامه دهی. در غیر این صورت، زندگیات بیروح و بیحرکت خواهد بود.
جنبشی نی که آب و گل جنبد
بل کز آب و گل تو دل جنبد
هوش مصنوعی: حرکتی که از آب و گل سرچشمه میگیرد نیست، بلکه حرکتی است که از دل تو ناشی میشود.
پای بیرون نهد ازین گل و آب
روی در مستقر حسن ماب
هوش مصنوعی: پای خود را از این گل و آب بیرون میگذارد و چهرهاش در زیبایی ثابت و جاودانه است.
شعله بَرزَد ز سینه آتش او
جانب کعبه شد عنانکش او
هوش مصنوعی: شعلهای از دل او برخاست و آنچنان تکانی خورد که به سمت کعبه حرکت کرد.
کهنه گُرگاو در برابر داشت
گرد در پا و کُرک در بر داشت
هوش مصنوعی: گرگ کهنسال در مقابلش گرد و غبار به پا داشت و پشمها و موهایی بر تنش بود.
در کَفَش زاد نی و راحله نی
همرهش کاروان و قافله نی
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده است که هرچند در سفر و راه همراهی وجود دارد، اما نی و زاد در واقع به تنهایی نمیتوانند همه چیز را مدیریت کنند. در حقیقت، در زندگی نیز هر فرد به تنهایی ممکن است با چالشها روبرو شود و نیاز به همراهی و همکاری دیگران داشته باشد.
پرس پرسان که کعبه کو و کجاست
وز ره او نشان راست کراست
هوش مصنوعی: از دیگران بپرس که کعبه کجاست و در کجا قرار دارد و نشانهی درست آن به چه کسی مربوط میشود.
دو سه فرسنگ رفت بس بی سنگ
وین جهان فراخ بر وی تنگ
هوش مصنوعی: چند فرسنگی را بدون سنگ طی کردم و در این جهان وسیع، احساس تنگی میکنم.
پایدان پاره پای آبله شد
معده از رنج جوع در گله شد
هوش مصنوعی: پای آبله دچار و پاره شده و معده از درد گرسنگی به شدت رنج میبرد.
آتش شوق او نشست فرو
شست از وصل کعبه دست فرو
هوش مصنوعی: اشتیاق به او مانند آتش است، که باعث میشود انسان از ارتباط با کعبه و عبادت دست بکشد و آرامش یابد.
ای بسا آتشی که ناگه جست
پرورش چون نیافت زود نشست
هوش مصنوعی: بسیاری از آتشها که به ناگاه شعلهور میشوند، چون از جایی پرورش نمییابند، به زودی خاموش میشوند.
شرری را که جست ز آهن و سنگ
بی فروزینه مشکل است درنگ
هوش مصنوعی: آتش زدن چیزی که از آهن و سنگ خالی از نیرومندی است، کار دشواری است و نیاز به صبر و تامل دارد.
وز فروزینه چون مدد یابد
بهرهای از بقای خود یابد
هوش مصنوعی: وقتی از عمق سقوط و ناامیدی یاری بگیری، میتوانی از زندگی خود بهرهای ببری و به بقای خود ادامه دهی.
ور تو با هیمهاش دهی پیوند
شعله گردد به قدر هیمه بلند
هوش مصنوعی: اگر تو آتش را با هیمهای پیوند دهی، شعله به اندازه هیمهای که استفاده کردهای، بلند خواهد شد.
تا به حدی که عالم افروزد
هر چه یابد ز خشک و تر سوزد
هوش مصنوعی: به حدی که انسان میتواند بر افروختن و روشن کردن دنیا تاثیر بگذارد، هر چیزی را که پیدا کند، چه خشک باشد و چه خیس، شعلهور میکند و میسوزاند.
گیرد آنسان زبانه او زور
که نماند نشاندنش مقدور
هوش مصنوعی: او به قدری قوی و چیرهدست است که اگر بر او تسلط پیدا کنی، دیگر نمیتوانی او را کنترل کنی و وادارش کنی که در جایی بماند.
همچنین جذبه کز درون خیزد
به گریبان جان درآویزد
هوش مصنوعی: احساسات و انگیزههایی که از عمق وجود انسان نشأت میگیرند، به شدت بر روح و جان او تاثیر میگذارند و او را به چالش میکشند.
گرچه باشد ضعیف و زود زوال
یابد از تربیت جمال و کمال
هوش مصنوعی: هرچند ممکن است ضعیف و زود از بین برود، اما از طریق تربیت، زیبایی و کمال به دست میآید.
باید اول که بر خبر باشی
تا که آن جذبه از چه شد ناشی
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی درک و شناختی دقیق از هر موضوعی پیدا کنی، ابتدا باید از اخبار و اطلاعات دقیق و صحیح آگاه باشی تا بتوانی بفهمی که آن جاذبه یا کشش از چه منبعی ناشی میشود.
منشأش را ز دست نگذاری
روی همت به سوی او آری
هوش مصنوعی: هرگز منشأ اصلی خود را فراموش نکن و با اراده و تلاش به سوی او حرکت کن.
گوش داری ز شر اضدادش
کنی از اهل جذبه امدادش
هوش مصنوعی: به این معنی است که اگر بتوانی از شر مشکلات و دشمنیها خلاص شوی، میتوانی از کمک و نیروی افرادی که در مسیر معنوی و الهی قرار دارند بهرهمند شوی.
هر که یابی ازان نمد کلهش
تاج سازی به فرق خاک رهش
هوش مصنوعی: هر کسی که از آن نمد (پوشش) چیزی داشته باشد، میتواند تاجی برای سرش بسازد و بر خاک مسیرش بگذارد.
خانه گیری به کوی و برزن او
نگذاری ز چنگ دامن او
هوش مصنوعی: در خیابانها و کوچهها، کسی را نمیگذارید که از دست او فرار کنید یا به راحتی رهایش کنید.
یار از یار خلق دزدد و خوی
میوه از میوه رنگ گیرد و بوی
هوش مصنوعی: دوست از دوست الهام میگیرد و میوه نیز از میوه رنگ و بوی خود را میگیرد.
پهلوان باش و داد کار بده
یا نه پهلو به پهلوانی نه
هوش مصنوعی: قدرتمند و نیرومند باش و اگر میخواهی کار درست را انجام بده، به تنهایی و بدون کمک دیگران پیش نرو.
پهلوانی که از زبردستی
باشدش پای بر سر هستی
هوش مصنوعی: انسانی که به مهارت و توانمندی خود افتخار میکند، میتواند بر تمام موانع و مشکلات زندگی غلبه کند.
افکند از فغان و شیون تو
بار هستی ز دوش و گردن تو
هوش مصنوعی: از صدای فریاد و شکایت تو، بار زندگی از دوش و گردن تو سقوط کرده است.