گنجور

بخش ۱۰۱ - قصه کلنگی که او را چون باز شکار کردن کبوتر هوس کرد و به واسطه این هوس از گرفتن کرم های آبی باز ماند و به شکار کبوتر نرسید بلکه خود شکاری دیگری شد

گازری در در نواحی بغداد
بود در کار گازری استاد
بر لب دجله گازری کردی
روزی خود ز گازری خوردی
بر لب آب دایما می دید
که کلنگی بزرگ می گردید
کرمکی چون ز آب بنمودی
نول کردی دراز و بربودی
به همان از جهان قناعت داشت
غیر آن جمله باد می پنداشت
داشت با عز من قنع پیوند
بود پروازگاهش اوج بلند
خوار ناکرده ذل من طمعش
بود بی ذلت طمع شبعش
ناگهان روزی از هوا بازی
تیز پری بلند پروازی
کرد سوی کبوتری آهنگ
نای او را گرفت سخت به چنگ
از سر همت بلند که داشت
اندکی خورد و بیشتر بگذاشت
از کرم نیست مدخلی کردن
خوان نهادن تمام خود خوردن
به ازان سفره حفره آتش
که نشد زو گرسنه ای دل خوش
چون بدید آن کلنگ ساده نهاد
آتشی در نهاد او فتاد
گفت من خود به جثه زو بیشم
شیوه او چرا نیندیشم
باد ازین کار و بار خویشم شرم
که به کرمی شوم چنین دلگرم
همه عالم پر از وحوش و طیور
چند باشم به کرمکی مغرور
بعد ازین همتی به کار کنم
لایق خویشتن شکار کنم
به جهان در دهم صلای کرم
خود خوردم طعمه و خورانم هم
این بگفت و گشاد بال چو باز
از زمین کرد بر هوا پرواز
از قضا دید کز میان هوا
شد مطوق حمامه ای پیدا
کرد بر وی به سان باز کمین
تا فرو گیردش به چنگل کین
سرنگون شد ز بخت بد فرمای
در غدیری فتاد پر گل و لای
ماند در لای و گل پر و بالش
شد به ادبار مبدل اقبالش
دید گازر و شکاریی بی فخ
گفت به به که نیک شد مطبخ
بر گرفتش روان و با دل شاد
رو به خلوتسرای خویش نهاد
کرد شخصی سؤال ازو به شگفت
کین چه مرغ است در جوابش گفت
این کلنگیست کرده شهبازی
خورده زین صنعت تبه بازی
ساخته از پی شکار فنی
کرده خود را شکار همچو منی
هر که افزون کشد قدم ز گلیم
افکند خویش را به ورطه بیم
باز را در شکار بودن به
جغد را جغدوار بودن به

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گازری در در نواحی بغداد
بود در کار گازری استاد
هوش مصنوعی: در نواحی بغداد، فردی به نام گازر وجود داشت که در کار خود مهارت زیادی داشت.
بر لب دجله گازری کردی
روزی خود ز گازری خوردی
هوش مصنوعی: روزی به کنار دجله رفتم و از آنجا بهره‌ای بردم، اما بعدها نتیجه‌اش را چشیدم و آنچه به دست آوردم به من آسیب زد.
بر لب آب دایما می دید
که کلنگی بزرگ می گردید
هوش مصنوعی: در کنار آب، همواره شاهد بود که یک کلنگ بزرگ در حال چرخش و حرکت است.
کرمکی چون ز آب بنمودی
نول کردی دراز و بربودی
هوش مصنوعی: یک کرم کوچک وقتی از آب بیرون آمد، طولی کشید و خود را دراز کرد و به حرکت درآمد.
به همان از جهان قناعت داشت
غیر آن جمله باد می پنداشت
هوش مصنوعی: او از جهان تنها به همان مقدار که نیاز داشت قناعت می‌کرد و باقی چیزها را بیهوده می‌پنداشت.
داشت با عز من قنع پیوند
بود پروازگاهش اوج بلند
هوش مصنوعی: او با شرافت و عزت خود پیوندی دارد که باعث می‌شود به اوج و بلندپروازی برسد.
خوار ناکرده ذل من طمعش
بود بی ذلت طمع شبعش
هوش مصنوعی: کسی که به من بی‌احترامی نکرده، نسبت به من طمع و امید دارد، در حالی که او با ذلت به سر نمی‌برد، بلکه با طمع به آرامش و رضایت می‌رسد.
ناگهان روزی از هوا بازی
تیز پری بلند پروازی
هوش مصنوعی: روزی ناگهان، پرنده‌ای بزرگ و چابک از آسمان ظاهر شد و بازیگوشی کرد.
کرد سوی کبوتری آهنگ
نای او را گرفت سخت به چنگ
هوش مصنوعی: او به سوی کبوتر رفت و صدای نای او را با قوت در دست گرفت.
از سر همت بلند که داشت
اندکی خورد و بیشتر بگذاشت
هوش مصنوعی: او به خاطر اراده و تلاش بالا، کمی از آنچه داشت برداشت و بیشتر آن را رها کرد.
از کرم نیست مدخلی کردن
خوان نهادن تمام خود خوردن
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی که با بزرگواری و محبت به دیگران کمک می‌کند و دستگیرشان می‌شود، نباید از فضیلت خود برای نفع شخصی بهره‌برداری کند. در واقع، آنچه که انجام می‌دهد باید خالصانه و بدون انتظار پاداش باشد.
به ازان سفره حفره آتش
که نشد زو گرسنه ای دل خوش
هوش مصنوعی: بهتر از آن است که در کنار سفره‌ای که در آن آتش گرفته و هیچ‌کس از آن بهره‌مند نشده است، به گرسنگی و بی‌دل‌خوشی زندگی کنیم.
چون بدید آن کلنگ ساده نهاد
آتشی در نهاد او فتاد
هوش مصنوعی: وقتی او آن کلنگ ساده را دید، آتش اشتیاق و احساساتش در درونش شعله‌ور شد.
گفت من خود به جثه زو بیشم
شیوه او چرا نیندیشم
هوش مصنوعی: می‌گوید که من خودم از او بزرگتر هستم، پس چرا باید به شیوه‌ی او فکر کنم؟
باد ازین کار و بار خویشم شرم
که به کرمی شوم چنین دلگرم
هوش مصنوعی: باد از این وضعیت و حالتی که دارم، خجالت می‌کشم که به خاطر محبت، اینقدر امیدوار و دلگرم شده‌ام.
همه عالم پر از وحوش و طیور
چند باشم به کرمکی مغرور
هوش مصنوعی: در این دنیا پر از موجودات وحشی و پرندگان، من فقط به یک کرمک کوچک و مغرور تبدیل شده‌ام.
بعد ازین همتی به کار کنم
لایق خویشتن شکار کنم
هوش مصنوعی: از این به بعد تلاش و تلاشی انجام می‌دهم که شایسته‌ی خودم باشد و به دنبال شکار ایده‌ها و موفقیت‌ها بروم.
به جهان در دهم صلای کرم
خود خوردم طعمه و خورانم هم
هوش مصنوعی: من در این دنیا با لطف و مهربانی خودم را به دیگران می‌زنم و همزمان خودم را نیز تسلیم مردم می‌کنم.
این بگفت و گشاد بال چو باز
از زمین کرد بر هوا پرواز
هوش مصنوعی: او این را گفت و بال‌هایش را مانند باز باز کرد و از زمین برخاست و به هوا پرواز کرد.
از قضا دید کز میان هوا
شد مطوق حمامه ای پیدا
هوش مصنوعی: اتفاقاً دید که در میان آسمان، یک قمری پیدا شد.
کرد بر وی به سان باز کمین
تا فرو گیردش به چنگل کین
هوش مصنوعی: او مانند یک باز کمین کرده است تا به چنگش درآورد و انتقامش را بگیرد.
سرنگون شد ز بخت بد فرمای
در غدیری فتاد پر گل و لای
هوش مصنوعی: به خاطر بدی بخت، او از موقعیت و جایگاه خود سقوط کرد و در شرایطی سخت و نامناسب قرار گرفت.
ماند در لای و گل پر و بالش
شد به ادبار مبدل اقبالش
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و دشوار، فرصتی که برای فرد ایجاد شده بود، به ناامیدی و بی‌عرضگی تبدیل شد و در نهایت او را به وضعیتی نامناسب دچار کرد.
دید گازر و شکاریی بی فخ
گفت به به که نیک شد مطبخ
هوش مصنوعی: گازر و شکاری به یکدیگر نگاه کردند و با تعجب گفتند: چقدر خوب شد که آشپزخانه آماده است.
بر گرفتش روان و با دل شاد
رو به خلوتسرای خویش نهاد
هوش مصنوعی: او با روحی شاداب و دل خوش به سوی منزل شخصی‌اش رفت.
کرد شخصی سؤال ازو به شگفت
کین چه مرغ است در جوابش گفت
هوش مصنوعی: شخصی از دیگری سوالی پرسید و با تعجب از او خواست تا توضیح بدهد که آن پرنده چیست. او در پاسخ گفت...
این کلنگیست کرده شهبازی
خورده زین صنعت تبه بازی
هوش مصنوعی: این کلنگ، ابزاری است که شهباز (نماد قدرت و آزادي) را به چالش کشیده و به خاطر این مهارت، به ناکامی دچار شده است.
ساخته از پی شکار فنی
کرده خود را شکار همچو منی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی که خود را به گونه‌ای خاص ساخته و تربیت کرده، در واقع مانند یک شکارچی با دقت و آگاهی عمل می‌کند. او به طور هوشمندانه خود را فراهم کرده تا به هدفش برسد، مانند یک شکارچی که به دنبال شکار است. به نوعی، این بیانگر تلاشی است که انسان در راه اهدافش انجام می‌دهد.
هر که افزون کشد قدم ز گلیم
افکند خویش را به ورطه بیم
هوش مصنوعی: هر کسی که در تلاش و کوشش خود افراط کند و از حد بگذرد، در نهایت ممکن است خود را به خطر بیندازد.
باز را در شکار بودن به
جغد را جغدوار بودن به
هوش مصنوعی: باز در شکار، مانند جغد که در تاریکی شب زندگی می‌کند. به عبارتی، توانایی‌های هر موجودی متناسب با شرایط و محیط خود است.

حاشیه ها

1397/08/02 16:11
یاسر

با سلام در بیت چهارم مصرع دوم "نوک کردی دراز و..."احتمالا صحیح تر است.