گنجور

بخش ۱۰۰ - تمثیل

سگکی می شد استخوان به دهان
کرده ره بر کنار آب روان
بس که آن آب صاف و روشن بود
عکس آن استخوان در آب نمود
برد بیچاره سگ گمان که مگر
هست در آب استخوان دگر
لب چو بگشاد سوی آن به شتاب
استخوانش از دهان فتاد در آب
نیست را هستی توهم کرد
بهر آن نیست هست را گم کرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سگکی می شد استخوان به دهان
کرده ره بر کنار آب روان
هوش مصنوعی: سگی استخوانی را به دهان گرفته بود و در کنار آب جاری به راه خود ادامه می‌داد.
بس که آن آب صاف و روشن بود
عکس آن استخوان در آب نمود
هوش مصنوعی: به خاطر شفافیت و روشنی آب، تصویر استخوان در آن به وضوح دیده می‌شد.
برد بیچاره سگ گمان که مگر
هست در آب استخوان دگر
هوش مصنوعی: سگ بیچاره فکر می‌کند که در آب استخوان دیگری وجود دارد، اما در حقیقت چنین نیست.
لب چو بگشاد سوی آن به شتاب
استخوانش از دهان فتاد در آب
هوش مصنوعی: وقتی لب به سخن گشود و به سوی آن شخص رفت، استخوانش از دهانش به سرعت به آب افتاد.
نیست را هستی توهم کرد
بهر آن نیست هست را گم کرد
هوش مصنوعی: موجودی که وجود ندارد را به اشتباه وجودی در نظر می‌گیری و به همین دلیل وجود واقعی را از دست می‌دهی.