شمارهٔ ۹ - در مدح رکن الدین
تا همی بر گل نقاب از خط مشکین آورد
مرکب صبر مرا هر لحظه در زین آورد
چرخ از کف الخضیب انگشت حیرت بر دهان
پیش آن رخسار و آن دندان شیرین آورد
شاهراه عرصه عشق رخ او عقلرا
گرچه بیدق رو بود در سیر فرزین آورد
بین که در تنگ شکر چون ز هر کرده تعبیه
تلخی پاسخ نگر کان لعل شیرین آورد
گر کند زان خط بارز شرح بر مجموع حسن
صفحه ارژنگ را در حشو ترقین آورد
دل چو جوید مخلصی از بند زلف کافرش
رخ بمیدان صدور دولت و دین آورد
آنکه با عزمش نماید مرکب خورشید کند
وانکه با حلمش نماید توسن افلاک تند
آخرای جان جهان تدبیر وصلت چون کنم
چند در چنگ فراقت دیدگان پر خون کنم
افعی زلفت که برزمرد همی غلطد چرا
خیره بروی هر زمان از جزع بر افسون کنم
یکشب ار بینم دو دست خویش طوق گردنت
خاک پای خود ردای گردن گردون کنم
ور شوم ساقی زجام لعل نوشینت شبی
هجر را در جام وصل از زلف تو مفتون کنم
در خم آن زلف چون چوگان تو گوی دلم
تنک میدانست پس با صبر جولان چون کنم
آتش عشقت شراری بر دلم افروختست
از برای کشتن آن دیده چون جیحون کنم
در ضمیر من چو مدح صدر عالم مضمرست
محنت عشقت بعون او زدل بیرون کنم
پادشاه بخت و دانش رکن دین صدر جهان
آفتاب سایه گستر خواجه سلطان نشان
ای زجود و فغان از بحر و کان برخاسته
وی ز طبعت چشمه حیوان و کوثر خاسته
کعبتین رای تو در طاسه گردون زده
پس زعکس نقش آن این هفت اختر خاسته
تا فشاند واسطه در عقد نفس ناطقه
عقل را از درج لفظت در و گوهر خاسته
از پی عطر مشام ساکنان قدس چرخ
از نقط های خط تو گوی عنبر خاسته
ازهران خاریکه بروی جسته از خلقت نسیم
در زمان ز ازهار لطفت شاخ عبهر خاسته
باشد آن کلک تو نی یا نیشکر کز نوک او
طوطیان عقلرا صد تنگ شکر خاسته
بهرعین و صاد یعنی صاعدت هر مه هلال
بر مثال عین نعلی از فلک برخاسته
پیش رای روشنت خورشید چه بود شعله
پیش طبع در فشانت کیست دریا سفله
شمارهٔ ۸ - در مدح رکن الدین مسعود: عشق چون دل سوی جانان میکشدشمارهٔ ۱۰ - در مدح سلطان ملکشاه سلجوقی: یارب این خوش نفس باد صباست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا همی بر گل نقاب از خط مشکین آورد
مرکب صبر مرا هر لحظه در زین آورد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از زیبایی و ظرافت گل سخن میگوید و اشاره میکند که حالتی از آرامش و صبر در دل او به وجود آمده است. این احساس آرامش و زیبایی همچون زینی برای اوست که در هر لحظه او را تحت تأثیر قرار میدهد.
چرخ از کف الخضیب انگشت حیرت بر دهان
پیش آن رخسار و آن دندان شیرین آورد
هوش مصنوعی: چرخ فلک از زیبایی چهره و دندانهای شیرین تو حیرتزده شده و انگشت به دهان گذاشته است.
شاهراه عرصه عشق رخ او عقلرا
گرچه بیدق رو بود در سیر فرزین آورد
هوش مصنوعی: مسیر اصلی عشق به چهره او، عقل را در سفر خود به سمت فرزین، هرچند که نادان باشد، در کشاکش قرار میدهد.
بین که در تنگ شکر چون ز هر کرده تعبیه
تلخی پاسخ نگر کان لعل شیرین آورد
هوش مصنوعی: به دقت نگاه کن که چگونه در میان شیرینی و شکر، تلخیها وجود دارد. در اینجا، پاسخ تلخی که از هر چیزی به وجود آمده، به ما نشان میدهد که آن لعل (مروارید) شیرین را به ما میآورد.
گر کند زان خط بارز شرح بر مجموع حسن
صفحه ارژنگ را در حشو ترقین آورد
هوش مصنوعی: اگر آن خط زیبا بتواند توضیحی بر زیباییهای گوناگون دنیا ارائه دهد، مانند تزییناتی که به آن زیبایی میبخشند.
دل چو جوید مخلصی از بند زلف کافرش
رخ بمیدان صدور دولت و دین آورد
هوش مصنوعی: دل وقتی به دنبال یک همراه خالص و صادق میگردد، از زیبایی و جذابیت ظاهری که به آن وابسته است، آزاد میشود و به میدان قدرت و حقایق زندگی وارد میشود.
آنکه با عزمش نماید مرکب خورشید کند
وانکه با حلمش نماید توسن افلاک تند
هوش مصنوعی: کسی که با عزم و اراده خود خورشید را به حرکت درآورد و کسی که با صبوری و حلم خود میتواند اسب آسمانها را به تندی براند.
آخرای جان جهان تدبیر وصلت چون کنم
چند در چنگ فراقت دیدگان پر خون کنم
هوش مصنوعی: در آخرین لحظات زندگیام، چگونه میتوانم برای وصلت با تو تدبیر کنم؟ به گونهای که فقط به فکر تو باشم و چشمانم از اشک و اندوه پر شود.
افعی زلفت که برزمرد همی غلطد چرا
خیره بروی هر زمان از جزع بر افسون کنم
هوش مصنوعی: من از زلف تو که مانند افعی میپیچد و بر زمین میغلتد، شگفتزدهام و نمیدانم چرا همیشه با نگرانی به تو نگاه میکنم تا شاید بتوانم تو را تسخیر کنم.
یکشب ار بینم دو دست خویش طوق گردنت
خاک پای خود ردای گردن گردون کنم
هوش مصنوعی: اگر یک شب ببینم که دستانم را به دور گردن تو حلقه کردهام، آنقدر با تو عشق میورزم که زمین را چون ردای گردن آسمان بپوشانم.
ور شوم ساقی زجام لعل نوشینت شبی
هجر را در جام وصل از زلف تو مفتون کنم
هوش مصنوعی: اگر دچار بیخوابی شوم و نوشیدنی شیرینت را در دست داشته باشم، شب جدایی را با جام وصالت پر کنم و دلخوشیام را به زلف تو وابسته سازم.
در خم آن زلف چون چوگان تو گوی دلم
تنک میدانست پس با صبر جولان چون کنم
هوش مصنوعی: در خم آن زلف که همچون چوب چوگان است، دل من احساس میکند که در میدان رقابت کم میآورد. پس چگونه باید با صبر در این عرصه به جولان بپردازم؟
آتش عشقت شراری بر دلم افروختست
از برای کشتن آن دیده چون جیحون کنم
هوش مصنوعی: آتش عشق تو شعلهای در دل من روشن کرده است که میخواهم با آن، چشمانم را مثل جیحون (رودخانهای بزرگ) به طور کامل نابود کنم.
در ضمیر من چو مدح صدر عالم مضمرست
محنت عشقت بعون او زدل بیرون کنم
هوش مصنوعی: در دل من از خوبیهای بزرگترین انسانها سخنها هست، اما به کمک او میخواهم غم عشق تو را از دل بیرون برانم.
پادشاه بخت و دانش رکن دین صدر جهان
آفتاب سایه گستر خواجه سلطان نشان
هوش مصنوعی: پادشاهی که خوشبخت و داناست، پایهگذار دین و ریشۀ عالم است. او مانند خورشید، سایهاش بر همه گسترده است و نشان سلطنتش بر همه آشکار است.
ای زجود و فغان از بحر و کان برخاسته
وی ز طبعت چشمه حیوان و کوثر خاسته
هوش مصنوعی: تو از زحمات و نالهها بیرون آمدهای و مانند چشمهای که جان و حیات را به ارمغان میآورد، آب حیات و نعمتهای فراوانی از وجودت جاری شده است.
کعبتین رای تو در طاسه گردون زده
پس زعکس نقش آن این هفت اختر خاسته
هوش مصنوعی: شما به مانند دو کعبه، در دایره افلاک حضور دارید، اما با توجه به اینکه تصویر شما معکوس شده، این هفت ستاره نیز به سمت بالا رفتهاند.
تا فشاند واسطه در عقد نفس ناطقه
عقل را از درج لفظت در و گوهر خاسته
هوش مصنوعی: عقل به عنوان واسطهای در فهم و بیان افکار و احساسات انسانی، نقش مهمی را ایفا میکند. او تلاش میکند تا الفاظ و معانی عمیق را در قالبی مناسب و زیبا بیان کند، مانند جواهر که در ظرفی شیک نشان داده میشود. این امر نشاندهنده اهمیت طرز بیان و نحوه انتقال اندیشههاست.
از پی عطر مشام ساکنان قدس چرخ
از نقط های خط تو گوی عنبر خاسته
هوش مصنوعی: به دنبال بوی خوشی که از ساکنین قدس به مشام میرسد، چرخ فلک از نقطههای خط تو، بوی خوشی مانند عطر عنبر برمیافزاید.
ازهران خاریکه بروی جسته از خلقت نسیم
در زمان ز ازهار لطفت شاخ عبهر خاسته
هوش مصنوعی: هر خار و ناگواری که از زمین سر برآورده، در حقیقت از لطافت و زیبایی آفرینش نسیم نشأت میگیرد.
باشد آن کلک تو نی یا نیشکر کز نوک او
طوطیان عقلرا صد تنگ شکر خاسته
هوش مصنوعی: باشد آن قلم تو مثل نی یا شکر که از نوک آن، طوطیان عقل برای خود صدها ظرف شکر جمع کردهاند.
بهرعین و صاد یعنی صاعدت هر مه هلال
بر مثال عین نعلی از فلک برخاسته
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ماه و زیبایی آن پرداخته است. شاعر به تصویر کشیدن ماه هلالی میپردازد که به مانند یک عینک یا چشم از آسمان به پایین آمده است. در این تصویر، ماه به گونهای توصیف شده که برجسته و درخشان به نظر میرسد، گویی از آسمان بر زمین آمده و به زیبایی به چشم میخورد. این توصیف شاعرانگی و کارکردهای زیباییشناختی طبیعت را نشان میدهد.
پیش رای روشنت خورشید چه بود شعله
پیش طبع در فشانت کیست دریا سفله
هوش مصنوعی: در برابر نور و روشنی خورشید، شعلهای که به سلیقه و ذوق میافروزد چه ارزشی دارد؟ چه کسی میتواند به دریا و عمق آن بیاحترامی کند؟