شمارهٔ ۸ - در مدح رکن الدین مسعود
عشق چون دل سوی جانان میکشد
عقل را در زیر فرمان میکشد
شرح نتوان دادن اندر عمرها
آنچه جان از دست جانان میکشد
تا کشید آن خط مشگین گرد ماه
دل قلم بر صفحه جان میکشد
چرخ بر دوش از مه نو غاشیش
از بن سی و دو دندان میکشد
کوه همرنگ لبت لعلی نیافت
تیغ در خورشید رخشان میکشد
چشم من در تشنگی زان غرقه شد
کاب ازان چاه زنخدان میکشد
گوی دل تا پاک می بیند رخت
وانگهی از نیل چوگان میکشد
با چنین حسن ار این وفائی داشتی
کار ما را این چنین نگذاشتی
دست گیر ایجان که فرصت در گذشت
پایمردی کن که آب از سر گذشت
روی چون خورشید بنمای از نقاب
کابم از سر همچو نیلوفر گذشت
ای بسا کز هجرت آب چشم من
همچو باد مهرگان بر زر گذشت
گفتی از پی هجر تو دارد وصال
هم نبود و مدت دیگر گذشت
چند گوئی سرگذشت دل بگوی
کار دل اکنون گذشت از سر گذشت
از لب تو بو العجب تر پاسخت
کاینچنین تلخ است و بر شکر گذشت
وای تو کت خون من در گردنست
ورنه ما را نیک و بدهم در گذشت
جان چو سنگین بود تأثیری نکرد
ور نه هجران تو تقصیری نکرد
سلسله بر طرف دیبا افکند
تا دل اندر بند سودا افکند
سرکشی بر دست گیرد هر زمان
کار ما چون زلف در پا افکند
دل بحیلت میبرد از عاشقان
وانگهی در قعر دریا افکند
گاه وعده دامی از امید و بیم
بر ره امروز و فردا افکند
در هوایش ذره است اینغم اگر
آفتابش سایه بر ما افکند
دل اگر از دست او آهی زند
آتش اندر سنگ خارا افکند
خود نیندیشد که روزی عاشقی
داوری با صدر دنیا افکند
رکن دین مسعود صدر روزگار
کز وجودش خاست قدر روزگار
از زبانش در مکنون می جهد
وز بیانش گنج قارون می جهد
معنی روشن ز لفظ در فشانش
همچو برق از ابر بیرون می جهد
از نهیبش قطره قطره همچو خوی
از مسام دشمنش خون می جهد
عاریت دارد ز رای روشنش
شعله کز مهر گردون می جهد
با کف گوهر فشان او حباب
چون عرق بر روی جیحون می جهد
کار او بین کز فلک چون میرود
خصم او بین کز جهان چون می جهد
باش تا گردد شکفته گلبنش
کاین صبا بر غنچه اکنون می جهد
دست و طبعش آنچنان راد آمدند
کابر و بحر از وی بفریاد آمدند
ای ز لفظت جان اغانی یافته
وی ز جودت آز امانی یافته
ای رسیده قدر تو تا عالمی
کو نشان از بی نشانی یافته
نه سپهر از دور اول چون تو دید
نه جهانت هیچ ثانی یافته
زیر هر حرفی ز تو گاه سخن
جان دانش صد معانی یافته
باد از لطفت سبک روح آمده
خاک از حلمت گرانی یافته
خضر جان از لفظ گوهر بار تو
طعم آب زندگانی یافته
سوسن آزاد بهر مدح تو
از طبیعت ده زبانی یافته
صبح اگر بی رای تو یکدم زند
خشم تو افلاک را بر هم زند
منبر از وعظت مزین میشود
مسند از دستت ممکن میشود
روز بدعت از تو تیره میرود
چشم ملت از تو روشن میشود
تا تو سر بیرون زدی از جیب غیب
پای فتنه زیر دامن میشود
هر کجا تو برگشادی درج نطق
گوهر از لفظ تو خرمن میشود
پیش وهم تیز تو آتش ز شرم
در درون سنگ و آهن میشود
هر سری کز چنبرت بیرون شدست
ریسمانش طوق گردن میشود
هم ز فر دولت تست این که خود
مدح تو منظوم بی من میشود
در جهان امروز بردابرد تست
دولت و اقبال تیغ آورد تست
یارب ایندولت چنین پاینده باد
آفتابت بر جهان تابنده باد
همچو چشم ابر پر گریه است خصم
چون دهان گل لبت پرخنده باد
گوش این چرخ صدف شکل تهی
از در الفاظ تو آکنده باد
تند باد قهر و خشمت از جهان
بیخ عمر دشمنت برکنده باد
آفتاب دین زتو رخشنده گشت
سایه تو تا ابد پاینده باد
روز عید تست و قربان خصم تو
اینچنین عیدی ترا فرخنده باد
تا ز چرخ آید دورنگی روز و شب
روزگارت رام و چرخت بنده باد
یارب این صدر جهان منصور دار
چشم بد از روزگارش دور دار
شمارهٔ ۷ - در شکایت از روزگار: بازم ز دور چرخ جگر خون همیشودشمارهٔ ۹ - در مدح رکن الدین: تا همی بر گل نقاب از خط مشکین آورد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق چون دل سوی جانان میکشد
عقل را در زیر فرمان میکشد
هوش مصنوعی: عشق مانند نیرویی است که دل را به سوی محبوب میکشاند و عقل را تحت تسلط خود قرار میدهد.
شرح نتوان دادن اندر عمرها
آنچه جان از دست جانان میکشد
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان شرح داد که در طول عمر چه بر جان انسان میگذرد وقتی که از دست محبوبش رنج میبرد.
تا کشید آن خط مشگین گرد ماه
دل قلم بر صفحه جان میکشد
هوش مصنوعی: نزدیک شد که آن خط سیاه مانند موهای مشکی به دور ماه دل درخشید و قلم زندگی بر دل مینویسد.
چرخ بر دوش از مه نو غاشیش
از بن سی و دو دندان میکشد
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر زیبایی از دورانی اشاره شده که همچون چرخ، بارش را به دوش میکشد و این بار از نوید یک ماه جدید و راستای خاصی برخوردار است. تمام این تصویر، نمادی از تغییر و در عین حال، سختیهایی است که انسانها در زندگی خود با آن دست و پنجه نرم میکنند. در عین حال، وجود موانع و پیامدهای زندگی را نمیتوان نادیده گرفت.
کوه همرنگ لبت لعلی نیافت
تیغ در خورشید رخشان میکشد
هوش مصنوعی: کوه به رنگ لبت زیبایی ندارند و تیغی که به خورشید تابان میرسد، نمیتوان یافت.
چشم من در تشنگی زان غرقه شد
کاب ازان چاه زنخدان میکشد
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر این تشنگی، مثل کسی که در چاه غرق شده باشد، به آن لبهای خوشگل همواره خیره میشود.
گوی دل تا پاک می بیند رخت
وانگهی از نیل چوگان میکشد
هوش مصنوعی: دل وقتی که پاک و بیآلایش باشد، زیبایی تو را به خوبی میبیند و سپس از رنگ نیلین چوگان بهره میگیرد.
با چنین حسن ار این وفائی داشتی
کار ما را این چنین نگذاشتی
هوش مصنوعی: اگر با این زیبایی، وفاداری هم داشتی، شرایط ما اینگونه نمیشد و اینگونه رهایمان نمیکردی.
دست گیر ایجان که فرصت در گذشت
پایمردی کن که آب از سر گذشت
هوش مصنوعی: بیا و به کمکم بشتاب، زیرا زمان از دست رفته است. باید شجاع و دلیر باشی، چون کار از کار گذشته و مشکلات بالا گرفتهاند.
روی چون خورشید بنمای از نقاب
کابم از سر همچو نیلوفر گذشت
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از معشوق خود میخواهد که چهرهاش را مانند خورشید نشان دهد و حجاب یا نقاب را از روی خود بردارد. او میخواهد تا زیبایی و درخشش او را به وضوح ببیند، مانند نیلوفری که از آب میگذرد و خود را نمایان میکند.
ای بسا کز هجرت آب چشم من
همچو باد مهرگان بر زر گذشت
هوش مصنوعی: بسیاری از وقتها، اشکهای من به خاطر جدایی مانند نسیم مهرگان بر روی طلا جاری میشود و از آن عبور میکند.
گفتی از پی هجر تو دارد وصال
هم نبود و مدت دیگر گذشت
هوش مصنوعی: تو گفتی که انتظار ماندن برای وصال تو بیفایده است و حالا مدتی طولانی سپری شده است.
چند گوئی سرگذشت دل بگوی
کار دل اکنون گذشت از سر گذشت
هوش مصنوعی: چند بار از ماجرای دل میگویی؟ بهتر است که به کار دل بپردازی، چرا که اکنون همه چیز از خاطرهها گذشته است.
از لب تو بو العجب تر پاسخت
کاینچنین تلخ است و بر شکر گذشت
هوش مصنوعی: پاسخ تو از لبت که اینقدر تلخ و ناگوار است، واقعاً شگفتانگیز است، در حالی که معمولاً به شیرینی و خوشی تعبیر میشود.
وای تو کت خون من در گردنست
ورنه ما را نیک و بدهم در گذشت
هوش مصنوعی: این ابیات به معنای این است که شخصی به نوعی احساس گناه یا مسئولیت میکند و میگوید که اگرچه کسی ممکن است به او آسیب زده باشد، اما او خود را خیلی تحت تأثیر این موضوع نمیبیند و به گذشته و تجربیاتش نگاه میکند. در واقع، نویسنده به این نکته اشاره میکند که گذشته و نتایج آن بیشتر از مسائل فوری او را تحت تأثیر قرار میدهد.
جان چو سنگین بود تأثیری نکرد
ور نه هجران تو تقصیری نکرد
هوش مصنوعی: اگر دل سنگین باشد، هیچ تأثیری احساس نمیشود؛ اما اگر دل سبک باشد، جدایی تو هیچ گناهی نداشته است.
سلسله بر طرف دیبا افکند
تا دل اندر بند سودا افکند
هوش مصنوعی: زنجیری که بر دوش داشت بر روی پارچهای نرم و لطیف انداخت تا دلش را در غم عشق و آرزو گرفتار کند.
سرکشی بر دست گیرد هر زمان
کار ما چون زلف در پا افکند
هوش مصنوعی: هر بار که دلمان ناز و کرشمه میکند، کار ما بر دوش سرکشی و بیتابی میافتد، مانند زلفی که در پاهایمان پیچیده شده است.
دل بحیلت میبرد از عاشقان
وانگهی در قعر دریا افکند
هوش مصنوعی: دل به فریب عاشقان میرباید و سپس آن را در عمق دریا میاندازد.
گاه وعده دامی از امید و بیم
بر ره امروز و فردا افکند
هوش مصنوعی: گاه افرادی به ما وعدههایی میدهند که ما را به خاطر امید و ترس به تأخیر میاندازند و از امروز و فردا غافل میکنند.
در هوایش ذره است اینغم اگر
آفتابش سایه بر ما افکند
هوش مصنوعی: اگر در هوای او یک ذره از عشق وجود داشته باشد، حتی اگر آفتاب زندگیاش بر ما سایه بیفکند، باز هم ما تحت تاثیر آن قرار میگیریم.
دل اگر از دست او آهی زند
آتش اندر سنگ خارا افکند
هوش مصنوعی: اگر دل از عشق او آهی بکشد، حتی سنگ سخت را هم میسوزاند.
خود نیندیشد که روزی عاشقی
داوری با صدر دنیا افکند
هوش مصنوعی: او به این فکر نکرد که روزی عشق او باعث شود که قضاوتی در بالاترین مقام دنیا انجام گیرد.
رکن دین مسعود صدر روزگار
کز وجودش خاست قدر روزگار
هوش مصنوعی: رکن دین، شخصی به نام مسعود است که در زمان خود اهمیت و اعتبار زیادی دارد و وجود او باعث روشن شدن ارزشهای دورانش شده است.
از زبانش در مکنون می جهد
وز بیانش گنج قارون می جهد
هوش مصنوعی: از صحبتهای او مطالب ارزشمندی بیرون میآید و از آنچه میگوید، ثروت و دانشی بزرگ آشکار میشود.
معنی روشن ز لفظ در فشانش
همچو برق از ابر بیرون می جهد
هوش مصنوعی: معنی واضح و روشن کلمات به سرعت و ناگهان مانند صاعقهای که از ابر بیرون میزند، نمایان میشود.
از نهیبش قطره قطره همچو خوی
از مسام دشمنش خون می جهد
هوش مصنوعی: از صدای دلخراش و هشدارآمیز او، مانند خونریزی که از زخمهای دشمنش سرچشمه میگیرد، نالهای به گوش میرسد.
عاریت دارد ز رای روشنش
شعله کز مهر گردون می جهد
هوش مصنوعی: شعلهای که از اندیشهی روشنی او برمیخیزد، به نوعی وامدار است و از عشق آسمانی سرچشمه میگیرد و شکوفا میشود.
با کف گوهر فشان او حباب
چون عرق بر روی جیحون می جهد
هوش مصنوعی: با دستهای او که گنجینهای از زیبایی را به نمایش میگذارد، حبابها مانند عرقی که بر روی آب میجوشد، سر برمیآورند و به سطح جیحون میرسند.
کار او بین کز فلک چون میرود
خصم او بین کز جهان چون می جهد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کار و رفتار او به گونهای است که وقتی به آسمان (فلک) توجه میکنیم، دشمنش را (خصم) میبینیم که از جهان (دنیا) دور میشود و به سوی دیگری میجهد. یعنی حرکت و تأثیر او به حدی قوی است که دشمنش هم به سمت دیگری میگریزد.
باش تا گردد شکفته گلبنش
کاین صبا بر غنچه اکنون می جهد
هوش مصنوعی: منتظر باش تا باغ گلابیاش شکفته شود؛ چرا که نسیم بهار اکنون بر روی غنچهها میوزد.
دست و طبعش آنچنان راد آمدند
کابر و بحر از وی بفریاد آمدند
هوش مصنوعی: دست و توان او به قدری قوی و راستین بود که حتی زمین و دریا هم از او کمک خواستند.
ای ز لفظت جان اغانی یافته
وی ز جودت آز امانی یافته
هوش مصنوعی: تو به خاطر کلامت جان را سرشار از شادی کردهای و به واسطه سخاوتت، دیگران را از عذاب نجات دادهای.
ای رسیده قدر تو تا عالمی
کو نشان از بی نشانی یافته
هوش مصنوعی: ای دوستی، تو آنقدر رشد کردهای که حالا همهی دنیا نشانهای از وجود تو میبینند، حتی اگر تو خودت به ناشناسی راضی باشی.
نه سپهر از دور اول چون تو دید
نه جهانت هیچ ثانی یافته
هوش مصنوعی: نه آسمان در آغاز، تو را مانند تو مشاهده کرد و نه دنیا هیچ موجود دیگری را چون تو پیدا کرده است.
زیر هر حرفی ز تو گاه سخن
جان دانش صد معانی یافته
هوش مصنوعی: هر کلمهای که از تو بیان میشود، در پس خود پر از معانی عمیق و ارزشمند است.
باد از لطفت سبک روح آمده
خاک از حلمت گرانی یافته
هوش مصنوعی: باد به خاطر لطف تو سبکی و سرزندگی گرفته و خاک به خاطر بردباریات سنگینی و وقار پیدا کرده است.
خضر جان از لفظ گوهر بار تو
طعم آب زندگانی یافته
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که روح خضر با کلمات تو، که مانند جواهر باارزش هستند، طعم زندگی ابدی را تجربه کرده است. به این معنا که با سخنانی شیرین و ناب، حس زندگی و جاودانگی را به دست آورده است.
سوسن آزاد بهر مدح تو
از طبیعت ده زبانی یافته
هوش مصنوعی: سوسن آزاد به خاطر ستایش تو زبان خاصی از طبیعت گرفته است.
صبح اگر بی رای تو یکدم زند
خشم تو افلاک را بر هم زند
هوش مصنوعی: اگر صبح بدون تصمیم و اراده تو شروع شود، خشم تو میتواند همه چیز را به هم بریزد و تغییر دهد.
منبر از وعظت مزین میشود
مسند از دستت ممکن میشود
هوش مصنوعی: سخنان تو باعث زیبایی منبر میشود و مقام و قدرت در دست تو ممکن میگردد.
روز بدعت از تو تیره میرود
چشم ملت از تو روشن میشود
هوش مصنوعی: روزهایی که کارهای نادرست و شیوههای جدیدی به وجود میآید، برای تو به گونهای تاریک و نامناسب خواهد بود، اما در عوض، ملت و مردم با این تغییرات و نوآوریها، امید و روشنی تازهای پیدا خواهند کرد.
تا تو سر بیرون زدی از جیب غیب
پای فتنه زیر دامن میشود
هوش مصنوعی: زمانی که تو از دنیای ناشناخته و پنهان خود بیرون میآیی، نا به خودی پای فتنه و فساد به دامن تو میافتد.
هر کجا تو برگشادی درج نطق
گوهر از لفظ تو خرمن میشود
هوش مصنوعی: هر جا که تو صحبت آغاز کنی، کلامت چون گوهری درخشان میدرخشد و همه جا پر از دانش و زیبایی میشود.
پیش وهم تیز تو آتش ز شرم
در درون سنگ و آهن میشود
هوش مصنوعی: تحت تاثیر خیال و تصور تند تو، آتش شرم درون سنگ و آهن نیز شعلهور میشود.
هر سری کز چنبرت بیرون شدست
ریسمانش طوق گردن میشود
هوش مصنوعی: هر سری که از دایرهی کنترل تو خارج شود، به زودی به دام گرفتار میشود و به نوعی تسلیم میگردد.
هم ز فر دولت تست این که خود
مدح تو منظوم بی من میشود
هوش مصنوعی: این که تو را مدح میگویند و به ستایش تو شعر میسرایند، خود نشانهای از نعمت و موفقیت بزرگی است که به تو داده شده و به لطف و بزرگواری تو مربوط میشود.
در جهان امروز بردابرد تست
دولت و اقبال تیغ آورد تست
هوش مصنوعی: در جهان امروز، موفقیت و خوشبختی به تو وابسته است؛ تو باید با تلاش و اراده خود آن را به دست بیاوری.
یارب ایندولت چنین پاینده باد
آفتابت بر جهان تابنده باد
هوش مصنوعی: خدایا، ای کاش این دنیا به همین شکل باقی بماند و نور تو بر جهان تابیده و روشن بماند.
همچو چشم ابر پر گریه است خصم
چون دهان گل لبت پرخنده باد
هوش مصنوعی: چشم دشمن مانند ابرها پر از اشک است، در حالی که لبهای تو مانند دهان گل، همیشه پر از خنده است.
گوش این چرخ صدف شکل تهی
از در الفاظ تو آکنده باد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که انتظار میرود که فضای خالی و تهی این دنیا با گفتار و کلمات تو پر شود. به عبارت دیگر، کلمات و معانی تو میتواند به زندگی و محیط اطراف رنگ و بُعدی جذاب ببخشد.
تند باد قهر و خشمت از جهان
بیخ عمر دشمنت برکنده باد
هوش مصنوعی: ای کاش خشم و غضبهات مثل یک تندباد تمام عمر دشمنانت را از این دنیا بزداید.
آفتاب دین زتو رخشنده گشت
سایه تو تا ابد پاینده باد
هوش مصنوعی: نور حقیقت و هدایت دین به واسطه وجود تو درخشنده شده است و امیدوارم که یاد تو تا همیشه پایدار بماند.
روز عید تست و قربان خصم تو
اینچنین عیدی ترا فرخنده باد
هوش مصنوعی: در روز عید قربان، دشمن تو اینگونه رفتار میکند، امیدوارم این روز برای تو خوش یمن و مبارک باشد.
تا ز چرخ آید دورنگی روز و شب
روزگارت رام و چرخت بنده باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمانه با نوساناتش (روز و شب) میگذرد، زندگیات را آرام بگذران و خود را به سرنوشت بسپار.
یارب این صدر جهان منصور دار
چشم بد از روزگارش دور دار
هوش مصنوعی: خدایا، این مقام و منزلت را به منصور ببخش و چشمان بدخواه را از سرنوشتش دور کن.