گنجور

شمارهٔ ۱۴ - در مدح قوام الدین

داد صبا مژده که ساغر بخواه
یوسف گل باز برآمد زچاه
لشگر نوروز برون تاختند
رفت دی سرد دم عمر کاه
شاه ریاحین سوی بستان چمید
زاطلس سرخ ابر زدش بارگاه
باغ ببرد از چمن خلد زیب
صبح بزد بر نفس مشگ راه
ماشطه جعد بنفشه است باد
حلیه گر عارض گل گشت ماه
قرطه غنچه زبرون قباست
قندز لاله ز درون کلاه
زاغ هزیمت شده و عندلیب
نعره در او بسته - بگیر آن سیاه
رفت بسنجاب درون مشگ بید
زانکه چو برفست شکوفه سپید
خیز و نسیم دم شبگیر بین
نغمه بلبل چو بم و زیر بین
باد بپرورد بدم طفل باغ
رحمت این دایه بی شیر بین
از نم گل نامه ارژنگ خوان
در دل گل صنعت اکسیر بین
سخت مبارک نفسست این صبا
یکنفس و اینهمه تأثیر بین
بلبل سرمست سحرخوان نگر
غنچه مستور قدح گیر بین
گل زدل شاخ جهان نرم نرم
بیحرکت جنبش تقدیر بین
رقص شکوفه نگر از بامداد
لاله همی خندد کان پیر بین
ساغر لاله بشکستند خرد
شاعر شعبان علم الدین بمرد
ابر لب لاله پر از خنده کرد
باد صبا جان جهان زنده کرد
بلبل دیریست که خاموش بود
عشق گلش باز سراینده کرد
بس کله لاله که بر بود باد
تا دهن گل بزر آکنده کرد
گل ز نم ابر قصب کله بست
گل ز دم باد شکر خنده کرد
لاله قدح داد دمادم چنانک
نرگس را مست و سرافکنده کرد
سیم شکوفه مگر از غارتست
کش بدمی باد پراکنده کرد
نرگس غمناک مرا شاد داشت
سوسن آزاد مرا بنده کرد
بنده که؟ بنده خورشید شرق
آنکه شود در دل او بحر غرق
خواجه قوام الدین صدر انام
آنکه بدو یافت شریعت قوام
بر در او عقل فروتر گدای
بر سر او چرخ کمینه غلام
مسند او تکیه گه شرع و عقل
درگه او قبله گه خاص و عام
شرع بدوزنده چو مردم بروح
جور بدو گشته چو عنقا بنام
جز که بر او اسم بزرگی دروغ
جز که بر او نام مروت حرام
زاویه دهر بدو یافت نور
دایره چرخ بدو شد تمام
منصبش از غایت رفعت چنانک
چرخ بگردش نرسد والسلام
ای ز نظیر تو زمانه عقیم
وی ز نهیبت دل اعدا دونیم
صانع عالم که جهان آفرید
ذات تو از جوهر جان آفرید
از پی مدح تو بنان گسترید
بهر دعای تو زبان آفرید
کلک ترا ضامن ارزاق کرد
پس ز پی رزق دهان آفرید
عقل ز قدرت بتحیر در است
تا چو توئی چون بتوان آفرید
هست ذخیره ز پی جود تو
هر چه خدا در دل کان آفرید
گردن خصمان تو چو نان قوی
از پی سیلی گران آفرید
پس چه توانگرد چو ایزد ترا
بار خدای همگان آفرید
عقل ز رایت هنر آموختست
چرخ ز قدرت شرف اندوختست
هر که تو چون جان نئی اندر تنش
پوست شود بر تن او دشمنش
وانکه برون برد سر از چنبرت
بار سر او نکشد گردنش
وانکه نهد پای برون از خطت
چرخ دو خلخال کند زاهنش
خصم چو بیند گره ابرویت
بفسرد از سهم تو خون در تنش
خشم چه حاجت تو مکن جز که لطف
تا شود افعی زه پیراهنش
خواجگی خصم تو دانی ز چیست
بندگی درگه تو کردنش
سایه بر آن کار میفکن که خود
سایه همی گردد پیرامنش
تا تو بدانی که ز خورشید بود
مه که شب چارده روشن نمود
رایت اقبال تو منصور باد
چشم بد از دولت تو دور باد
حیف بود سعی تو در قهر خصم
خصم تو از خصم تو مقهور باد
در همه دوران که کند چرخ را
نسختی از رای تو دستور باد
عالم بخشش بتو موجود شد
خانه دانش بتو معمور باد
رای تو کو ذات خط استواست
نقطه اش این دایره نور باد
با ولی و با عدویت لطف و عنف
جان برو جان ده چو دم صور باد
هیبت تو در دل اعدای تو
نور تجلی و که طور باد
بنده امرت کره تیز گرد
حلقه بگوشت فلک لاجورد

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

داد صبا مژده که ساغر بخواه
یوسف گل باز برآمد زچاه
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی خبر خوشی را آورد که خود را برای نوشیدن می آماده کنید، زیرا یوسف زیبا دوباره از چاه بیرون آمده است.
لشگر نوروز برون تاختند
رفت دی سرد دم عمر کاه
هوش مصنوعی: لشکر نوروز از درون بیرون آمد و به میدان رفت و دی (ماه) سرد که زمان عمر را کاهش می‌دهد، رفت.
شاه ریاحین سوی بستان چمید
زاطلس سرخ ابر زدش بارگاه
هوش مصنوعی: پادشاه گل‌ها به سمت باغی حرکت کرد و ابرهای قرمز مانند تختی بر سر او افراشته شد.
باغ ببرد از چمن خلد زیب
صبح بزد بر نفس مشگ راه
هوش مصنوعی: باغی زیبا از چمن‌ها را برداشت و با عطر دلچسب صبحگاه، هوایی خوش و دلپذیر را به وجود آورد.
ماشطه جعد بنفشه است باد
حلیه گر عارض گل گشت ماه
هوش مصنوعی: باد مانند یک آرایشگر با هنر و ظرافت موی بنفشه را شکل می‌دهد و صورت گل به زیبایی ماه می‌درخشد.
قرطه غنچه زبرون قباست
قندز لاله ز درون کلاه
هوش مصنوعی: غنچه‌ای که از بیرون زیبا و نرم به نظر می‌رسد، در واقع درونش چیزی شیرین و دلنشین مانند قند نهفته است. این نشان می‌دهد که زیبایی ظاهری همیشه بیانگر درون نیست و در درون چیزها می‌تواند حقیقتی شیرین و ارزشمند وجود داشته باشد.
زاغ هزیمت شده و عندلیب
نعره در او بسته - بگیر آن سیاه
هوش مصنوعی: پرنده سیاه که در حال فرار است و بلبل به او اعتراض می‌کند، تو را از نزدیک بگیر!
رفت بسنجاب درون مشگ بید
زانکه چو برفست شکوفه سپید
هوش مصنوعی: سنجد به داخل مشک رفت، زیرا شکوفه‌اش مانند برف سفید است.
خیز و نسیم دم شبگیر بین
نغمه بلبل چو بم و زیر بین
هوش مصنوعی: بیدار شو و نسیم ملایم صبحگاهی را تجربه کن، صدای بلبل را با لطافت و شادی بشنو.
باد بپرورد بدم طفل باغ
رحمت این دایه بی شیر بین
هوش مصنوعی: باد، بچه‌ای را که در باغ رحمت پرورش یافته، مانند مادری که شیر ندارد، بزرگ می‌کند.
از نم گل نامه ارژنگ خوان
در دل گل صنعت اکسیر بین
هوش مصنوعی: از میان گل‌ها، نامه‌ای از ارژنگ را مطالعه کن و در دل گل، هنر و جادوگری را مشاهده کن.
سخت مبارک نفسست این صبا
یکنفس و اینهمه تأثیر بین
هوش مصنوعی: این نسیم خوشبو در یک دم، چه تأثیر شگفت‌انگیزی دارد!
بلبل سرمست سحرخوان نگر
غنچه مستور قدح گیر بین
هوش مصنوعی: بلبل شاداب و سرمست را ببین که چگونه در سحرگاه آواز می‌خواند و غنچه‌ای پنهان را در دست بگیر.
گل زدل شاخ جهان نرم نرم
بیحرکت جنبش تقدیر بین
هوش مصنوعی: گل از دل شکوفه می‌زند و شاخ و برگ‌های جهان به آرامی حرکت می‌کنند تا تقدیر را ببینند.
رقص شکوفه نگر از بامداد
لاله همی خندد کان پیر بین
هوش مصنوعی: رقص شکوفه‌ها را ببین که از صبح زود، لاله‌ها هم به خاطر آن لبخند می‌زنند. این زیبایی‌ها گویای جوانی و سرزندگی حتی در دل کهن‌سالی است.
ساغر لاله بشکستند خرد
شاعر شعبان علم الدین بمرد
هوش مصنوعی: در این شعر، نویسنده به شکستن ساغر لاله اشاره می‌کند که نمادی از غم و اندوه است. همچنین به مرگ شاعر بزرگ شعبان علم‌الدین اشاره می‌کند که نشانه‌ای از فقدان هنر و زیبایی در جامعه است. به طور کلی، این ابیات به احساس ناراحتی و اندوه ناشی از فقدان هنرمندان و زیبایی‌های زندگی می‌پردازد.
ابر لب لاله پر از خنده کرد
باد صبا جان جهان زنده کرد
هوش مصنوعی: ابر بر روی گل لاله لبخند زد و باد صبا روح تازه‌ای به جهان بخشید.
بلبل دیریست که خاموش بود
عشق گلش باز سراینده کرد
هوش مصنوعی: بلبل مدتی بود که خاموش بود، اما عشق به گل باعث شد دوباره آهنگ سرایی کند.
بس کله لاله که بر بود باد
تا دهن گل بزر آکنده کرد
هوش مصنوعی: بسیاری از گل‌ها، به ویژه لاله‌ها، تحت تأثیر نسیم قرار گرفته‌اند و گلبرگ‌هایشان را به سمت آسمان باز کرده‌اند.
گل ز نم ابر قصب کله بست
گل ز دم باد شکر خنده کرد
هوش مصنوعی: گل از رطوبت ابر به سر خود را پوشاند و با وزش نسیم بهاری، به آرامی و شادی خندید.
لاله قدح داد دمادم چنانک
نرگس را مست و سرافکنده کرد
هوش مصنوعی: لاله پیوسته شراب می‌نوشد و به‌گونه‌ای آن را می‌ریزد که نرگس را نیز مست و بی‌خود می‌کند.
سیم شکوفه مگر از غارتست
کش بدمی باد پراکنده کرد
هوش مصنوعی: شاید این شکوفه‌های نقره‌ای از آسیب و تخریب ناشی از بادی که وزیدن گرفته، به این حالت درآمده‌اند.
نرگس غمناک مرا شاد داشت
سوسن آزاد مرا بنده کرد
هوش مصنوعی: گل نرگس با حال غم‌انگیزش باعث خوشحالی من شد، در حالی که گل سوسن با زیبایی‌اش مرا به بند کشید.
بنده که؟ بنده خورشید شرق
آنکه شود در دل او بحر غرق
هوش مصنوعی: من بنده کیستم؟ بنده‌ی خورشید شرقی که در دل او دریایی از عشق غرق شده است.
خواجه قوام الدین صدر انام
آنکه بدو یافت شریعت قوام
هوش مصنوعی: خواجه قوام الدین، که رئیس تمام مخلوقات است، کسی است که اصول دین و شریعت به واسطه او استحکام یافته است.
بر در او عقل فروتر گدای
بر سر او چرخ کمینه غلام
هوش مصنوعی: عقل در درِ او به اندازه‌ی یک گداست و چرخ فلک نیز به نوعی خدمتکار اوست.
مسند او تکیه گه شرع و عقل
درگه او قبله گه خاص و عام
هوش مصنوعی: جایگاه او برای تکیه کردن بر قواعد دینی و عقلانی است و درگاه او، قبله‌ای برای همه مردم، خواه خاص و خواه عام.
شرع بدوزنده چو مردم بروح
جور بدو گشته چو عنقا بنام
هوش مصنوعی: هرگاه قوانین و اصول مذهبی به حساب نیاورد شود و مردم به سمت نادرستی بروند، وضعیت به اندازه‌ای دشوار خواهد شد که مانند پرندهٔ افسانه‌ای "عنقا" به این سختی دست نیافتنی می‌شود.
جز که بر او اسم بزرگی دروغ
جز که بر او نام مروت حرام
هوش مصنوعی: جز او هیچ نام بزرگی حقیقت ندارد و هیچ نشانی از فضیلت و انسانیت بر او حرام است.
زاویه دهر بدو یافت نور
دایره چرخ بدو شد تمام
هوش مصنوعی: زمانه به او روشنایی و آگاهی بخشید و زندگی‌اش کامل شد.
منصبش از غایت رفعت چنانک
چرخ بگردش نرسد والسلام
هوش مصنوعی: موضع او به اندازه‌ای بلند است که حتی فلک نیز به دور او نمی‌چرخد و این نشان از علو مقام اوست.
ای ز نظیر تو زمانه عقیم
وی ز نهیبت دل اعدا دونیم
هوش مصنوعی: ای تو که هیچ همتایی در این دنیا نداری، وجود تو باعث شده که دشمنان به شدت ناامید و درمانده شوند.
صانع عالم که جهان آفرید
ذات تو از جوهر جان آفرید
هوش مصنوعی: خالق جهان که دنیا را به وجود آورد، از ذات تو که جوهر زندگی است، آفرینش کرد.
از پی مدح تو بنان گسترید
بهر دعای تو زبان آفرید
هوش مصنوعی: برای ستایش تو قلم را به حرکت درآوردم و زبان را به دعا برای تو گشودم.
کلک ترا ضامن ارزاق کرد
پس ز پی رزق دهان آفرید
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که قلم و نوشتن تو باعث ایجاد رزق و روزی شده است، به طوری که برای تأمین نیازهای زندگی به وجود آمده است.
عقل ز قدرت بتحیر در است
تا چو توئی چون بتوان آفرید
هوش مصنوعی: عقل از قدرت و توانایی‌های تو حیران و شگفت‌زده است، زیرا نمی‌داند چگونه می‌تواند موجودی مانند تو را به وجود آورد.
هست ذخیره ز پی جود تو
هر چه خدا در دل کان آفرید
هوش مصنوعی: هر آنچه خداوند در دل انسان‌ها خلق کرده، نتیجه لطف و generosity توست و به نوعی از نعمت‌های تو می‌باشد.
گردن خصمان تو چو نان قوی
از پی سیلی گران آفرید
هوش مصنوعی: باید بگویم که گردن دشمان تو، به مانند نانی است که برای رسیدن به سیلی سخت و سنگین خود را آماده می‌کند.
پس چه توانگرد چو ایزد ترا
بار خدای همگان آفرید
هوش مصنوعی: پس چه کسی می‌تواند تو را ناتوان کند، در حالی که خداوند تو را خلق کرده و سرپرست همه موجودات است؟
عقل ز رایت هنر آموختست
چرخ ز قدرت شرف اندوختست
هوش مصنوعی: عقل از تجربه و درک خود هنر را فراگرفته است و چرخ (دوران زمان) بر اساس توانایی و قدرت خود عزت و شرافت را جمع‌آوری کرده است.
هر که تو چون جان نئی اندر تنش
پوست شود بر تن او دشمنش
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را چون جان خود دوست داشته باشد، در وجود او دشمنی پیدا نمی‌شود.
وانکه برون برد سر از چنبرت
بار سر او نکشد گردنش
هوش مصنوعی: کسی که از تله یا دام خارج می‌شود، نمی‌تواند باری بر دوش خود حمل کند و به راحتی سرش را بالا نمی‌تواند ببرد.
وانکه نهد پای برون از خطت
چرخ دو خلخال کند زاهنش
هوش مصنوعی: کسی که از مرز تو خارج شود، چرخش زمان بر او اثر خواهد گذاشت و او را دچار مشکلات خواهد کرد.
خصم چو بیند گره ابرویت
بفسرد از سهم تو خون در تنش
هوش مصنوعی: وقتی دشمن ببیند که تو چه جذابیتی داری، از حسادت و ناراحتی برای تو به سختی می‌افتد و رنج می‌کشد.
خشم چه حاجت تو مکن جز که لطف
تا شود افعی زه پیراهنش
هوش مصنوعی: غضب و خشم تو فایده‌ای ندارد، جز اینکه با مهر و محبت، مشکل را حل کنی؛ مانند آنکه افعی را از پیراهنش دور کنی.
خواجگی خصم تو دانی ز چیست
بندگی درگه تو کردنش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اوج مقام و نجابت کسی که در درگاه تو قرار دارد، در واقع به خاطر بندگی و رعایت ادب در برابر توست. به عبارتی دیگر، عظمت و ارزش او ناشی از ارتباطش با تو و احترام به جایگاه توست.
سایه بر آن کار میفکن که خود
سایه همی گردد پیرامنش
هوش مصنوعی: به کارهایی که انجام می‌دهی دقت کن، زیرا ممکن است عواقب آنها بر تو تأثیر بگذارد و خودت را در موقعیتی قرار دهی که به دور از کنترل و مدیریت باشی.
تا تو بدانی که ز خورشید بود
مه که شب چارده روشن نمود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تا زمانی که تو بفهمی، می‌دانی که ماه که در شب چهاردهم می‌درخشد، از نور خورشید ناشی می‌شود. به عبارت دیگر، درک روشنایی و زیبایی شب موکول به درک منبع آن، یعنی خورشید است.
رایت اقبال تو منصور باد
چشم بد از دولت تو دور باد
هوش مصنوعی: امیدوارم که تو همیشه خوشبخت و سعادتمند باشی و خطرات و چشم‌نظرها از کامیابی‌هایت دور بمانند.
حیف بود سعی تو در قهر خصم
خصم تو از خصم تو مقهور باد
هوش مصنوعی: بد بود اگر تلاش تو برای مقابله با دشمنان به هدر برود، زیرا دشمن تو خود در برابر تو شکست‌خورده است.
در همه دوران که کند چرخ را
نسختی از رای تو دستور باد
هوش مصنوعی: در هر زمان که زمانه در حال چرخش است، تو از اراده و تصمیم خود باز نایستی و بر اساس عقیده‌ات پیش برو.
عالم بخشش بتو موجود شد
خانه دانش بتو معمور باد
هوش مصنوعی: دنیا به واسطهٔ تو سرشار از چیزهای خوب و آموزش شده است و علم و دانش در سایهٔ وجود تو شکوفا و آباد خواهد بود.
رای تو کو ذات خط استواست
نقطه اش این دایره نور باد
هوش مصنوعی: خداوند تو همانند محور اصلی و مرکزی است که دایره‌ای از نور را احاطه کرده است.
با ولی و با عدویت لطف و عنف
جان برو جان ده چو دم صور باد
هوش مصنوعی: با ولی و با عدالت، لطف و محبت را همراه با سختی و جدیت در جانت قرار بده، مانند دمیدن در صور که نشان از وزش باد دارد.
هیبت تو در دل اعدای تو
نور تجلی و که طور باد
هوش مصنوعی: وجود تو در دل دشمنانت همچون نوری درخشنده است که تابناکی و جلال خاصی دارد.
بنده امرت کره تیز گرد
حلقه بگوشت فلک لاجورد
هوش مصنوعی: من تابع فرمان توام، همچون سیاه‌چادری تیز که دور گردن تو بافته شده، همانند حلقه‌ای است که به گوش فلک آویخته است.