گنجور

شمارهٔ ۶۱ - برد نشابوری

بیکی برد اشارت کردم
سوی آنکس که چنونبود راد
دست بربر زد و پذرفت بطبع
آنچنان کز کرمش گشتم شاد
مدتی رفت و نکرد آنچه شنود
که مرا گشته فراموش ازیاد
گفت از معدنش آرند مگر
کاروان آمد و هم نفرستاد
من نیشابوری ازو خواسته ام
مگرم او یمنی خواهد داد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیکی برد اشارت کردم
سوی آنکس که چنونبود راد
هوش مصنوعی: به یکی اشاره کردم و او را به سوی آن شخص فرستادم که چنان بود و نیکو.
دست بربر زد و پذرفت بطبع
آنچنان کز کرمش گشتم شاد
هوش مصنوعی: دست بربر به من محبت کرد و من به قدری از این لطف خوشحال شدم که احساس کردم تحت تأثیر آن قرار گرفته‌ام.
مدتی رفت و نکرد آنچه شنود
که مرا گشته فراموش ازیاد
هوش مصنوعی: مدتی گذشت و او نسبت به چیزهایی که شنیده بود هیچ اقدامی نکرد، و من هم از یادم رفته بود.
گفت از معدنش آرند مگر
کاروان آمد و هم نفرستاد
هوش مصنوعی: اگر کاروانی بیاید و بار خود را بفرستد، می‌توانند او را از معدن خود بیاورند.
من نیشابوری ازو خواسته ام
مگرم او یمنی خواهد داد
هوش مصنوعی: من از نیشابور درخواست کرده‌ام، اما او ممکن است چیزی از یمن به من بدهد.