شمارهٔ ۵۳ - ترهات
دوستی در سمر کتابی داشت
پیش من صفحه ازان میخواند
که فلان شخص در فلان تاریخ
بیکی بیت بدره ها بفشاند
وان دگر پادشه بیک نکته
فاضلی را فراز تخت نشاند
گفتم ایخواجه ترهاتست این
این سخن بر زبان نباید راند
آخر آن قوم عادیان بودند
که خود از نسلشان یکی بنماند؟
شمارهٔ ۵۲ - مولانا ترازوست: مرا گویند مولانا ترازوییست کز عدلششمارهٔ ۵۴ - عشوه و تمویه: از منت شرم نیامد که پس از چندین مدح
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوستی در سمر کتابی داشت
پیش من صفحه ازان میخواند
هوش مصنوعی: دوستی کتابی داشت و در آن حضور من، صفحهای از آن را برایم میخواند.
که فلان شخص در فلان تاریخ
بیکی بیت بدره ها بفشاند
هوش مصنوعی: فلان شخص در فلان تاریخ به یکی از شعرهای زیبایی اشاره کرده که مانند درخشش مرواریدها است.
وان دگر پادشه بیک نکته
فاضلی را فراز تخت نشاند
هوش مصنوعی: دیگری پادشاه، فردی با فضیلت و دانشی را بر فراز تخت خود نشاند.
گفتم ایخواجه ترهاتست این
این سخن بر زبان نباید راند
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای آقا، این حرفها بیمزه و بیپایه است و نباید چنین چیزی بر زبان آورد.
آخر آن قوم عادیان بودند
که خود از نسلشان یکی بنماند؟
هوش مصنوعی: سرانجام، آن قوم عاد که مشهور بودند، از نسل خود هیچ یک باقی نماند.