شمارهٔ ۲۶ - پیری
وقت است دلا اگر بترسی
گر آدمی از عدم بترسد
اینک بدمید صبح پیری
و اختر ز سپیده دم بترسد
چون تهمت مرگ هست بر تو
میترس که متهم بترسد
ای طبل تهی حرام کم خور
تا طبل کم از شکم بترسد
گر در حرمی مباش ایمن
بس صید که در حرم بترسد
طبع ار چه بمال تشنه باشد
زافزون شدن درم بترسد
معذور بود بنزد عاقل
مستسقی ار از ورم بترسد
هر کس که نترسد او زمحشر
در محشر لجرم بترسد
از مرگ همی نترسی ای شیر
از وی نه تو روستم بترسد
از مرگ ترا چه باک باشد
مرگ از چو تو محتشم بترسد
گیرم که ز گور می نترسی
خود شیر ز گور کم بترسد
شوخی مکن و بترس از آتش
کز آتش شیر هم بترسد
شمارهٔ ۲۵ - مرد از عقل محترم است: ای کریمی که پشت چرخ فلکشمارهٔ ۲۷ - موی سپید: موی سپید چیست ندانی زبان مرگ
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.