گنجور

شمارهٔ ۹۱

رو که ز عشق تو جز عنا نفزاید
از تو و خوی تو کارکس نگشاید
خود نه حدیثی نه پرسشی نه سلامی
نیک بدیدم من از تو هیچ نیاید
خون دلم میخوری مخور که روانیست
قصد بجان میکنی مکن که نشاید
با رخ تو گر وفا بدی سره بودی
حسن و وفا خود بیک هوا بنپاید
ناز تو و سوز من چنان بنماند
خنده گل و اشک ابر دیر نپاید
هرچه بگریم من از غم تو تو از طنز
گوئی مسکین فلان ز چشم برآید
وه که چنین سخت جان و سنگدل الحق
کس چو من و تو بروزگار نزاید

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رو که ز عشق تو جز عنا نفزاید
از تو و خوی تو کارکس نگشاید
هوش مصنوعی: اگر کسی به غیر از عشق تو از کسی چیزی نگیرد، پس هیچ‌کس نمی‌تواند به حقیقت وجود تو و ماهیت تو دست پیدا کند.
خود نه حدیثی نه پرسشی نه سلامی
نیک بدیدم من از تو هیچ نیاید
هوش مصنوعی: من از تو هیچ چیز ندیدم، نه داستانی، نه سوالی، و نه سلامی.
خون دلم میخوری مخور که روانیست
قصد بجان میکنی مکن که نشاید
هوش مصنوعی: دلم را بیشتر از این آزار نده، چون به جنون نزدیک می‌شوم. اگر به جانم قصدی داری، بهتر است این کار را نکن که شایسته نیست.
با رخ تو گر وفا بدی سره بودی
حسن و وفا خود بیک هوا بنپاید
هوش مصنوعی: اگر با زیبایی تو وفاداری بود، سرشتی زیبا و وفاداری در یک نفس پایدار نمی‌ماند.
ناز تو و سوز من چنان بنماند
خنده گل و اشک ابر دیر نپاید
هوش مصنوعی: زیبایی و دلربایی تو و سوختن من، مانند خنده‌ی گل و گریه‌ی ابر، دوام نخواهد داشت.
هرچه بگریم من از غم تو تو از طنز
گوئی مسکین فلان ز چشم برآید
هوش مصنوعی: هر چقدر که من از غم و اندوه تو اشک بریزم، تو به طعنه و شوخی به من نگاه می‌کنی و این ناراحتی‌ام را نادیده می‌گیری.
وه که چنین سخت جان و سنگدل الحق
کس چو من و تو بروزگار نزاید
هوش مصنوعی: آه، چه کسی می‌تواند به این سختی و بی‌احساسی مانند ما در این دنیا بیاید!