گنجور

شمارهٔ ۷۵

هر که او عشق ترا نشناسد
در جهان هیچ بلا نشناسد
همه بر دوست زند چشم تو زخم
فرخ آنکس که ترا نشناسد
من غلام دل سنگین توأم
که خود البته وفا نشناسد
گر شود جمله جهان ملک غمت
جای خود جز دل ما نشناسد
دل بجور از تو نمیگردد سیر
چه دلست این که جفا نشناسد
باد حسنت چو غمم پاینده
به ازین بنده دعا نشناسد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که او عشق ترا نشناسد
در جهان هیچ بلا نشناسد
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق تو را درک نکند، در جهان هیچ مصیبت و مشکل واقعی را تجربه نخواهد کرد.
همه بر دوست زند چشم تو زخم
فرخ آنکس که ترا نشناسد
هوش مصنوعی: همه به دوست تو نگاه می‌کنند و به او آسیب می‌زنند؛ اما کسی که تو را نشناسد، در واقع به خود آسیب می‌زند.
من غلام دل سنگین توأم
که خود البته وفا نشناسد
هوش مصنوعی: من بنده‌ای هستم که دل سنگینی به خاطر تو دارد و خودم هم می‌دانم که وفاداری را نمی‌شناسم.
گر شود جمله جهان ملک غمت
جای خود جز دل ما نشناسد
هوش مصنوعی: اگر همه‌ی جهان در تصاحب عشق تو باشد، جز دل ما به هیچ چیز دیگری اهمیت نخواهد داد.
دل بجور از تو نمیگردد سیر
چه دلست این که جفا نشناسد
هوش مصنوعی: دل نمی‌تواند بدون تو سیر و آرام باشد، زیرا این دل هیچ‌گاه جفا و بی‌مهری را نمی‌شناسد.
باد حسنت چو غمم پاینده
به ازین بنده دعا نشناسد
هوش مصنوعی: باد زیبایی تو همچون غم من، برای همیشه باقی خواهد ماند و این بنده (من) دعایی نمی‌شناسد.