گنجور

شمارهٔ ۷۴

بوئی از بوستان همی آید
راحتی در روان همی آید
بنده باد گشته ام کز وی
بوی زلف فلان همی آید
باز دل بر فصول می پیچد
عشق بر بوی جان همی آید
پیش گلبرگ عارض تو ز شرم
غنچه بسته دهان همی آید
بزر و سیم غره شد نرگس
که چنین سرگران همی آید
رمقی مانده از دل و غم عشق
بتقاضای آن همی آید
غنچه ترتیب مهد می سازد
که صبا ناتوان همی آید
هم ز خنده خجل شود روزی
گل که خنده زنان همی آید

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.