گنجور

شمارهٔ ۶۹

باز غم تاختن چنان آورد
که دل خسته را بجان آورد
خویشتن در دهان مرگ افکند
هر که نام تو بر زبان آورد
زلفت از حد ببرد جور و جفا
تا مرا باز در فغان آورد
دل برد پای مزد جان خواهد
رسم نوبین که در جهان آورد
آنچه با ما همیکند غم تو
بعبارت نمیتوان آورد
چه کسی با سگم برابر کرد
کاولم لقمه استخوان آورد
از همه خرمی بشستم دست
تا غمت پای در میان آورد
دل چو تو پایمزد کرد بدست
اینهمه درد سر ازآن آورد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز غم تاختن چنان آورد
که دل خسته را بجان آورد
هوش مصنوعی: غم دوباره به سراغم آمده و آن‌قدر شدت یافته که دل آزرده‌ام را به زحمت کشیده است.
خویشتن در دهان مرگ افکند
هر که نام تو بر زبان آورد
هوش مصنوعی: هر کسی که نام تو را بر زبان می‌آورد، خود را در خطر مرگ قرار می‌دهد.
زلفت از حد ببرد جور و جفا
تا مرا باز در فغان آورد
هوش مصنوعی: موهای تو به قدری زیبا و فریبنده است که ظلم و ستم آن مرا به شدت ناراحت کرده و به فریاد وامیدارد.
دل برد پای مزد جان خواهد
رسم نوبین که در جهان آورد
هوش مصنوعی: دل را برده‌اند و جان به مزد خواهد رسید، تا زمانی که در این دنیا به دوران نوینی وارد شود.
آنچه با ما همیکند غم تو
بعبارت نمیتوان آورد
هوش مصنوعی: آنچه که غم تو بر ما می‌آورد را با هیچ کلمه‌ای نمی‌توان بیان کرد.
چه کسی با سگم برابر کرد
کاولم لقمه استخوان آورد
هوش مصنوعی: چه کسی می‌تواند با دوست من که وفادار است برابری کند، وقتی که او برای من بهترین چیزها را می‌آورد؟
از همه خرمی بشستم دست
تا غمت پای در میان آورد
هوش مصنوعی: از تمام شادابی‌ها و خوشی‌ها دست کشیدم تا اینکه غم تو به میان آمد.
دل چو تو پایمزد کرد بدست
اینهمه درد سر ازآن آورد
هوش مصنوعی: وقتی دل من با تو در ارتباط شد، این همه درد و رنج را به جان خریدم و از آن مشکلات برخاستم.